English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
waltz off with <idiom> U فائق آمدن ،براحتی برنده شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
walk all over someone <idiom> U براحتی برنده شدن
come on strong <idiom> U فائق آمدن
bite the bullet <idiom> U فائق آمدن بر مشکلات
run over <idiom> U فائق آمدن برچیزی
sweep off one's feet <idiom> U بر احساسات فائق آمدن
get over something <idiom> U فائق آمدن برمشکلات
tide (someone) over <idiom> U کمک به کسی برای فائق آمدن برشرایط مشکل
get off <idiom> U پایین آمدن یا بیرون آمدن از (اتوبوس ،قطار)
easefully U براحتی
cosily U براحتی
cozily U براحتی
conveniently U براحتی
comfortably U براحتی
The climate of Europe desnt suit me. U حال آمدن ( بهوش آمدن )
easy money U پولی که براحتی بدست اید
unix U یک سیستم عاملی که براحتی قابل استفاده است
paramount U فائق
surpassing U فائق
prevailing U فائق
access panel U پانل یا قابی که برای اسانترکردن تعمیرات وبازرسی براحتی برداشته و یانصب میشود
trancscendent U افضل فائق
to get over U فائق امدن بر
surmountable U فائق شدنی
surmounted U فائق امدن
surmounting U فائق امدن
insuperable U فائق نیامدنی
overpasses U فائق امدن بر
overpass U فائق امدن بر
prevalent U فائق مرسوم
getting U فائق امدن
surmount U فائق امدن
gets U فائق امدن
get U فائق امدن
hurdle U فائق امدن بر
hurdles U فائق امدن بر
surmounts U فائق امدن
win through U برمشکلات فائق امدن
overtop U فائق امدن بر بلندتربودن
superable U تفوق یافتنی فائق شدنی
insurmountable U فائق نیامدنی غیر قابل عبور
off load U انتقال کارها از یک سیستم کامپیوتری به سیستم دیگری که براحتی بار میشود قراردادن داده ها در یکدستگاه جانبی
incisor tooth U برنده
discoverers U پی برنده
discoverer U پی برنده
winner U برنده
deferent U برنده
portative U برنده
conductive U برنده
incisory U برنده
foretooth U برنده
mutilator U برنده
winners U برنده
high proof U برنده
scissile U برنده
winnings U برنده
winning U برنده
heuristic U پی برنده
vehicle U برنده
cutters U برنده
vehicles U برنده
cutter U برنده
cutting U برنده
incisive U برنده
trenchant U برنده
edged tool U الت برنده
lacerative U برنده یا درنده
gonfalonier U برنده پرچم
gestatorial U برنده پاپ
cutting head U نوک برنده
winner of a match U برنده مسابقه
deferent U بیرون برنده
dissolvent U حل کننده برنده
edge tool U الت برنده
shoo-in <idiom> U برنده مطلق
highest bidder U برنده مزایده
outpoint U برنده با امتیاز
utilizer U بکار برنده
persi U برنده سر دیو
perseus U برنده سر دیو
uplifter U بالا برنده
prizer U برنده جایزه
prizewinner U برنده جایزه
promotor U پیش برنده
resolutive U تحلیل برنده
winning move U حرکت برنده
matrolinous U بارث برنده
impeller U پیش برنده
impellor U پیش برنده
incisively U بطور برنده
achiever U از پیش برنده
medalist U برنده مدال
wearing U تحلیل برنده
winning position U پوزیسیون برنده
propulsive U جلو برنده
booster U بالا برنده
victor U برنده مسابقه
propelling U پیش برنده
boosters U بالا برنده
decisions U برنده با امتیاز
winners U برنده بازی
victors U برنده مسابقه
contender U برنده احتمالی
raider U یورش برنده
decision U برنده با امتیاز
uptake U بالا برنده
contenders U برنده احتمالی
medallists U برنده مدال
dark horses U برنده غیرمترقبه
dark horse U برنده غیرمترقبه
promoters U پیش برنده
users U بکار برنده
promoter U پیش برنده
user U بکار برنده
winner U برنده بازی
raiders U یورش برنده
medalists U برنده مدال
heiress U ارث برنده زن
heiresses U ارث برنده زن
medallist U برنده مدال
annihilator U از بین برنده
lapse U به سر آمدن
To be overpowered. U از پا در آمدن
To stretch . to be elastic . U کش آمدن
decisions U برنده کشتی با امتیاز
liquidators U برچیننده از بین برنده
liquidator U برچیننده از بین برنده
winterer U بسر برنده زمستان
carry the day <idiom> U برنده یا موفق شدن
jackpot U برنده تمام پولها
jackpots U برنده تمام پولها
raise the hand U بالابردن دست برنده
decision U برنده کشتی با امتیاز
won ending U اخر بازی برنده
backsword U شمشیر یک لبهء برنده
benefitical U منتفع فایده برنده
emasculative U برنده نیروی مردی
painstakingly U ساعی رنج برنده
painstaking U ساعی رنج برنده
bearing capacity U قدرت برنده باربرد
benefic U فایده برنده نیکوکار
limivorous U فرو برنده گل ولای
Nobel Prize winner U برنده جایزه نوبل
emasculatory U برنده نیروی مردی
nonwinner U هرگز برنده نشده
myrmecophilous U بهره برنده ازمورچه
emulous U رشک برنده طالب
cutler U فروشنده الات برنده
chung seung U برنده هوگوابی تکواندو
file cutter U قسمت برنده سوهان
Nobel laureate U برنده جایزه نوبل
to shoot one's mouth off <idiom> U لاف آمدن
To back down . U کوتاه آمدن
To overpower. To overcome . To vanquish. To win. U غالب آمدن
to go wrong U بد از آب در آمدن [داستانی]
to be valid U به شمار آمدن
show-off <idiom> U قپی آمدن
to get back on one's feet U به حال آمدن
to turn out badly U بد از آب در آمدن [داستانی]
to proceed U پیش آمدن
to come to a boil U به جوش آمدن
up <adv.> U به بالا [آمدن]
To come into existence . U بوجود آمدن
to water [of eyes] U اشک آمدن
To be on (come to )the booil. U جوش آمدن
gulf U هر چیز بلعنده وفرو برنده
hybrid propulation U نیروی پیش برنده مختلط
gulfs U هر چیز بلعنده وفرو برنده
novillero U گاوبازی که هنوز برنده نشده
maiden U اسبی که هنوز برنده نشده
maidens U اسبی که هنوز برنده نشده
scissors U چیز برنده قطع کننده
cutting angle U سطح برنده تیغه برش
assimilator U تحلیل برنده همانند سازنده
hellward U سوی دوزخ بر بدوزخ برنده
hoong seung U برنده هوگو قرمز تکواندو
to ease to a victory U به سادگی برنده شدن [ورزش]
to scramble a victory U بزحمت برنده [پیروز] شدن
sharp tongued U بکار برنده سخنان زننده
To win on points. U با امتیاز برنده شدن ( در مسابقات )
vat dyeing U رنگرزی خمی [روشی جهت رنگرزی رنگینه هایی که براحتی در آب حل نمی شوند. الیاف رنگ شده به این طریق دارای مقاومت بالایی در مقابل شستشو و نور خورشید هستند و بیشتری برای پنبه و الیاف های سلولزی است.]
to come to oneself <idiom> U به هوش آمدن [پس از غش یا بیهوشی]
to come dressed in your wedding finery U با لباس عروسی آمدن
to approach something U نزدیک آمدن به چیزی
stop out U دیر به خانه آمدن [شب]
to near something U نزدیک آمدن به چیزی
to come round [around] <idiom> U به هوش آمدن [پس از غش یا بیهوشی]
precedes U پیش از چیزی آمدن
To be punctual . To be on time . U سر وقت آمدن ( بودن )
belly flop U با شکم فرود آمدن
To get the better of someone . To defeat someone . U بر کسی غالب آمدن
To stop being adamant (unyielding). U از خر شیطان پائین آمدن
To stop being intransigent. U از خر شیطان پایین آمدن
belly flops U با شکم فرود آمدن
With the onset of summer. U .با آمدن (فرارسیدن )تابستان
precede U پیش از چیزی آمدن
resurfaces U دوباره به سطح آمدن
resurfaced U دوباره به سطح آمدن
resurface U دوباره به سطح آمدن
to rain cats and dogs سنگ ازآسمان آمدن
To lodge a complaint . U درمقام شکایت بر آمدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com