Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
depolarize
U
غیر متعادل کردن متضاد کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
offsetting
U
رقم متعادل کننده متعادل کردن
offset
U
رقم متعادل کننده متعادل کردن
equilibrate
U
متعادل کردن متعادل شدن
balance
U
تراز کردن متعادل کردن بالانس
balances
U
تراز کردن متعادل کردن بالانس
clear one's ears
U
متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
balance
U
متعادل کردن
balancing
U
متعادل کردن
balances
U
متعادل کردن
counterbalanced
U
متعادل کردن
equilibration
U
متعادل کردن
bales
U
متعادل کردن
bale
U
متعادل کردن
counterbalance
U
متعادل کردن
counterbalances
U
متعادل کردن
unbalance
U
غیر متعادل کردن
unbalances
U
غیر متعادل کردن
unbalancing
U
غیر متعادل کردن
stabilization
U
متعادل کردن تعادل
disequilibrate
U
غیر متعادل کردن
counter flood
U
اب گیری ضد انحراف ناو متعادل کردن ناو با پر کردن مخازن ان
balance
U
تراز شدن متعادل کردن ترازو
balances
U
تراز شدن متعادل کردن ترازو
balancing
U
حفظ عمق کشتی متعادل کردن عمق زیردریایی
contradictory
U
متضاد
opposed
U
متضاد
antithetic
U
متضاد
antithetical
U
متضاد
diverse
U
متضاد
polar
U
متضاد
conflicting goals
U
اهداف متضاد
drop out type
U
دخشههای متضاد
antonyms
U
ضد و نقیض متضاد
contrarily
U
بطور متضاد
opposite meaning
U
معنی متضاد
color antagonists
U
رنگهای متضاد
antonyms
U
کلمهء متضاد
antonym
U
کلمهء متضاد
antonym
U
ضد و نقیض متضاد
polarised
U
بصورت متضاد در اوردن
opp
U
متضاد Opposite - opposition
polarises
U
بصورت متضاد در اوردن
polarising
U
بصورت متضاد در اوردن
polarizes
U
بصورت متضاد در اوردن
opposites test
U
ازمون کلمات متضاد
polarizing
U
بصورت متضاد در اوردن
antonymous
U
وابسته بکلمه متضاد
polarize
U
بصورت متضاد در اوردن
amphoteric
U
دارای خواص متضاد
synonym antonym test
U
ازمون واژههای مترادف-متضاد
polarizer
U
متضاد کننده قطبش دهنده
oxymoron
U
استعمال کلمات مرکب متضاد
eupepsia
U
کلمه متضاد سوء هاضمه
dualism
U
وجود دو موقعیت یاپدیده متضاد در کنار یکدیگر
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
balanced
U
متعادل
equilibrant
U
متعادل
even-tempered
U
متعادل
level-headed
U
متعادل
dominant
U
متعادل
baling press
U
پرس متعادل
historical cost
U
قیمت متعادل
ballast concrete
U
بتن متعادل
balanced system
U
سیستم متعادل
balanced circuit
U
مدار متعادل
offset
U
وزنه متعادل
equilibrium flow
U
جریان متعادل
soaking
U
تابش متعادل
lopsided
U
غیر متعادل
offsetting
U
وزنه متعادل
moderate speed
U
سرعت متعادل
ballast concrete
U
بتن متعادل
balancer
U
متعادل کننده
equilibrant
U
نیروی متعادل
be in ballast
U
متعادل بودن
equilibrium drawdown
U
افت متعادل
balanced state
U
حالت متعادل
balanced rudder
U
سکان متعادل
stabilisers
U
متعادل کننده
rounded
<adj.>
U
کامل و متعادل
balanced armature unit
U
جوشن متعادل
stabilizer
U
متعادل کننده
corrector
U
متعادل کننده
coequal
U
متعادل ومتساوی
regulators
U
متعادل کننده
regulator
U
متعادل کننده
compensator
U
متعادل کننده
yin yang
U
مرد و زن
[نمادی که در فرش های چینی بکار رفته و مفهوم از دو چیز متضاد را نشان میدهد.]
equilibrium pressure curve
U
منحنی فشار متعادل
equilibrium moisture content
U
درصد رطوبت متعادل
balanced pressure torch
[مشعل با فشار متعادل]
dashpot
U
استوانه متعادل کننده
ballast
U
وزنه متعادل کننده
interphase reactor
U
پیچک متعادل کننده
counterpoise
U
نیروی متعادل کننده
stabilizing sleeve
U
غلاف متعادل کننده
interchange current
U
جریان متعادل کننده
delay equalizer
U
متعادل کننده تاخیری
sash balancing weight
U
وزنه متعادل کننده
even keel
U
حرکت متعادل ناو
balanced stock
U
ذخیره اماد متعادل
balance collective forces
U
نیروهای کلی متعادل
line charge compensation reactor
U
پیچک متعادل کننده
balanced supply
U
اماد متعادل شده
balanced load
U
بار خارجی متعادل
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
impedance compensator
U
متعادل کننده مقاومت فاهری
equipoise
U
برابری دروزن متعادل ساختن
balanced tackle
U
وضع متعادل وسایل ماهیگیری
orthoferrite
U
یک ماده که به صورت طبیعی وجود دارد و از نواحی متناوب مارپیچ با پلاریته مغناطیسی متضاد تشکیل یافته است
stabilizing fin
U
پرههای متعادل کننده گلوله در مسیر
stabilizing sleeve
U
پرده متعادل کننده گلولههای منور
pressure equalized addition funnel
U
قیف افزایشی متعادل کننده فشار
isometric view
U
رسمی که سه بعد شی را به نسبت متعادل نشان میدهد
swingweight
U
وضع متعادل چوب گلف پس ازپایان حرکت
push pull
U
وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
deadlock
U
حالت عدم فعالیتی که در اثروجود دو نیروی متعادل ایجادگردد
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
counter current
U
جریان مخالف دریایی جریان متضاد اب
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com