Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 301 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
show up
<idiom>
U
فاهر شدن ،رسیدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
externally
U
فاهر
setting
U
وضع فاهر
settings
U
وضع فاهر
queried
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
querying
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
face
U
فاهر منظر
face
U
فاهر
faces
U
فاهر منظر
faces
U
فاهر
project
U
فاهر کردن نشان دادن
projected
U
فاهر کردن نشان دادن
projects
U
فاهر کردن نشان دادن
notation
U
که عملگر پس از عملوند فاهر میشود
notations
U
که عملگر پس از عملوند فاهر میشود
aspect
U
صورت فاهر
aspect
U
روش فاهر سازی چیزی
aspects
U
صورت فاهر
aspects
U
روش فاهر سازی چیزی
character
U
نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
characters
U
نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
manifest
U
فاهر
manifested
U
فاهر
manifesting
U
فاهر
manifests
U
فاهر
formalist
U
فاهر پرست
habit
U
مشرب فاهر
habits
U
مشرب فاهر
time
U
تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
timed
U
تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
times
U
تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
gloss
U
جلوه فاهر
postscript
U
سیستم زبان گرافیکی که به کاربر امکان مشاده آنچه روی چاپگر فاهر میشود میدهد
postscripts
U
سیستم زبان گرافیکی که به کاربر امکان مشاده آنچه روی چاپگر فاهر میشود میدهد
right
U
منوی کوچک ای که وقتی فاهر میشود که دگمه سمت راست Mouse با دو کلید را انتخاب کنید
righted
U
منوی کوچک ای که وقتی فاهر میشود که دگمه سمت راست Mouse با دو کلید را انتخاب کنید
righting
U
منوی کوچک ای که وقتی فاهر میشود که دگمه سمت راست Mouse با دو کلید را انتخاب کنید
outside
U
فاهر
outsides
U
فاهر
damask
U
سیاهی و یارنگی که براثر خوردگی روی فولاد صیقلی فاهر میشود
successive
U
آنچه یکی پس از دیگری فاهر میشود
mysticism
U
مسائلی که فهم انها از حدود توانایی حواس فاهر خارج باشد
developer
U
فاهر کننده عکس توسعه دهنده
developers
U
فاهر کننده عکس توسعه دهنده
merged
U
دشمن فاهر شد
develop
U
فاهر کردن عکس
develops
U
فاهر کردن عکس
exposed
U
فاهر شده
sensation
U
فاهر
sensations
U
فاهر
uncover
U
معلوم کردن فاهر کردن
uncovering
U
معلوم کردن فاهر کردن
uncovers
U
معلوم کردن فاهر کردن
cursor
U
علامتی در صفحه نمایش که محل بعدی فاهر شدن حرف را نشان میدهد
cursors
U
علامتی در صفحه نمایش که محل بعدی فاهر شدن حرف را نشان میدهد
garb
U
کسوت فاهر
formalism
U
اعتقاد به حفظ فاهر وقالبهای موجود در کلیه امور
external
U
فاهر
externals
U
فاهر
out
U
رفتن فاهر شدن
out-
U
رفتن فاهر شدن
outed
U
رفتن فاهر شدن
outwardly
U
برحسب فاهر
appearance
U
فاهر نمایش
appearance
U
فاهر
appearances
U
فاهر نمایش
appearances
U
فاهر
mien
U
فاهر
superficial
U
فاهر
nominally
U
بصورت فاهر
squalid
U
بد فاهر
semblance
U
صورت فاهر
print
U
عمل محصول نرم افزاری که به کاربر امکان میدهد که نحوه فاهر شدن صفحه هنگام چاپ را نشان دهد
print
U
فاهر نوشتن در برخی چاپگرها یا برای متنهای خاص
printed
U
عمل محصول نرم افزاری که به کاربر امکان میدهد که نحوه فاهر شدن صفحه هنگام چاپ را نشان دهد
printed
U
فاهر نوشتن در برخی چاپگرها یا برای متنهای خاص
prints
U
عمل محصول نرم افزاری که به کاربر امکان میدهد که نحوه فاهر شدن صفحه هنگام چاپ را نشان دهد
prints
U
فاهر نوشتن در برخی چاپگرها یا برای متنهای خاص
hue
U
تصویر فاهر
hues
U
تصویر فاهر
sterling
U
فاهر وباطن یکی واقعی
guise
U
فاهر
guises
U
فاهر
phantom
U
منظر فاهر فریبنده
phantoms
U
منظر فاهر فریبنده
generation
U
زبان هایی که فاهر خوب برای کاربردارند و هوشمند نیستند
generations
U
زبان هایی که فاهر خوب برای کاربردارند و هوشمند نیستند
simulation
U
فاهر سازی
simulations
U
فاهر سازی
transient
U
وضعیت یا سیگنالی که برای مدت زمان کوتاهی فاهر شود
transients
U
وضعیت یا سیگنالی که برای مدت زمان کوتاهی فاهر شود
reverse
U
عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند, وبنابراین عملگرپس از اعداد فاهر میشودونیازبه کروشه را ازبین می برد
reversed
U
عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند, وبنابراین عملگرپس از اعداد فاهر میشودونیازبه کروشه را ازبین می برد
reverses
U
عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند, وبنابراین عملگرپس از اعداد فاهر میشودونیازبه کروشه را ازبین می برد
reversing
U
عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند, وبنابراین عملگرپس از اعداد فاهر میشودونیازبه کروشه را ازبین می برد
ostensible
U
فاهر
exposure
U
در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
exposure
U
فاهر شدن عکس
exposures
U
در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
Other Matches
the end sanctifies the means
U
خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
beats
U
گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beat
U
گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
to come in first
U
پیش ازهمه رسیدن زودترازهمه رسیدن
to come to a he
U
باوج رسیدن بمنتهادرجه رسیدن
exteriority
U
فاهر
semblable
U
فاهر
groomed
U
فاهر
superficies
U
فاهر
surface
U
فاهر
on the surface
U
در فاهر
guize
U
فاهر
the outward state
U
فاهر
apparent
U
فاهر
surfaces
U
فاهر
rind
U
فاهر
rinds
U
فاهر
surfaced
U
فاهر
hermaphrodites
U
خنثی فاهر
pro forma
U
از لحاظ فاهر
turn up
U
فاهر شدن
turn-ups
U
فاهر شدن
seem
U
فاهر شدن
seemed
U
فاهر شدن
seems
U
فاهر شدن
hermaphrodite
U
خنثی فاهر
look
U
فاهر شدن
outside appearance
U
صورت فاهر
outsight
U
فاهر بینی
spring
U
فاهر شدن
trumpery
U
خوش فاهر
outward show
U
نمایش فاهر
in outward show
U
بصورت فاهر
outward show
U
صورت فاهر
looks
U
فاهر شدن
looked
U
فاهر شدن
personal appearance
U
وضع فاهر
turned out
U
فاهر لباسیکهفردیبرتندارد
to make ones a
U
فاهر شدن
surface
U
رویه فاهر
the outward man
U
انسان فاهر
to out ward seeming
U
برحسب فاهر
surfaced
U
رویه فاهر
surfaces
U
رویه فاهر
affecter
U
فاهر ساز
springs
U
فاهر شدن
the out ward eye
U
چشم فاهر
similitude
U
بیرون فاهر
resurfaced
U
دوباره فاهر شدن
of the surface
U
در صورت فاهر از بیرون
exposures
U
فاهر شدن عکس
affectedly
U
از روی فاهر سازی
judge by appearances
U
حکم به فاهر کردن
on the surface
U
درصورت فاهر از بیرون
resurfaces
U
دوباره فاهر شدن
phantasm
U
فاهر فریبنده سایه
seeming
U
فاهر نما زیبایی
resurface
U
دوباره فاهر شدن
for a sake
U
برای حفظ فاهر
the outer man
U
وضع فاهر شخص
pro forma
U
برای صورت فاهر
to keep up appearances
U
حفظ فاهر کردن
prima facie evidence
U
مدرک به فاهر قاطع
pro forma
U
منباب فاهر فاهری
verisimilar
U
دارای فاهر حقیقی
outward things
U
جهان برونی یا فاهر
stuffed shirts
U
ادم خوش فاهر وتوخالی
stuffed shirt
U
ادم خوش فاهر وتوخالی
specious
U
دارای فاهر زیبا وفریبنده
look
U
فاهر بنظرامدن مراقب بودن
looked
U
فاهر بنظرامدن مراقب بودن
paradoxical
U
در فاهر مهمل و درواقع درست
reasonable and probable cause
U
علت معقول و به فاهر درست
acronichal
U
فاهر شونده در غروب افولی
deponont
U
در فاهر مجهول و در باطن معلوم
rounding
U
ایجاد یک حرف با فاهر بهتر
scarious
U
دارای فاهر خشک وپلاسیده
turn up
<idiom>
U
به طور ناگهانی فاهر شدن
hued
U
دارای فاهر ونمای مخصوص
looks
U
فاهر بنظرامدن مراقب بودن
opportunity target
U
هدفی که غیرمنتظره فاهر میشود
cycle
U
:بصورت دورانی فاهر شدن
cycled
U
بصورت متناوب فاهر شدن
cycles
U
بصورت متناوب فاهر شدن
cycle
U
بصورت متناوب فاهر شدن
cycled
U
:بصورت دورانی فاهر شدن
acronical
U
فاهر شونده در غروب افولی
cycles
U
:بصورت دورانی فاهر شدن
to evolve a fact
U
چگونگی امری را فاهر کردن
i did it for show
U
برای نمایش یا فاهر ان کاررا کردم
pop up
<idiom>
U
غیر منتظره یا ناگهانی فاهر شدن
whited
U
ادم بد باطن و خوش فاهر چیز گرانبها
deusexmachina
U
شخص یا چیزی که بطور غیرمترقبه فاهر میشود
disposure
U
درمعرض دید قرار گرفتن فاهر شدن
outwardness
U
کیفیت فاهر دلبستگی بچیزهای خارجی یامادی
page
U
نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
pages
U
نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
proteranthous
U
دارای گلهاییکه قبل از برگ فاهر گردد
paged
U
نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
exteriorize
U
بصورت فاهرفهمیدن یا فهاندن صورت فاهر یا وجودخارجی دادن
expose
U
در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
exposing
U
در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
textualism
U
اهمیت دادن به لفظ یا معنی فاهر انتقاد لفظی
clothes horses
U
کسی که بیش از حد به لباس و فاهر خود توجه دارد
exposes
U
در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
clothes horse
U
کسی که بیش از حد به لباس و فاهر خود توجه دارد
befall
U
در رسیدن
reach
U
رسیدن به
attain
U
رسیدن
attained
U
رسیدن
attains
U
رسیدن
attaining
U
رسیدن
attaint
U
رسیدن به
approach
U
رسیدن
accru
U
رسیدن
befallen
U
در رسیدن
reach
U
رسیدن
befalls
U
در رسیدن
arrive
U
رسیدن
arrived
U
رسیدن
arrives
U
رسیدن
reaches
U
رسیدن به
to come to hand
U
رسیدن
reaching
U
رسیدن
to get at
U
رسیدن به
reaches
U
رسیدن
reaching
U
رسیدن به
reached
U
رسیدن به
comes
U
رسیدن
befell
U
در رسیدن
accede
U
رسیدن
acceded
U
رسیدن
accedes
U
رسیدن
reached
U
رسیدن
acceding
U
رسیدن
to catch up
U
رسیدن به
to come by
U
رسیدن
arriving
U
رسیدن
to come to a he
U
رسیدن
to d. up with
U
رسیدن به
peering
U
رسیدن
peered
U
رسیدن
to fetch up
U
رسیدن
escalating
U
رسیدن
get
U
رسیدن
gets
U
رسیدن
land
U
رسیدن
getting
U
رسیدن
befalling
U
در رسیدن
come
U
رسیدن
to see to
U
رسیدن
get at
U
رسیدن به
aimed
U
رسیدن
aims
U
رسیدن
escalated
U
رسیدن
escalate
U
رسیدن
peer
U
رسیدن
approached
U
رسیدن
approaches
U
رسیدن
escalates
U
رسیدن
run up
U
رسیدن
catch up
U
رسیدن به
take in (money)
<idiom>
U
رسیدن
overtakes
U
رسیدن به
overtaken
U
رسیدن به
overtake
U
رسیدن به
arr
U
رسیدن
light or lighted
U
رسیدن
maturate
U
رسیدن
expire
U
به سر رسیدن
aim
U
رسیدن
arrival
U
رسیدن
clustering
U
مجموعهای از عناصر که در یک خط ترتیبی فاهر می شوند و یک جدول دستیابی دارند
latensification
U
تقویت عکس فاهر شده عکاسی بوسیله مواد شیمیایی
dead end
<idiom>
U
به آخرخط رسیدن
wrap up
U
به نتیجه رسیدن
come down by inheritance
U
به ارث رسیدن
to a greatness
U
به بزرگی رسیدن
to attain on's majority
U
بحدرشد رسیدن
land vi
U
بزمین رسیدن
to be approved
U
به تصویب رسیدن
to be duly punished for
U
به کیفر ..... رسیدن
to be late
U
دیر رسیدن
strike oil
U
به نفت رسیدن
to meet the a of
U
به تصویب رسیدن
meet of approval of
U
به تصویب ..... رسیدن
to fall due
U
موعد رسیدن
To reach ones destination.
U
بمقصد رسیدن
get on in years
<idiom>
U
به سن پیری رسیدن
get hold of (something)
<idiom>
U
به مالکیت رسیدن
strand
U
مسیر رسیدن
strands
U
مسیر رسیدن
outjockey
U
در رسیدن پوشاندن
Welcome back.
U
رسیدن بخیر
come about
U
بانجام رسیدن
on station
U
رسیدن به هدف
to draw to an end
U
بته رسیدن
overgo
U
رسیدن به گذشتن
come to the point
<idiom>
U
به نکتهاصلی رسیدن
come to terms
<idiom>
U
به موافقت رسیدن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com