Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
pestiferous
U
فاسدکننده اخلاق دیگری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ethic
U
غالبا بصورت جمع علم اخلاق بجث درامور اخلاقی اصول اخلاق
moralistic
U
وابسته به اخلاق گرایی و اخلاق گرایان
corrodent
U
فاسدکننده
infectious
U
فاسدکننده
corrosive
U
فاسدکننده
subrogate
U
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
recode
U
کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
letters
U
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letter
U
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
to pass one's word for another
U
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy
U
چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
moral
U
اخلاق
immoral
U
بد اخلاق
impatient
U
بد اخلاق
rabid
U
بد اخلاق
pettish
U
بد اخلاق
comportment
U
اخلاق
moody
U
بد اخلاق
deportment
U
اخلاق
morality
U
اخلاق
reprobates
U
بد اخلاق
moralities
U
اخلاق
characterless
U
بی اخلاق
reprobate
U
بد اخلاق
moralization
U
اخلاق گرایی
immoral
U
خلاف اخلاق
good-natured
U
خوش اخلاق
ethics
U
علم اخلاق
ethic
U
کتاب اخلاق
moral philosopher
U
اخلاق دان
moral philosophy
U
علم اخلاق
frailty
U
ضعف اخلاق
frailties
U
ضعف اخلاق
raking
U
بد اخلاق فاسد
rakes
U
بد اخلاق فاسد
rake
U
بد اخلاق فاسد
Moral decadence .
U
فساد اخلاق
creative thinking
U
تفکر اخلاق
public morals
U
اخلاق حسنه
edification
U
تهذیب اخلاق
behaviuor
U
سلوک اخلاق
moralistic
U
اخلاق گرایانه
behavior
U
سلوک اخلاق
immorally
U
بر خلاف اخلاق
ehtics
U
علم اخلاق
good conduct
U
حسن اخلاق
ethically
U
مطابق علم اخلاق
to take a person's measure
U
با اخلاق کسیرا ازمودن
With his foul temper.
U
با اخلاق سگه که دارد
doggery
U
اخلاق پست بدکاری
moralists
U
معتقد به اصول اخلاق
donsy
U
دارای اخلاق متغیروتندوباحرارت
personalities
U
اخلاق و خصوصیات شخص
personality
U
اخلاق و خصوصیات شخص
moralist
U
معتقد به اصول اخلاق
donsie
U
دارای اخلاق متغیروتندوباحرارت
moral
U
وابسته بعلم اخلاق
wrongs
U
مخالف اخلاق یا قانون
sportmanship
U
رفتار و اخلاق انسانی
wronging
U
مخالف اخلاق یا قانون
it is an offence to morlity
U
منافی اخلاق است
wrong
U
مخالف اخلاق یا قانون
peculiar
U
دارای اخلاق غریب
regeneration
U
نوزایش تهذیب اخلاق
prejudicial to public morality
U
منافی اخلاق حسنه
ethical
U
وابسته به علم اخلاق
well conditioned
U
دارای اخلاق نیکو
streakiest
U
دارای اخلاق وخصوصیات فردی
offences against public morals
U
جرائم بر علیه اخلاق عمومی
pestilently
U
چنانکه برای اخلاق مضرباشد
streaky
U
دارای اخلاق وخصوصیات فردی
pharisaism
U
اخلاق فریسی هاریاکاری زهدخشک
streakier
U
دارای اخلاق وخصوصیات فردی
moralists
U
فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
the whole of morality is there
U
همه اخلاق همین جا است
edified
U
اخلاق اموختن تقدیس کردن
edifies
U
اخلاق اموختن تقدیس کردن
edify
U
اخلاق اموختن تقدیس کردن
moralist
U
فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
to gauge a person
U
گنجایش یا اخلاق کسیراسنجیدن یا ازمودن
moral philosophy
U
اصول اخلاق ایین رفتار
good tempered
U
دیر غضب خوش اخلاق
americanization
U
پذیرش اخلاق و اداب امریکایی
moralism
U
رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
cocotte
U
زن جوان بد اخلاق وجلف هرزه
bowdlerization
U
حذف قسمتهای خارج از اخلاق
bowdlerize
U
قسمتهای خارج از اخلاق را حذف کردن از
countersignature
U
امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
that is an offences to moralit
U
لطمه به خلاق میزند درعالم اخلاق خطاست
the churach built him up
U
کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
smuts
U
تصاویروداستانهای خارج از اخلاق سیاه ولکه دار کردن
smut
U
تصاویروداستانهای خارج از اخلاق سیاه ولکه دار کردن
he is always a little peculiar
U
او همیشه اندکی اخلاق عجیب از خود نشان میدهد
pestiferously
U
چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
expurgatory index
U
فهرست جاهایی از کتاب که برای دین یا اخلاق زیان اوراست
index expurgatorius
U
فهرست جاهایی از کتاب که برای دین یا اخلاق زیان اوراست
perfectionist
U
کسیکه معتقر است که انسان میتواند در اخلاق یا دیانت بحدکمال برسد
perfectionists
U
کسیکه معتقر است که انسان میتواند در اخلاق یا دیانت بحدکمال برسد
example is better than precept
U
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
He is I'll - tempered ( bad - tempered ) , but is quite big - hearted .
U
بد اخلاق است ولی ضمنا" خیلی لوطی است ( دست ودل باز و با صدق وصفا )
overbearingness
U
تحکم رفتاریا اخلاق تحکم امیز
well marnered
U
خوش اطوار خوش اخلاق
another
U
دیگری
third
U
به دیگری
t' other
U
دیگری
thirds
U
به دیگری
tother
U
دیگری
heteronomous
U
پیروقانون دیگری
We have no other way (alternative).
U
را ه دیگری نداریم
consecutively
U
یکی پس از دیگری
follow suit
<idiom>
U
از دیگری تقلیدکردن
in turn
<idiom>
U
یکی پس از دیگری
common of pasturage
U
حق چرادرزمین دیگری
other
U
متفاوت دیگری
at second hand
U
از قول دیگری
at another time
U
در زمان دیگری
onother's money
U
پول دیگری
others
U
متفاوت دیگری
undesireable discharge
U
اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق
take the words out of someone's mouth
<idiom>
U
حرف دیگری راقاپیدن
personifies
U
رل دیگری بازی کردن
serially
U
یکی پس از دیگری یا در سری
personifying
U
رل دیگری بازی کردن
shuffle off
U
بدوش دیگری گذاردن
transport
U
انتقال از یک مسیر به دیگری
breach of close
U
تجاوز به ملک دیگری
eye baby
U
دیگری که به او نگاه میکند
i had no a
U
چاره دیگری نداشتم
highbinder
U
جاسوس یا مراقب دیگری
personified
U
رل دیگری بازی کردن
transporting
U
انتقال از یک مسیر به دیگری
detinue
U
ضبط مال دیگری
copycat
<idiom>
U
تقلید از شخص دیگری
impersonating
U
خودرابجای دیگری جا زدن
transplants
U
درجای دیگری نشاندن
transplanting
U
درجای دیگری نشاندن
transplanted
U
درجای دیگری نشاندن
transported
U
انتقال از یک مسیر به دیگری
follow in one's footsteps (tracks)
<idiom>
U
دنبال روی دیگری
transplant
U
درجای دیگری نشاندن
impersonate
U
خودرابجای دیگری جا زدن
heteronomy
U
پیروی از قانون دیگری
to feel for another
U
برای دیگری متاثرشدن
impersonated
U
خودرابجای دیگری جا زدن
transports
U
انتقال از یک مسیر به دیگری
impersonates
U
خودرابجای دیگری جا زدن
through the grapevine
<idiom>
U
از اشخاص دیگری پرسیدن
one after a
U
یکی درپی دیگری
assumpsit
U
تقبل دیون دیگری
predecease
U
مرگ قبل از دیگری
predecease
U
قبل از دیگری مردن
alternately
U
تغییر از یکی به دیگری
it is of a different kind
U
قسم دیگری است
let a praise thee
U
بگذارد دیگری تورابستاید
another
U
کسی
[چیز]
دیگری
one country or another
U
این یا یک کشور دیگری
metonymy
U
ذکرکلمهای بمنظور دیگری
another kettle of fish
<idiom>
U
کاملا متفاوت از دیگری
release
U
اعراض از حق به نفع دیگری
released
U
اعراض از حق به نفع دیگری
releases
U
اعراض از حق به نفع دیگری
subtraction
U
کم کردن یک عدد از دیگری
convert
U
تغییر چیزی به دیگری
ratio
U
نسبت یک عدد به دیگری
i had no a
U
شق دیگری نبودکه اختیارکنم
ratios
U
نسبت یک عدد به دیگری
breach of a close
U
تجاوز به ملک دیگری
converts
U
تغییر چیزی به دیگری
personify
U
رل دیگری بازی کردن
converting
U
تغییر چیزی به دیگری
sequentially
U
یکی پس از دیگری به ترتیب
converted
U
تغییر چیزی به دیگری
passing off
U
به اسم دیگری معامله کردن
overlap
U
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
transfusable
U
قابل تزریق در جسم دیگری
transfusible
U
قابل تزریق در جسم دیگری
sublease
U
به مستاجر دیگری اجاره دادن
overlapped
U
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
vicariousness
U
خود را به جای دیگری گذاشتن
overlaps
U
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
vicarious authority
U
اختیار از طرف دیگری نمایندگی
personifier
U
مجسم کننده شخصیت دیگری
relocation
U
انتقال به محل دیگری ازحافظه
personator
U
کسیکه خودرابنام دیگری قلمدادمیکند
are these a more apples
U
هیچ سیب دیگری هست
matches
U
تنظیم ثبات معادل با دیگری
match
U
تنظیم ثبات معادل با دیگری
transubstantiate
U
بجسم دیگری تبدیل کردن
proxy
U
بنمایندگی دیگری رای دادن
ghostwrite
U
بنام شخص دیگری نوشتن
he took a different view
U
نظریه دیگری اتخاذ کرد
i have no other place to go
U
جای دیگری ندارم که بروم
vest
U
واگذاری حقی یامالی به دیگری
reword
U
باواژههای دیگری بیان کردن
augmenter
U
مقداری که به دیگری اضافه میشود
to t.
U
بحقوق دیگری تجاوز کردن
to shift a burden
U
کاری رابدوش دیگری گذاشتن
common of piscary
U
حق ماهی گیری درابهای دیگری
vests
U
واگذاری حقی یامالی به دیگری
multiplicand
U
عددی که در دیگری ضرب شود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com