English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
geometric mean U فاصله بین اولین واخرین جمله یک تصاعدهندسی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
kalki U نام دهمین واخرین مظهرvishnu خدای بزرگ هندوها
first in first out U صف موقت که در آن اولین عنصر در اولین محل خواندن ذخیره میشود
topic sentence U جمله سرسطر جمله عنوان
fifo U روش ذخیره سازی خواندن و نوشتن به طوری که اولین عنصر در اولین فراخوانی ذخیره میشود
first strike U اولین ضربت در اولین حمله
fifo U اولین صادره از اولین وارده
following distance U فاصله بین وسائط نقلیه فاصله میان خودروها
single space U در میان سطور فقط یک فاصله گذاردن تک فاصله کردن
point blank range U فاصله از محل تیراندازی تاهدف فاصله تا هدف
interval U فاصله اختلاف فاصله مدت زمان
fifo U که اولین عنصری که وارد صف میشود. اولین عنصری است که خوانده میشود
spaces U فاصله دادن فاصله داشتن
space U فاصله دادن فاصله داشتن
collision parameter U در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
alleyways U منطقه بین زمین سرویس وخط کناری فاصله بین بازیگران دوردست درزمین بیس بال فاصله از دیوارطرفین که گرفتن توپ در ان مشکل میشود
alleys U منطقه بین زمین سرویس وخط کناری فاصله بین بازیگران دوردست درزمین بیس بال فاصله از دیوارطرفین که گرفتن توپ در ان مشکل میشود
alley U منطقه بین زمین سرویس وخط کناری فاصله بین بازیگران دوردست درزمین بیس بال فاصله از دیوارطرفین که گرفتن توپ در ان مشکل میشود
holing U فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
hole U فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holed U فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holes U فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
close march U راهپیمایی با فاصله جمع فرمان " فاصله جمع " درراهپیمایی
go no go U اچار تنظیم فاصله سر تیر بارکالیبر 7/21 اچار تنظیم فاصله پیشانی گلنگدن
outright U جمله
outrightly U جمله
sentences U جمله
sentencing U جمله
sentence U جمله
amongst U از جمله
among the rest U از ان جمله
mongst U از جمله
terming U جمله
termed U جمله
inclusive of <prep.> U از جمله
including <prep.> U از جمله
comprising <prep.> U از جمله
sentence U جمله
term U جمله
terming U جمله طیفی
total U جمله سرجمع
totaled U جمله سرجمع
declaration statement U جمله تعریفی
totals U جمله سرجمع
word choice U جمله بندی
totaling U جمله سرجمع
wording U جمله بندی
diction U جمله بندی
verbiage [American English] U جمله بندی
totalled U جمله سرجمع
statement label U برچسب جمله
stochastic term U جمله تصادفی
double talk U جمله دو پهلو
residual term U جمله پسماند
term U جمله عبارت
residual term U جمله باقیمانده
sentence fragment U جمله جزء
totalling U جمله سرجمع
term U جمله طیفی
termed U جمله طیفی
terming U جمله عبارت
choice of words U جمله بندی
termed U جمله عبارت
sentence adverb قید جمله ای
parenthesis U جمله معترضه
wordage U جمله بندی
clauses U جزئی از جمله
clause U جزئی از جمله
periods U جمله کامل
period U جمله کامل
proviso U جمله شرطی
middling U جمله مشترک
term U جمله [ریاضی]
mathematical term U جمله [ریاضی]
final term U جمله نهایی
assignment statement U جمله جایگزینی
one word sentence U جمله تک واژهای
definiens U جمله تعریفی
error term U جمله خطا
control statement U جمله کنترلی
compound statement U جمله مرکب
provisos U جمله شرطی
loose sentence U جمله بیربط
executable statement U جمله اجرایی
an involed sentence U جمله پیچدار
job control statement U جمله کنترل کار
monomial U دارای فقط یک جمله
subroutine reentry U ورود جمله به زیرروال
nonexecutable statement U جمله غیر اجرایی
impresa U نشانه جمله شعاری
parse U جمله راتجزیه کردن
parsed U جمله راتجزیه کردن
full point U نقطه پایان جمله
reporter U جمله ساز نویسنده ناصادق
job control statement U جمله کنترل برنامه
punch line U جمله اساسی واصلی
punch-lines U جمله اساسی واصلی
punch-line U جمله اساسی واصلی
colloquialisms U جمله مرسوم درگفتگو
colloquialism U جمله مرسوم درگفتگو
parses U جمله راتجزیه کردن
periods U نقطه پایان جمله
sentence completion test U ازمون تکمیل جمله
period U نقطه پایان جمله
term symbol U نشانه جمله طیفی
initialed U اولین
headmost U اولین
initiatory U اولین
initial U اولین
initials U اولین
initialled U اولین
initialing U اولین
initialling U اولین
sawed U لغت یا جمله ضرب المثل
armless <adj.> U بی بازو [در آخر جمله می آید]
sawing U لغت یا جمله ضرب المثل
saws U لغت یا جمله ضرب المثل
saw U لغت یا جمله ضرب المثل
restrictive U جمله یا عبارت حصری یا محدودکننده
the difference between the consecutive terms U اختلاف هر دو جمله متوالی [ریاضی]
predicatively U بطور غیرمستقیم در خبر جمله
phraseologist U جمله ساز نویسنده ناصادق
sign of aggregation U علائم مخصوص جمله جبری
initials U اولین یا در ابتدا
initialling U اولین یا در ابتدا
initials U اولین قسمت
initials U اولین امضاء
betimes U در اولین فرصت
first salvo U اولین رگبار
immediate destination U اولین مقصد
first strike U اولین ضربه
first generation U اولین سری
initialling U اولین قسمت
initialing U اولین قسمت
second U که پس از اولین می آید
seconded U که پس از اولین می آید
seconding U که پس از اولین می آید
seconds U که پس از اولین می آید
initialled U اولین قسمت
initialing U اولین امضاء
initial U اولین امضاء
initialing U اولین یا در ابتدا
initialed U اولین یا در ابتدا
initial U اولین قسمت
initial U اولین یا در ابتدا
initialling U اولین امضاء
initialed U اولین امضاء
initialed U اولین قسمت
initialled U اولین یا در ابتدا
initialled U اولین امضاء
cat-and-dog <adj.> <idiom> U پر جنگ و جدال [در آخر جمله می آید]
How can I make such pilot U چگونه میتوانم با خلبان جمله بسازم
to pad a sentence U جمله را با واژههای زیادی دراز کردن
vinculum U خط ترازی که بالای چند جمله می کشند
word order U ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
parses U اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
parsed U اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
The sentence doesnt convey the meaning. U این جمله معنی رانمی رساند
parse U اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
at your earliest convenience U در اولین فرصت مناسب
dday U اولین روزاغاز بکار
Go to the first crossroad. به اولین تقاطع بروید.
Go to the first crossroad. به اولین چهارراه بروید.
at first light U در اولین روشنایی روز
first ionization potential U پتانسیل اولین یونش
straight run pitch U تفاله اولین تقطیر
first light U اولین طلیعه خورشید
inserting U افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
insert U افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
inserts U افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
other than [usually used in negative sentences] <adv.> U به غیر از [در جمله های منفی کاربرد دارد]
approachable [accessible to most people] U همخو [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]
tag line U جمله نهایی نمایش وغیره نقطه حساس
half long U حد فاصل بین جمله طویل وجمله کوتاه
approachable [accessible to most people] U هم مشرب [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]
CERN U یس که www اولین آنجا اختراع شد
first offenders U متخلف برای اولین بار
alphas U اولین گونه یک محصول کامپیوتری
standard U اولین مگا بایت حافظه در PC.
first offender U متخلف برای اولین بار
lifo last in first out U اولین صادره از اخرین وارده
lifo U اولین صادره ازاخرین وارده
standards U اولین مگا بایت حافظه در PC.
alpha U اولین گونه یک محصول کامپیوتری
homes U اولین رکورد داده در فایل
January U اولین ماه سال مسیحی
for the first [last] time U برای اولین [آخرین] بار
primary U اولین یا ابتدایی یا بسیار مهم
home U اولین رکورد داده در فایل
filo U اخرین صادره از اولین وارده
approachable [accessible to most people] U کمک کننده [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]
augmentation U افزایش نیروی جلوبرنده باوسایل کمکی از جمله پس سوز
transversal U اجرای هر جمله از یک برنامه برای اهداف اشکال زدایی
initialed U اولین حرف کلمه به ویژه از یک نام
green run U اولین گردش موتور نو یا تازه تعمیر
initialing U اولین حرف کلمه به ویژه از یک نام
initial U اولین حرف کلمه به ویژه از یک نام
initialled U اولین حرف کلمه به ویژه از یک نام
initialling U اولین حرف کلمه به ویژه از یک نام
ash wednesday U اولین روز ایام روزهء مسیحیان
head U اولین عنصر داده در لیست بودن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com