Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
invisible hand
U
فرد در تعقیب منافع شخصی خود بطورخودکار به حداکثر کردن منافع جامعه کمک میکند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
intervener
U
در CL علت وروددعوی ثالث ممکن است نفع شخصی یا لزوم حفظ منافع جامعه باشد
self regard
U
حفظ منافع شخصی
consuls
U
نمایندهای است که از کشوری به کشوردیگر اعزام میشود تا مصالح و منافع شخصی و تجاری اتباع کشور متبوع خود را درکشور مرسل الیه حفظ کند سر کنسول
consul
U
نمایندهای است که از کشوری به کشوردیگر اعزام میشود تا مصالح و منافع شخصی و تجاری اتباع کشور متبوع خود را درکشور مرسل الیه حفظ کند سر کنسول
international labour organization
U
سازمان بین المللی کار سازمانی که در جوار جامعه ملل تاسیس شد و در سال 6491 به سازمان ملل پیوست و هدف ان بهبودبخشیدن به شرایط کار ازجنبه ها مختلف و حمایت ازکارگران و منافع ایشان میباشد
apportionment
U
افراز سرشکن کردن هزینه به چندسال به نسبت منافع حاصله در هر سال
earnings
U
منافع
perquisites
U
منافع
revenue
U
منافع
perquisite
U
منافع
tangible benefits
U
منافع مرئی
unions
U
اشتراک منافع
private benefits
U
منافع خصوصی
capital gains
U
منافع سرمایهای
class interests
U
منافع طبقاتی
public interest
U
منافع عمومی
harmony of interests
U
هماهنگی منافع
harmony of interests
U
سازگاری منافع
mutual interests
U
منافع مشترک
union
U
اشتراک منافع
vested interest
U
منافع مقرره
conflict of interest
U
برخورد منافع
economic interest
U
منافع اقتصادی
public benefits
U
منافع عمومی
public interest
U
منافع عامه
windfall gains
U
منافع اتفاقی
vested interests
U
منافع مقرره
fictious dividened
U
منافع موهوم
pure interest
U
منافع خالص
benefit spillovers
U
نشر منافع
spillover benefits
U
منافع خارجی
fictitious dividens
U
منافع موهوم
conflict of interest
U
تضاد منافع
net benefits
U
منافع خالص
undistributed earnings
U
منافع تقسیم نشده
rent
U
مال الاجاره منافع
vesture
U
منافع و نمائات زمین
emblements
U
منافع حاصله از زمین
separable accretions and benefits
U
نمائات و منافع منفصله
windfall gains
U
منافع باد اورده
social security benefits
U
منافع تامین اجتماعی
undistributed earnings
U
منافع توزیع نشده
solidarity
U
اشتراک منافع ومسئولیتها
beneficial ownership
U
مالکیت به نسبت منافع
valuation of benefits
U
ارزش گذاری منافع
gains from trade
U
منافع حاصل از تجارت
the profits and accretions which are an
U
منافع و نمائات متصله مال
explees
U
اجاره بها یا منافع زمین
tangible benefits
U
منافع مشهود فواید عینی
measurement of benefits and costs
U
اندازه گیری منافع و هزینه ها
it is p to our interests
U
برای منافع مازیان اوراست
emblements
U
منافع حاصله اززمین مزروعی
original and derivative estate
U
اصل مال یا نمائات یا منافع ان
protection and indemnity club
U
باشگاه حفظ منافع و جبران خسارت
dedications
U
اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
dedication
U
اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
pray in aid
U
دعوی مطالبه منافع ناشی ازمحتویات یک سند
severalty
U
مالکیت انفرادی منافع زمین اجاره داری انحصاری
shifting use
U
مالکیت منافع زمین با درج شرط به نفع ثالث
p&l club
U
club indemnity protectionand باشگاه حفظ منافع و جبران خسارت
saving
U
خودداری ازمصرف وجوه عدم تقسیم منافع و افزودن ان به سرمایه
profits a prendre
U
درCL عامل در حق علف چر وسایر منافع حاصله از زمین هم ذیحق میشود
leases
U
در Cl به معنی اخص به عقداجارهای که موضوع ان عین یا منافع اراضی باشد اطلاق میشود و الزاما" باید با سندکتبی برقرار شود
lease
U
در Cl به معنی اخص به عقداجارهای که موضوع ان عین یا منافع اراضی باشد اطلاق میشود و الزاما" باید با سندکتبی برقرار شود
pork barrel
U
برنامه دولتی دارای منافع مادی برای اشخاص تصویب کننده ان یا برای دولت
unfriendly act
هر نوع عملی که از یک دولت سر بزند و دولت دیگر در آن ضرری نسبت به منافع خود مشاهده کند
contra preferentum rule
U
درصورت گنگ بودن متن قرارداد بنحوی تعبیر میگرددکه حداقل منافع نویسنده قرارداد را دربر داشته باشد
estate in common
U
درCL حالتی را گویند که دو یاچند نفر در زمینی با عناوین مختلف و یا با عنوان واحدولی در ازمنه مختلف اشتراک منافع داشته باشند ملک مشاع
to acclimatize/acclimatise
[British E]
yourself
U
[به اوضاع شخصی جدید]
خو گرفتن
[جامعه شناسی]
to become acclimatized
U
[به اوضاع شخصی جدید]
خو گرفتن
[جامعه شناسی]
to acclimate
[American E]
to new circumstances
U
[به اوضاع شخصی جدید]
خو گرفتن
[جامعه شناسی]
to acclimatize/acclimatise
[British E]
U
[به اوضاع شخصی جدید]
خو گرفتن
[جامعه شناسی]
termed
U
مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است
term
U
مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است
terming
U
مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است
capital gain
U
منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
totalitarianism
U
سیستم حکومتی که در جمیع شئون زندگی فردی افراد یک ملت دخالت کرده ان را تابع برنامه کلی دولت می سازدکه این برنامه ممکن است درجهت منافع یک فرد یا یک گروه یا یک طبقه و یا کل اجتماع تنظیم شده باشد
european essembly
U
مجمع متشکل از اعضا منتخب پارلمانهای کشورهایی که در "جامعه نیروی اتمی اروپا" و"جامعه ذغالسنگ و فولاداروپا" و "جامعه اقتصادی اروپا" عضو هستند
demand price
U
حداکثر قیمتی که خریداران کل را در بازار بخصوص جذب میکند
sender
U
شخصی که پیام ارسال میکند
analyst
U
شخصی مسئلهای را بررسی میکند
senders
U
شخصی که پیام ارسال میکند
operators
U
شخصی که با کامپیوتر کار میکند
analysts
U
شخصی مسئلهای را بررسی میکند
operator
U
شخصی که با کامپیوتر کار میکند
channel capacity
U
حداکثر جریانی که از یک کانال عبور میکند بدون لبریز شدن
pirated
U
شخصی که چیزی را کپی میکند و می فروشد
pirates
U
شخصی که چیزی را کپی میکند و می فروشد
operator
U
شخصی که یک ماشین یا فرآیندی را اجرا میکند
operators
U
شخصی که یک ماشین یا فرآیندی را اجرا میکند
pirate
U
شخصی که چیزی را کپی میکند و می فروشد
pirating
U
شخصی که چیزی را کپی میکند و می فروشد
keyboarder
U
شخصی که اطلاعات را با صفحه کلید وارد میکند
buck passer
U
شخصی که مسئولیت خود را بدیگران محول میکند
keyboarders
U
شخصی که اطلاعات را با صفحه کلید وارد میکند
go-getter
<idiom>
U
شخصی کار میکند برایبدست آوردن موقعیتی بهتر
enterpreneur
U
شخصی که یک سازمان تجاری را پایه گذاری کرده واداره میکند
customer
U
شخصی که از یک سیستم کامپیوتری یا وسیله جانبی استفاده میکند یا آن را می خرد
at
U
استاندارد کامپیوتر شخصی IBM که از پردازنده تک بیتی استفاده میکند
customers
U
شخصی که از یک سیستم کامپیوتری یا وسیله جانبی استفاده میکند یا آن را می خرد
no-show
<idiom>
U
شخصی که جایی را رزرو میکندولی نه آن را کنسل ونه آن را استفاده میکند
automation
U
کنترل و هدایت دستگاهی بطورخودکار
user
U
1-شخصی از کامپیوتر یا ماشین یا نرم افزار استفاده میکند. 2-به ویژه اپراتورصفحه کلید
users
U
1-شخصی از کامپیوتر یا ماشین یا نرم افزار استفاده میکند. 2-به ویژه اپراتورصفحه کلید
groupie
U
دختری که به امید آشنایی با هنر پیشگان یا ورزشکاران و غیره آنها را از مکانی به مکان دیگر تعقیب میکند
groupies
U
دختری که به امید آشنایی با هنر پیشگان یا ورزشکاران و غیره آنها را از مکانی به مکان دیگر تعقیب میکند
pursuits
U
تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
pursuit
U
تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
gyroscopes
U
وسیله تعیین کننده گرای نجومی بطورخودکار
gyroscope
U
وسیله تعیین کننده گرای نجومی بطورخودکار
microsoft
U
سیستم عامل کامپیوترهای شخصی IBM PC که داده ذخیره شده را روی دیسک مدیریت میکند
answering machines
U
نرم افزار کاربردی روی یک کامپیوتر شخصی که مودمی را که در ارسال صوت را بر عهده دارد کنترل میکند
answering machine
U
نرم افزار کاربردی روی یک کامپیوتر شخصی که مودمی را که در ارسال صوت را بر عهده دارد کنترل میکند
socialism
U
جامعه گرایی جامعه داری اقتصادسوسیالیستی
neutralize track
U
هدف را تعقیب نکنید دررهگیری هوایی تعقیب موقوف
nerds
U
شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
nerd
U
شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
ani
U
سیستم تلفن که شماره تلفن شخصی که تماس گرفته را درج میکند
troubleshooter
U
شخصی که مشکلات سخت افزاری و نرم افزاری را رفع میکند
troubleshooters
U
شخصی که مشکلات سخت افزاری و نرم افزاری را رفع میکند
witch-hunt
U
محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
witch-hunts
U
محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
witch hunt
U
محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
f.drss
U
جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscriber
U
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscribers
U
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
to seed a person to c.
U
کسیرا از جامعه بیرون کردن
to retire in to oneself
U
از جامعه کناره گیری کردن
elevation tracking
U
دستگاه تعقیب صعود هواپیما تعقیب صعود یا بالا رفتن
pursues
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursuing
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursued
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursue
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
chivvy
U
تعقیب کردن
tail
U
تعقیب کردن
chivvying
U
تعقیب کردن
chivying
U
تعقیب کردن
suing
U
تعقیب کردن
chivied
U
تعقیب کردن
tracks
U
تعقیب کردن
chivies
U
تعقیب کردن
ensue
U
تعقیب کردن
chase
U
تعقیب کردن
traced
U
تعقیب کردن
tails
U
تعقیب کردن
chases
U
تعقیب کردن
prosecuting
U
تعقیب کردن
chive
U
تعقیب کردن
ensues
U
تعقیب کردن
sue
U
تعقیب کردن
chased
U
تعقیب کردن
ensued
U
تعقیب کردن
chivvied
U
تعقیب کردن
sued
U
تعقیب کردن
chasing
U
تعقیب کردن
tailed
U
تعقیب کردن
traces
U
تعقیب کردن
prosecute
U
تعقیب کردن
prosecuted
U
تعقیب کردن
chivvies
U
تعقیب کردن
sues
U
تعقیب کردن
practising
U
تعقیب کردن
prosecutes
U
تعقیب کردن
pursued
U
تعقیب کردن
practicing
U
تعقیب کردن
to follow up
U
تعقیب کردن
chace
U
تعقیب کردن
track
U
تعقیب کردن
pursuing
U
تعقیب کردن
tracked
U
تعقیب کردن
pursues
U
تعقیب کردن
practise
U
تعقیب کردن
lay fast by the heels
U
تعقیب کردن
lay by the heels
U
تعقیب کردن
practises
U
تعقیب کردن
pursue
U
تعقیب کردن
follow up
U
تعقیب کردن
trace
U
تعقیب کردن
leagues
U
مجمع جامعه متحد کردن یا شدن
league
U
مجمع جامعه متحد کردن یا شدن
litigated
U
تعقیب قانونی کردن
sue
U
تعقیب قانونی کردن
indicting
U
تعقیب قانونی کردن
track
U
تعقیب مسیر کردن
prosecuted
U
تعقیب قانونی کردن
follows
U
تعقیب کردن فهمیدن
sued
U
تعقیب قانونی کردن
sues
U
تعقیب قانونی کردن
indicts
U
تعقیب قانونی کردن
prosecute
U
تعقیب قانونی کردن
litigate
U
تعقیب قانونی کردن
follow
U
تعقیب کردن فهمیدن
indicted
U
تعقیب قانونی کردن
suing
U
تعقیب قانونی کردن
tracks
U
تعقیب مسیر کردن
prosecuting
U
تعقیب قانونی کردن
followed
U
تعقیب کردن فهمیدن
tracked
U
تعقیب مسیر کردن
prosecutes
U
تعقیب قانونی کردن
indict
U
تعقیب قانونی کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com