Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
corrosive
U
فاسد کننده
degenerative
U
فاسد کننده
cankery
U
فاسد کننده
depraver
U
فاسد کننده
putrefactive
U
فاسد کننده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
cankerous
U
وابسته به اکله یا ماشرا فاسد کننده
corrupter
U
فاسد کننده منحرف کننده
corruptor
U
فاسد کننده منحرف کننده
spoilsman
U
تباه کننده فاسد سازنده
Other Matches
to be corrupt to the bones
<idiom>
U
تا مغز استخوان فاسد بودن
[کسی که ذاتا فاسد است]
spoiled
U
فاسد کردن فاسد شدن
spoil
U
فاسد کردن فاسد شدن
spoils
U
فاسد کردن فاسد شدن
spoiling
U
فاسد کردن فاسد شدن
immoral
U
فاسد
reprobatory
U
فاسد
vicious
U
فاسد
corrupts
U
فاسد
corrupting
U
فاسد
gamy
U
فاسد
rotten
U
فاسد
dissolute
U
فاسد
sedition
U
فاسد
spoilt
U
فاسد
gamey
U
فاسد
peccant
U
فاسد
depraved
U
فاسد
irregular
U
فاسد
roue
U
فاسد
rantipole
U
فاسد
abandoned
U
فاسد
villainous
U
فاسد
corrupt
U
فاسد
putrid
U
فاسد
perverse
U
فاسد
peat
U
زن فاسد
reechy
U
فاسد
untoward
U
فاسد
rammish
U
فاسد
corrupted
U
فاسد
reprobates
U
فاسد
reprobate
U
فاسد
sinister
U
فاسد
defective
U
فاسد
corrector
U
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
decomposable
U
فاسد شدنی
incorruptness
U
فاسد نشدگی
vile
U
فاسد بداخلاق
vilest
U
فاسد بداخلاق
high
U
اندکی فاسد
deprave
U
فاسد کردن
viler
U
فاسد بداخلاق
invalid
U
نامعتبر فاسد
invalids
U
نامعتبر فاسد
spoiler
U
فاسد سازنده
to be spoiled
U
فاسد شدن
to be off
[British E]
U
فاسد شدن
highest
U
اندکی فاسد
highs
U
اندکی فاسد
rankly
U
بطور فاسد
perishable
U
فاسد شدنی
incorruptible
U
فاسد نشدنی
harlot
U
فاسد الاخلاق
to be off
[British E]
U
فاسد کردن
to be spoiled
U
فاسد کردن
to go to the bad
U
فاسد شدن
rake
U
بد اخلاق فاسد
rakes
U
بد اخلاق فاسد
raking
U
بد اخلاق فاسد
tainted
U
فاسد دارایکیفیتپائین
Adegenerate ( decadent ) race .
U
نژاد فاسد
harlots
U
فاسد الاخلاق
fox wood
U
چوب فاسد
imperishable
U
فاسد نشدنی
ruining
U
فاسد کردن
vitiates
U
فاسد شدن
vitiating
U
فاسد شدن
vitiating
U
فاسد کردن
heretic
U
فاسد العقیده
love alce
U
ادم فاسد
foxed
U
فاسد شده
vitiates
U
فاسد کردن
vitiated
U
فاسد شدن
rotter
U
ادم فاسد
ruins
U
فاسد کردن
eroding
U
فاسد شدن
disintegrate
U
فاسد شدن
disintegrates
U
فاسد شدن
disintegrating
U
فاسد شدن
rotters
U
ادم فاسد
erode
U
فاسد شدن
eroded
U
فاسد شدن
erodes
U
فاسد شدن
ruin
U
فاسد کردن
vitiated
U
فاسد کردن
vitiate
U
فاسد شدن
vitiate
U
فاسد کردن
heretics
U
فاسد العقیده
vendable
U
پولکی فاسد
vendible
U
پولکی فاسد
addle
U
گندیده فاسد
addle
U
فاسد کردن
addle
U
فاسد شدن
corrupting
U
فاسد کردن
indecomposable
U
فاسد نشدنی
corrupted
U
فاسد کردن
corrupt
U
فاسد کردن
corrupts
U
فاسد کردن
spoil
U
فاسد کردن
invalid sale
U
بیع فاسد
spoiled
U
فاسد کردن
invalid contract
U
عقد فاسد
spoils
U
فاسد کردن
viciously
U
بطور فاسد
spoiling
U
فاسد کردن
scurvied
U
دارای خون فاسد
perishable
U
کالای فاسد شونده
consumable stores
U
مواد فاسد شدنی
rancid
U
باد خورده فاسد
nonperishable items
U
اقلام فاسد نشدنی
inquinate
U
فاسد یا پلید کردن
putrefying
U
پوسیدن فاسد شدن
perishable
U
کالای فاسد شدنی
putrefy
U
پوسیدن فاسد شدن
putrefies
U
پوسیدن فاسد شدن
putridly
U
بطور گندیده یا فاسد
morbidly
U
بطور ناخوشی یا فاسد
putrefied
U
پوسیدن فاسد شدن
The decay of the teeth .
U
فاسد شده دندانها
perishable goods
U
کالاهای فاسد شدنی
deteriorating supplies
U
اماد فاسد شدنی
malady
U
فاسد شدگی بیماری
maladies
U
فاسد شدگی بیماری
deteriorating supplies
U
تدارکات فاسد شدنی
you will spoil the child
U
بچه را فاسد خواهیدکرد
ruining
U
از بین رفتن فاسد شدن
decays
U
فاسد شدن تنزل کردن
decayed
U
فاسد شدن تنزل کردن
crumblings
U
فاسد شده زوال یافته
decaying
U
فاسد شدن تنزل کردن
ruins
U
از بین رفتن فاسد شدن
ruin
U
از بین رفتن فاسد شدن
putrescine
U
ماده سمی در گوشت فاسد
decay
U
فاسد شدن تنزل کردن
bomb cemetery
U
محل تجمع بمبهای فاسد
Her morals are corruted .
U
اخلاقش فاسد شده است
antimateriel agent
U
عامل مخصوص فاسد کردن اماد
fixed supply
U
ذخیره معین کالای فاسد شدنی
To decay . To go bad .
U
فاسد شدن ( مواد خوراکی وغیره )
weather beaten
U
در اثر اب و هوا فاسد یازمخت شده
to have gone off
[British E]
U
فاسد شدن
[غذا]
[اصطلاح روزمره]
leaker
U
گلوله یا بمب شیمیایی فاسد یاخراب
gangrene
U
فاسد شدن قانقاریا بوجود امدن
necrotic
U
دارای بافت مرده یااستخوان فاسد
The rotten apple injures its neigbours.
<proverb>
U
یک سیب فاسد ,سیبهاى اطرافش را خراب مى کند.
to languish
U
فاسد شدن
[به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
duff
U
سبزیهای فاسد جنگل خاکه زغال سنگ
durable goods
U
کالای بادوام یا فاسد نشدنی کالاهای دیرپای
gamy
U
دارای بو و مزه گوشت شکارکه نزدیک فاسد شدن باشد
sepsis
U
مسمومیت عفونی حاصله در اثر جذب باکتریهاومواد فاسد بخون
How do I notice when the meat is off?
U
چگونه می توانم متوجه شوم که گوشت فاسد شده است؟
gamey
U
دارای بو و مزه گوشت شکار که نزدیک فاسد شدن باشد
Best before:
U
تا این تاریخ مصرف شود :
[برچسب روی کالاهای فاسد شدنی]
altitude/height hold
U
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
propounder
U
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
marshaller
U
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
inhibitor
U
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
quick disconnect coupling
U
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor
U
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primers
U
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primer
U
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network
U
یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
vasomotor
U
اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
changer
U
دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
steam fitter
U
نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
makgi boowi
U
نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
del credere
U
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
distractive
U
گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
detonator
U
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
interceptors
U
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
interceptor
U
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
detonators
U
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
search jammer
U
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
sprining charge
U
خرج چال کننده یا گود کننده
padding
U
پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
suppressive
U
خنثی کننده اتش سرکوب کننده
claqueur
U
تشویق کننده
[یا هو کننده]
استخدام شده
prepossessing
U
مجذوب کننده جلب توجه کننده
expostulator
U
سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
To go bad . To rot . To spoilt .
U
خراب شدن ( فاسد شدن مواد خوراکی )
astigmatizer
U
وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
stop order
U
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
designative
U
اشاره کننده تعیین کننده
spell binder
U
مسحور کننده مجذوب کننده
diverting
U
سرگرم کننده منحرف کننده
practicer
U
تمرین کننده مشق کننده
gesticulant
U
اشاره کننده وحرکت کننده
discriminant
U
تفکیک کننده جدا کننده
modulator demodulator
U
تلفیق کننده- تفکیک کننده
desolater
U
ویران کننده متروک کننده
whetstone
U
تیز کننده تند کننده
striking force
U
نیروی تک کننده یا کمین کننده
suberter
U
سرنگون کننده تضعیف کننده
toaster
U
سرخ کننده برشته کننده
cogitator
U
اندیشه کننده مطالعه کننده
contractive
U
جمع کننده چوروک کننده
toasters
U
سرخ کننده برشته کننده
prosecutor
U
پیگرد کننده تعقیب کننده
the producer and the consumer
U
تولید کننده و مصرف کننده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com