English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 217 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
indivisible U غیر قابل تقسیم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
fragmentation U حافظه اختصاص یافته به چندین فایل که به بخشهای آزاد و کوچکتری تقسیم میشود و آن قدر کوچک هستند که قابل استفاده نیستند ولی کلا فضای زیادی اشغال می کنند
partition U تقسیم فایل بزرگ یا بلاک به واحدهای کوچکتر به راحتی قابل دستیابی و مدیریت هستند
partition U تقسیم دیسک سخت به دو یا چند درایو منط قی که به صورت درایوهای جداگانه قابل دستیابی اند
partitions U تقسیم فایل بزرگ یا بلاک به واحدهای کوچکتر به راحتی قابل دستیابی و مدیریت هستند
partitions U تقسیم دیسک سخت به دو یا چند درایو منط قی که به صورت درایوهای جداگانه قابل دستیابی اند
carrier U حالت موج پیاپی و با فرکانس بالا که توسط یک سیگنال قابل تقسیم است
carriers U حالت موج پیاپی و با فرکانس بالا که توسط یک سیگنال قابل تقسیم است
divisible U قابل تقسیم
segment U تقسیم یک برنامه طولانی به بخشهای کوچکتر که بعداگ در صورت نیاز قابل فراخوانی هستند
segments U تقسیم یک برنامه طولانی به بخشهای کوچکتر که بعداگ در صورت نیاز قابل فراخوانی هستند
dividable U قابل تقسیم
divisibly U بطور قابل تقسیم
imparity U غیر قابل تقسیم بودن اعداد بدوقسمت مساوی
indivisibility U غیر قابل تقسیم بودن
interleaving U تقسیم فضای ذخیره سازی به قسمتهایی به طوری که هر یک جداگانه قابل دستیابی اند
subdividable U قابل تقسیم بچند بخش بخشیزه پذیر
Other Matches
divisor U عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous U تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier U درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
baseband U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
base band U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding U روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
subdivides U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
sector U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sectors U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
friendly front end U طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item U وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality U مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow U سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
bilable U قابل رهایی قابل ضمانت
changeable U قابل تعویض قابل تبدیل
observable U قابل مشاهده قابل گفتن
transferable U قابل واگذاری قابل انتقال
presentable U قابل معرفی قابل ارائه
thankworthy U قابل تشکر قابل شکر
achievable U قابل وصول قابل تفریق
adducible U قابل اضهار قابل ارائه
combustible U قابل سوزش قابل تراکم
presumable U قابل استنباط قابل استفاده
presentable U قابل نمایش قابل تقدیم
sensible U قابل درک قابل رویت
flexile U قابل تغییر قابل تطبیق
exigible U قابل تقاضا قابل ادعا
exigible U قابل مطالبه قابل پرداخت
tenable U قابل مدافعه قابل تصرف
elastic U قابل کش امدن قابل انعطاف
dealing U تقسیم
dispensation U تقسیم
dispensations U تقسیم
branches U تقسیم
division U تقسیم
branch U تقسیم
cleavages U تقسیم
cleavage U تقسیم
allotments U تقسیم
allotment U تقسیم
repartition U تقسیم
distributions U تقسیم
allocate U تقسیم
allocates U تقسیم
distribution U تقسیم
allocating U تقسیم
sharing U تقسیم
admensuration U تقسیم
graduator U خط تقسیم کن
apportionment U تقسیم
admeasurement U تقسیم
divisions U تقسیم
allotments U پخش تقسیم
demultiplexer U تقسیم کننده
allotment U پخش تقسیم
go halves <idiom> U تقسیم مساوی
distribution box U جعبه تقسیم
distribution of the estate U تقسیم ترکه
dichotomy U تقسیم به دو بخش
distribution coefficient U ضریب تقسیم
distribution of forces U تقسیم نیروها
division U تقسیم [ریاضی]
delay allowance U زمان تقسیم
separates U تقسیم کردن
separated U تقسیم کردن
separate U تقسیم کردن
battery bus U جعبه تقسیم
busbar U جعبه تقسیم
fire distribution U تقسیم اتش
clastic U تقسیم شونده
compart U تقسیم کردن
give-and-take <idiom> U تقسیم کردن
divisional U مربوط به تقسیم
junction boxes U جعبه تقسیم
water point U نقطه تقسیم اب
shares U تقسیم کردن
o o line U خط تقسیم دیدبانی
to share out U تقسیم کردن
divisions of labour U تقسیم کار
division of labour U تقسیم کار
distribute U تقسیم کردن
distributes U تقسیم کردن
splice box U جعبه تقسیم
distributing U تقسیم کردن
divisibility U قابلیت تقسیم
denominator U تقسیم کننده
distributing box U جعبه تقسیم
division check U ازمایش تقسیم
shared U تقسیم کردن
division line U خط تقسیم شده
junction box U جعبه تقسیم
scissor U قطع تقسیم
partings U تقسیم تجزیه
division of labor U تقسیم کار
parting U تقسیم تجزیه
division sign U نماد تقسیم
severability U قابلیت تقسیم
sharing the market U تقسیم بازار
short division U تقسیم باختصار
share U تقسیم کردن
sortition U تقسیم با قرعه
zeradivide U تقسیم بر صفر
denominators U تقسیم کننده
indistributable U تقسیم نشدنی
graduate U بدرجات تقسیم
dichotomies U تقسیم به دو بخش
graduates U بدرجات تقسیم
market segmentation U تقسیم بازار
graduating U بدرجات تقسیم
meiosis U تقسیم کاهشی
meiosis U تقسیم سلولی
fifty-fifty U تقسیم بالمناصفه
fifty fifty U تقسیم بالمناصفه
hyphenation U تقسیم کلمه
regionalism U تقسیم کشوربنواحی
dividing U تقسیم بندی
partition function U تابع تقسیم
divisions U عمل تقسیم
administer U تقسیم کردن
administered U تقسیم کردن
divider U پرگار تقسیم
divider U تقسیم کننده
divisive U تقسیم کننده
division U عمل تقسیم
divided U تقسیم شده
divide U تقسیم کردن
divides U تقسیم کردن
line graduation U تقسیم بندی خط
load distribution U تقسیم بار
administers U تقسیم کردن
administering U تقسیم کردن
subdivisions U تقسیم مجدد
intersected U تقسیم کردن
intersect U تقسیم کردن
divide exception U استثناء تقسیم
quartile U تقسیم شده به 4/3و 4/1
frequency distribution U تقسیم فرکانس
frequency domulipliction U تقسیم فرکانس
frequency division U تقسیم فرکانس
autotomy U تقسیم خودبخود
distribution pannel U تابلوی تقسیم
intersects U تقسیم کردن
compartments U تقسیم کردن
aminister U تقسیم کردن
compartment U تقسیم کردن
divide exception U خطای تقسیم
subdivision U تقسیم مجدد
frequency alloment U تقسیم فرکانس
capacity U حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities U حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
thirds U به سه بخش تقسیم کردن
distribution point U نقطه تقسیم اماد
distributing mains U شبکه تقسیم اصلی
pull one's weight <idiom> U کارها را تقسیم کردن
unmodulated U که تقسیم نشده است
unit distribution U روش تقسیم به یکان
amorphous U بدون تقسیم بندی
third U به سه بخش تقسیم کردن
voltage division U تقسیم یا پخش ولتاژ
billionths U یک تقسیم بر هزار میلیون
billionth U یک تقسیم بر هزار میلیون
sector U جزء تقسیم کردن
shires U به استان تقسیم کردن
work unit U یک واحد تقسیم کار
sectors U جزء تقسیم کردن
whack up U تقسیم به سهام کردن
shire U به استان تقسیم کردن
panels U صفحه تقسیم برق
work breakdown U روش تقسیم کار
versicular division U تقسیم به بیتهای کوچک
indivisibly U بطور غیرقابل تقسیم
fractionize U تقسیم بجزء کردن
fractionalize U تقسیم بجزء کردن
balkanization U تقسیم بقطعات ریز
bifurcation U تقسیم بدو شاخه
break down U تقسیم بندی کردن
panel U صفحه تقسیم برق
classis U تقسیم برحسب طبقه
cross loading U تقسیم بارهای هواپیما
degree gradution U تقسیم بندی درجهای
denominationalism U اعتقاد به تفکیک و تقسیم
dial graduation U تقسیم بندی درجهای
redistribution of force U تقسیم مجدد نیروها
autotomize U تقسیم خودبخود کردن
jack box U جعبه تقسیم تلفن
karyokinesis U مرحله تقسیم سلولی
lobulation U تقسیم به مقاطع کوچک
maxwell velocity distribution U تقسیم سرعت ماکسول
compartmentation U تقسیم بندی کردن
prorate U به نسبت تقسیم کردن
proration U سرشکنی تقسیم به نسبت
amitosis U یک نوع تقسیم سلولی
amitosis U تقسیم مستقیم یاخته
amitosis U تقسیم ساده یاختهای
frequency dividing network U شبکه تقسیم فرکانس
residuary legatee U باقیمانده ماترک پس از تقسیم
retained profit U سود تقسیم نشده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com