English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 177 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
ad hoc U فاقد عمومیت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
unqulified U فاقد شرایط لازم فاقد صلاحیت غیرصالح
single track U فاقد وسعت معنوی فاقد درک عقلانی
acentrous U فاقد ستون پشتی فاقد ستون فقرات
oecumenicity U عمومیت
generalities U عمومیت
commonness U عمومیت
generality U عمومیت
universality U عمومیت
universality U اصل عمومیت
generalities U عمومیت اکثریت
generalizing U عمومیت دادن
generalizes U عمومیت دادن
generalize U عمومیت دادن
generalising U عمومیت دادن
generalises U عمومیت دادن
generalised U عمومیت دادن
generalizations U عمومیت دادن
generalization U عمومیت دادن
generalisations U عمومیت دادن
extends U عمومیت دادن
extending U عمومیت دادن
extend U عمومیت دادن
generality U عمومیت اکثریت
universalism U اصل عمومیت کلیت
generalising U عمومیت دادن تحت قانون کلی دراوردن
generalizing U عمومیت دادن تحت قانون کلی دراوردن
generalizes U عمومیت دادن تحت قانون کلی دراوردن
generalises U عمومیت دادن تحت قانون کلی دراوردن
generalised U عمومیت دادن تحت قانون کلی دراوردن
generalize U عمومیت دادن تحت قانون کلی دراوردن
freeing U فاقد
frees U فاقد
bankrupt of U فاقد
anurous U فاقد دم
ex- U فاقد
ex U فاقد
scentless U فاقد بو
freed U فاقد
free U فاقد
sans U فاقد
landlessness U فاقد زمین
impersonal U فاقد شخصیت
inexpert U فاقد خبرگی
abulic U فاقد اراده
undocumented U فاقد ویزا
without U انطرف فاقد
lack U فاقد بودن
acholic U فاقد صفرا
lacked U فاقد بودن
lacks U فاقد بودن
shorthanded U فاقد کارگرکافی
landless U فاقد زمین
dis qualified U فاقد شرایط
acholous U فاقد صفرا
impassible U فاقد احساس
incoordinate U فاقد حس همکاری
inertialess U فاقد لختی
inertialess U فاقد اینرسی
unmeet U فاقد صلاحیت
unmannered U فاقد رفتارشایسته
paratactic U فاقد روابط
without engagement U فاقد تعهد
exhaust bin level U فاقد موجودی
dis qualified U فاقد قابلیت
acolous U فاقد اعضاء
ametabolic U فاقد دگردیسی
ametabolous U فاقد دگردیسی
burdened U فاقد حق تقدم
visionless U فاقد دید
unmennerly U فاقد رفتارشایسته
astomatal U فاقد دهان
intestable U فاقد صلاحیت
toom U فاقد لاغر
dishonest U فاقد امانت
unobtrusively U فاقد جسارت
homely U فاقد جمال
unobtrusive U فاقد جسارت
stolid U فاقد احساس
stolidly U فاقد احساس
indiscreet U فاقد حس تشخیص
incompetent U فاقد صلاحیت
antipathetic U فاقد تمایل
shapeless U فاقد شکل معین
duty free U فاقد حقوق گمرکی
depersonalize U فاقد شخصیت کردن
azoic U فاقد نشان زندگی
denitrify U فاقد نیترات کردن
unfeeling U بیحس فاقد احساسات
undocumented U فاقد مدارک قانونی
unthinking U فاقد قوهی تفکر
ineligible U فاقد شرایط لازم
imperscriptible U فاقد اجازه نوشته
incapacitation U فاقد صلاحیت کردن
inexpessive U فاقد قوه فهماندن
intestate U فاقد وصیت نامه
one track U فاقد قوه ارتجاعی
nonage U فاقد اهلیت قانونی
moneyless economy U اقتصاد فاقد پول
irretractile U فاقد قوه قبض
irretentive U فاقد قوه ضیط
untune U فاقد هم اهنگی کردن
inerrancy U فاقد غلط و اشتباه
systemoless U فاقد سیستم صحیح
unqualified U فاقد شرایط لازم
deaf U فاقد قوه شنوایی
unmans U فاقد مردانگی کردن
acheiria U فاقد قوهء لامسه
asexual U فاقد خاصیت جنسی
stereotyped U فاقد نبوغ وابتکار
unnerve U فاقد عصب کردن
unnerved U فاقد عصب کردن
unnerves U فاقد عصب کردن
unnerving U فاقد عصب کردن
deafer U فاقد قوه شنوایی
agamous U فاقد الت جنسی
fatherless U فاقد مولف معلوم
aplacental U فاقد جفت جنین
unman U فاقد مردانگی کردن
unmanning U فاقد مردانگی کردن
deafest U فاقد قوه شنوایی
non cohesive soil U خاکی که فاقد چسبندگی باشد
cleanest U هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
moron U فرد فاقد رشد فکری
morons U فرد فاقد رشد فکری
cleaned U هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
clean U هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
color blind U فاقد حساسیت نسبت برنگ
coreless induction furnace U کوره القائی فاقد هسته
inert U فاقد نیروی جنبش بیروح
desexualize U فاقد قوه جنسی کردن
unaccounted U حساب نشده فاقد توضیح
cleans U هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
abranchiate U فاقد برانشی یادستگاه تنفس
desex U فاقد قوه جنسی کردن
visionless U فاقد حس بینش ومال اندیشی
achordata U جانوران فاقد ستون فقرات
disqualified U فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifies U فاقد شرایط لازم دانستن
inartistic U فاقد اصول هنری بی هنر
disqualify U فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifying U فاقد شرایط لازم دانستن
indign U فاقد شایستگی خشمگین کردن
straw boss U [سرپرست فاقد اختیارات کافی]
insolvent U فاقد توانایی پرداختن دیون
He is only half a man . U مردانگی ندارد (فاقد قدرت وشجاعت )
despiritualize U فاقد خاصیت یا جنبه روحانی کردن
apteral U ایوان ستوندار فاقد ستونهای کناری
undemonstrative U فاقد ضمیر اشاره غیر مدلل
tone-deaf U فاقد حساسیت نسبت به اهنگ موسیقی
tone deaf U فاقد حساسیت نسبت به اهنگ موسیقی
albino U شخص فاقد مواد رنگ دانه
albinos U شخص فاقد مواد رنگ دانه
disbud U غنچههای درخت را چیدن فاقد غنچه کردن
to leave yourself open to the charge of lacking seriousness U خود را در معرض اتهام فاقد جدیت بودن گذاشتن
He has no influence . He cuts no ice. He carries no weight U دیگر کلاهش پشم ندارد ( فاقد نفوذ است )
zooflagellate U اغازیان شبه گیاه فاقد خاصیت جذب نور
open jet tunnel U تونل بادی که قسما کار ان باز بوده و فاقد دیواره میباشد
virtual temperature U دمایی که ذرهای از هوا داراخواهد بود اگر فاقد بخار اب باشد
clear air turbulence U اشفتگی در اسمان فاقد ابر که معمولا در ارتفاعات بالا وهمراه با تغییر سرعت درنزدیکی مسیر خروج گازهامیباشد
bow wave U موج ضربهای در سرعتهای مافوق صوت که جلوتر از لبه حمله جسمی که فاقد لبههای تیز میباشد بوجود می اید
serf U درسیستم فئودالی به رعایای وابسته به زمین اطلاق می شد اگر چه برده نبودند لیکن فاقد ازادی واقعی محسوب می شدند
vortex tube U وسیلهای فاقد هرگونه قطعه متحرک که دران اختلاف فشارسبب ورود جریان سیال ازطریق شکافهای مماسی میگردد
serfs U درسیستم فئودالی به رعایای وابسته به زمین اطلاق می شد اگر چه برده نبودند لیکن فاقد ازادی واقعی محسوب می شدند
stateless person U شخصی که تابعیت کشور راندارد شخص فاقد اوراق تابعیت
monocoque U ساختمان سه بعدی مثل بدنه هواپیما که فاقد سازه داخلی بوده و همه تنش بر پوسته و اجزاء ساختمانی که بلافاصله زیر ان قرار دارندوارد میگردد
disqualification U عدم صلاحیت فاقد صلاحیت قضایی
disqualifications U عدم صلاحیت فاقد صلاحیت قضایی
inhuman U فاقد خوی انسانی غیر انسانی
contructive larcency U مقصودسرقتی است که از مجموعه اعمال یک عده یا یک فرد ناشی شود در حالتی که این اعمال به تنهایی فاقد هر نوع وصف جنایی باشد
want U فاقد بودن محتاج بودن
wanted U فاقد بودن محتاج بودن
demurred U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demur U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurs U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurring U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
deoxygenate U اکسیژن گیری کردن از فاقد اکسیژن کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com