English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
indubious U غیر قابل تردید بی شبهه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dubitable U قابل تردید
questionable U قابل تردید
unquestionable U غیر قابل تردید
questionably U بطور قابل تردید
doubting U شبهه
doubts U شبهه
indubitably U بی شبهه
without demur U بی شبهه
misgivings U شبهه
doubted U شبهه
misgiving U شبهه
confessedly U بی شبهه
doubt U شبهه
sexual intercourse of doubful nature U وطی به شبهه
sexual intercourse of doubful nature U نزدیکی به شبهه
confidently U بدون شبهه
falteringly U از روی شبهه
to remove a doubt U رفع شبهه کردن
instill doubts into one's mind U القای شبهه کردن
instil doubts into one's mind U القاء شبهه کردن
remove all doubts U رفع شبهه کردن
misrepresent a case U القای شبهه کردن
falters U با شبهه وتردید سخن گفتن
falter U با شبهه وتردید سخن گفتن
faltered U با شبهه وتردید سخن گفتن
doubtless U بی تردید
waveringly U با تردید
vibration U تردید
hesitation U تردید
unerring U بی تردید
dubitate U تردید
indecision U تردید
hertzprung russel diagram U تردید
scruple U تردید
dubitation U تردید
dubiosity U تردید
questionless U بی تردید
shilly shally U تردید
dubiety U تردید
skepticism U تردید
qualm U تردید
stickle U تردید
qualms U تردید
swither U تردید
acatalepsy U تردید
doubted U تردید
vibratility U تردید
uncertainties U تردید
vibrational U تردید
indecisiveness U تردید
queries U تردید
doubting U تردید
unassailable U بی تردید
doubt U تردید
irresolution U تردید
querying U تردید
query U تردید
uncertainty U تردید
doubts U تردید
queried U تردید
incertiude U شک تردید
demur U تردید رای
demurred U تردید رای
demurring U تردید رای
demurs U تردید رای
indubious U تردید ناپذیر
totter U تردید کردن
tottered U تردید کردن
doubt U تردید کردن
irresolution U تردید رای
indubitable U بدون تردید
irresolutely U دودلانه با تردید
diffidently U با ترس یا تردید
scruple U تردید داشتن
dubitation U تردید داشتن
doubted U تردید کردن
doubtfulness U حالت تردید
totters U تردید کردن
hangs U تردید تمایل
doubting U تردید کردن
suspicion [about somebody] U تردید [به کسی]
hang U تردید تمایل
call in question U تردید کردن در
doubtfully U از روی تردید
question U تردید کردن در
question U تردید پرسش
questions U تردید کردن در
fishy U مورد تردید
hesitatively U از روی تردید
questioned U تردید پرسش
doubts U تردید کردن
undoubted U بدون تردید
queried U تردید کردن
questions U تردید پرسش
hesitancy U دودلی تردید
hesitantly U از روی تردید
indecision U تردید رای
query U تردید کردن
impeachable U قاب تردید
querying U تردید کردن
hesitater U تردید کننده
hesitance U دودلی تردید
no doubt U بدون تردید
To be hesitating. To vacI'llate between. U تردید داشتن
queries U تردید کردن
questioned U تردید کردن در
yea and nay U تردید رای داشتن
with a grain of salt U بقیداحتیاط بااندک تردید
vacillate U دل دل کردن تردید داشتن
suspicions U تردید مظنون بودن
vacillates U دل دل کردن تردید داشتن
There is no room for doubt. U جای تردید نیست
vacillating U دل دل کردن تردید داشتن
vacillated U دل دل کردن تردید داشتن
suspicion U تردید مظنون بودن
indubitably U بطور غیرقابل تردید
misgive U شبهه دار کردن ترسناک کردن
To give way to doubt. To waver. U بخود تردید راه دادن
there is no place for doubt U جای هیچگونه تردید نیست
contest U مورد تردید یا اعتراض قراردادن
contested U مورد تردید یا اعتراض قراردادن
contesting U مورد تردید یا اعتراض قراردادن
doubtful U ترکش مشکوک مورد تردید
contests U مورد تردید یا اعتراض قراردادن
to exclude doubt U جای تردید باقی نگذاشتن
wavered U تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavering U تردید پیدا کردن تبصره قانون
unmistakably U خالی از اشتباه و سوء تفاهم بی تردید
unmistakable U خالی از اشتباه و سوء تفاهم بی تردید
wavers U تردید پیدا کردن تبصره قانون
without question U بی شک بدون شک بی تردید محققا بی چون وچرا
waver U تردید پیدا کردن تبصره قانون
impeaches U هدی به علت شهود معارض تردید کردن
He accepted the job, albeit with some hesitation. U هرچند که با تردید، او [مرد ] این کار را پذیرفت.
impeached U هدی به علت شهود معارض تردید کردن
impeaching U هدی به علت شهود معارض تردید کردن
impeach U هدی به علت شهود معارض تردید کردن
officious U نیمه رسمی شبهه رسمی
From your lips to God's ears! <idiom> U امیدوارم که حق با شما باشد، اما من کمی شک و تردید دارم.
friendly front end U طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item U وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality U مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow U سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
sensible U قابل درک قابل رویت
thankworthy U قابل تشکر قابل شکر
bilable U قابل رهایی قابل ضمانت
changeable U قابل تعویض قابل تبدیل
adducible U قابل اضهار قابل ارائه
exigible U قابل تقاضا قابل ادعا
exigible U قابل مطالبه قابل پرداخت
transferable U قابل واگذاری قابل انتقال
observable U قابل مشاهده قابل گفتن
combustible U قابل سوزش قابل تراکم
presentable U قابل معرفی قابل ارائه
achievable U قابل وصول قابل تفریق
presumable U قابل استنباط قابل استفاده
presentable U قابل نمایش قابل تقدیم
tenable U قابل مدافعه قابل تصرف
elastic U قابل کش امدن قابل انعطاف
flexile U قابل تغییر قابل تطبیق
The whole problem with the world is that fools and fanatics are always so certain of themselves, and wiser people so full of doubts. U مشکل اصلی در دنیا این است که احمق ها و متعصب ها همیشه از خودشان مطمئن و انسان های عاقل پر از تردید هستند.
capacities U حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity U حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
challenged U مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenge U مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenges U مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
visual display terminal U ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit U ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
impeaches U عیب جویی کردن تردید کردن در
impeach U عیب جویی کردن تردید کردن در
impeached U عیب جویی کردن تردید کردن در
impeaching U عیب جویی کردن تردید کردن در
irrefrangible U غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
indemonstrable U غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
inconvertible U غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indiscoverable U غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
floatable U قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
adobe type manager U استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably U بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendible U قابل فروش جنس قابل فروش
vendable U قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable U قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar U سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
thorough paced U قابل
incapable U نا قابل
solvable U قابل حل
soluble U قابل حل
dissoluble U قابل حل
acceptor U قابل
ablest U قابل
abler U قابل
good U قابل
able U قابل
capable U قابل
sensible U قابل حس
apt U قابل
qualified U قابل
fracturable U قابل انکسار
fungible U قابل تعویض
fracturable U قابل شکست
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com