English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 255 (46 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
flee U فرار کردن
fleeing U فرار کردن
flees U فرار کردن
scarper U فرار کردن
scarpered U فرار کردن
scarpering U فرار کردن
scarpers U فرار کردن
abscond U فرار کردن
absconded U فرار کردن
absconding U فرار کردن
absconds U فرار کردن
escape U فرار کردن
escaped U فرار کردن
escapes U فرار کردن
escaping U فرار کردن
loup U فرار کردن
scape U فرار کردن
skedaddle U فرار کردن
to run away U فرار کردن
get away <idiom> U فرار کردن
to run off U فرار کردن
to run away U فرار کردن
to elope U فرار کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
bleed U فرار کردن یک سیال
bleeds U فرار کردن یک سیال
skulk U از زیرمسئولیت فرار کردن
skulked U از زیرمسئولیت فرار کردن
skulking U از زیرمسئولیت فرار کردن
skulks U از زیرمسئولیت فرار کردن
lam U فرار کردن گریختن فرار
lamming U فرار کردن گریختن فرار
lams U فرار کردن گریختن فرار
elope U فرار کردن با معشوق
elope U گریختن فرار کردن
eloped U فرار کردن با معشوق
eloped U گریختن فرار کردن
elopes U فرار کردن با معشوق
elopes U گریختن فرار کردن
eloping U فرار کردن با معشوق
eloping U گریختن فرار کردن
evade U فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evaded U فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evades U فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evading U فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
desert U کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
deserting U کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
deserts U کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
fly U گریختن از فرار کردن از
skirl U بسرعت باد فرار کردن
to overrun one's creditors U از دست بستانکاران فرار کردن
To beak jail . U از زندان فرار کردن
To block the escape routes. U راههای فرار را مسدود کردن
give someone the slip <idiom> U از کسی فرار کردن
make a run for it <idiom> U برای نجات جان فرار کردن
to escape with nothing more than/just a fright U از دست چیزی فقط با وحشت فرار کردن
Other Matches
mercurial U فرار
escapement U فرار
breakaway U فرار
evasive U فرار
volatile U فرار
defection U فرار
escaping U فرار
leg bail U فرار
escaped U فرار
escapes U فرار
transgressor U فرار و
drives U فرار گل زن
drive U فرار گل زن
escape U فرار
scape U فرار
loup U فرار
to take flight U فرار
subtile U فرار
bridge escape U فرار از پل
bolt-holes U راه فرار
nonvolatile U غیر فرار
volatility product U محصول فرار
brain drain U فرار مغزها
flyaway U فرار فراری
escapism U فلسفه فرار
guys U فرار گریز
fugitive U ناپایدار فرار
volatile memory U حافظه فرار
volatile file U فایل فرار
escape U فرار از خاک
skip of the mat U فرار از تشک
escape U گریز فرار
volatile storage U انباره فرار
escapes U گریز فرار
volatile storage U حافظه فرار
escapes U فرار از خاک
volatility product U فراورده فرار
escaped U فرار از خاک
scape of molecules U فرار ملکول ها
volatile file U پرونده فرار
escaping U فرار از خاک
scudding U فرار از باد
volatile compound U ترکیب فرار
fugitives U ناپایدار فرار
postern U راه فرار
bolt-hole U راه فرار
scape U وسیله فرار
desertion U فرار بیوفایی
escaping U گریز فرار
desertion U فرار از خدمت
escaped U گریز فرار
guy U فرار گریز
fugitively U بطور فرار
trailing edge U لبه فرار
get away U فرار برو
hot money U پول فرار
flight of capital U فرار سرمایه
escapable U فرار کردنی
escape hatch U دریچه فرار
tax evasion U فرار از مالیات
escape trunk U دهلیز فرار
escape velocity U سرعت فرار
getaway U گریز فرار
escapologists U اهل فرار
luft U خانه فرار
jailbreak U فرار از زندان
jailbreaks U فرار از زندان
capital flight U فرار سرمایه
centrifugal U فرار از مرکز
fled U فرار کرده
escape mechanism U وسیله فرار
fugitiveness U تمایل به فرار
escapologist U اهل فرار
getaways U گریز فرار
I made good my escape . U موفق به فرار شد
tax loopholes U روزنههای فرار مالیاتی
flight square U خانه فرار شطرنج
tax evasion U فرار از پرداخت مالیات
give out <idiom> U اجازه فرار دادن
blockage U راه فرار را بستن
He ran away from scool . U از مدرسه فرار کرد
blockages U راه فرار را بستن
They escaped under cover of darkness. U درتاریکی شب فرار کردند
turn tail <idiom> U فرار از خطر یا مشکل
breach of prison U جرم فرار از زندان
shoo U باکیش فرار دادن
shooing U باکیش فرار دادن
shooed U باکیش فرار دادن
shoos U باکیش فرار دادن
nonvolatile storage U حافظه غیر فرار
volatile oils U روغنهای فرار یا بخارشدنی
kicks U فرار ناگهانی درپایان مسابقه دو
kicking U فرار ناگهانی درپایان مسابقه دو
kicked U فرار ناگهانی درپایان مسابقه دو
transaction in order U معامله به قصد فرار از دین
kick U فرار ناگهانی درپایان مسابقه دو
To turn tail . To show a clean pair of heels . U فرار را بر قرار ترجیح دادن
preconcert U قبلا فرار ومدار گذاردن
photonegative U فرار کننده ودوشونده از نور
malingering U تعارض به منظور فرار ازخدمت
escaping U فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
Tell me how you escaped? U بگو ببینم چطور فرار کردی ؟
zapp flap U شکل ابتدائی فلپهای لبه فرار
escape U فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
Tell me hpw you escaped. U برایم بگه چطور فرار کردی
escapes U فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
bolts U فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
escaped U فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
bolting U فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
bolted U فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
bolt U فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
escapade U فرار و اختقا از ترس توقیف جفتک زنی
draft dodgers U کسی که از خدمت زیر پرچم فرار میکند
escapades U فرار و اختقا از ترس توقیف جفتک زنی
draft dodger U کسی که از خدمت زیر پرچم فرار میکند
I ran away lest I should be seen . U فرار کردم رفتم که مبادا دیده بشوم
boat people U پناهندگانی که با قایق از کشور خود فرار کنند
escapism U خودداری ازشرکت درکارهای سیاسی فرار از واقعیات
fire escapes U پله کان مخصوص فرار در مواقع حریق
fire escape U پله کان مخصوص فرار در مواقع حریق
static U حافظه غیر فرار که نیاز به تنظیم مجدد ندارد
negligent escape U فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش
shunpike U جاده فرعی برای فرار ازپرداخت عوارض راه
choke ring U رینگ مانع فرار گاز در تفنگهای بدون عقب نشینی
evasion and scape U تاکتیک فرار از اسارت واجتناب از دستگیری مجدد به وسیله دشمن
cold U اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
colder U اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
coldest U اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
Emergeny exit . U پله های فرار ( درهای خروجی برای مواقع اضطراری )
colds U اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
This is an elusive word . U این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
cores U 1-حافظه مرکزی کامپیوتر. 2-روش ذخیره سازی غیر فرار در کامپیوترهای قدیمی
core U 1-حافظه مرکزی کامپیوتر. 2-روش ذخیره سازی غیر فرار در کامپیوترهای قدیمی
escapism U هر روش فکری که متضمن عزلت و گوشه گیری و فرار از فعالیتهای اجتماعی باشد
capacitor U وسیلهای با فرفیت خیلی بالا و کوچک که میتواند برای قط عات RAM فرار
push up stack U سیستم صف ذخیره سازی موقت که آخرین موضوع اضافه شده در انتهای لیست فرار می گیرد
jet flap U فلپی که جریان هوا یاگازهای پر انرژی خارج شده در امتداد لبه فرار از روی ان عبور میکنند
tabbed flap U فلپی که لبه فرار ان لولا شده و تا زاویهای بزرگتراز زاویه اصلی بطرف پایین منحرف میشود
red herrings U شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
red herring U شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
anti servo tab U بالچه قابل تنظیم متصل به لبه فرار سکان که در جهت سطوح اصلی فرامین عمل کرده و درنتیجه از حساسیت انها میکاهد
flashes U حافظه غیر فرار مشابه EEPROM که با بلاکهای داده کار میکند و نه بیتها که معمولاگ در درایور دیسک به کار می رود
acrylic lacquer لاک های اکریلیک که دارای حلال های بسیار فرار بوده و برای پرداخت سطح هواپیما بکار میرود
flashed U حافظه غیر فرار مشابه EEPROM که با بلاکهای داده کار میکند و نه بیتها که معمولاگ در درایور دیسک به کار می رود
flash U حافظه غیر فرار مشابه EEPROM که با بلاکهای داده کار میکند و نه بیتها که معمولاگ در درایور دیسک به کار می رود
escape hatch U دهلیز فرار دهلیز نجات
tax evasion U عدم پرداخت مالیات بصورت غیر قانونی فرار از پرداخت مالیات
fradulent conveyance U معامله به قصد فرار از دین معامله به قصد اضرار غیر
breakaway U شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com