English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 80 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
junk food U غذای ناسالم
junk foods U غذای ناسالم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
morbid U ناسالم
unsound U ناسالم
insanitary U ناسالم
unhealthy U ناسالم
unhealthy diet U تغذیه ناسالم
to eat an unhealthy diet U خوردن تغذیه ناسالم
health food U غذای سالم
antipasto U غذای اشتهااور
meats U غذای اصلی
cornmeal U غذای ذرت
dinette U غذای گرم
entree U غذای اصلی
dish of the day U غذای روز
health foods U غذای سالم
seafood U غذای دریایی
sweetmeat U غذای شیرین
stinkpot U غذای بدبو
spirilual nutriment U غذای روحانی
shore dinner U غذای دریایی
potluck U غذای مختصر
plant food U غذای گیاه
plant food U غذای گیاهی
when in season U غذای فصل
meat U غذای اصلی
luncheons U غذای مفصل
luncheon U غذای مفصل
sops U غذای مایع
sop U غذای مایع
birdseed U غذای پرندگان
restorative food U غذای مقوی
chicken feed U غذای جوجه
Oily skin (food). U پوست ( غذای ) چرب
Good wholesome food . U غذای سالم وکامل
Frozen meat ( food ) . U گوشت ( غذای ) یخ زده
set menu U صورت غذای هر روزه
a special menu U صورت غذای مخصوص
stenophagous U غذای محدود خوار
debilitant U غذای ضعیف کننده
fondu U نوعی غذای سویسی
chow mein U نوعی غذای چینی
gastronomist U متخصص غذای لذیذ
chopsuey U نوعی غذای چینی
board U غذای روی میز
boarded U غذای روی میز
speciality of the house U غذای مخصوص طبخ منزل
That was a very good meal. غذای خیلی خوبی بود.
progressive cookery U پخت تدریجی غذای یکان
bakemeat U شیرینی اردی غذای پخته
to toy with one's food U با غذای خود بازی کردن
sloshing U غذای چسبناک مشروب لزج
sloshes U غذای چسبناک مشروب لزج
baked meat U شیرینی اردی غذای پخته
food container U فرف غذای قابل حمل
slosh U غذای چسبناک مشروب لزج
Rice is a wholesome food . U برنج غذای کاملی است
An apple a day keeps the doctor away. <proverb> U غذای خوب طبیب را فراری می دهد.
agape U غذای سبک پس ار جشنی در کلیسا [دین]
mawkish U حالت تهوع نسبت به غذای بدمزه
casseroles U نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
casserole U نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
entremets U غذای لذید اضافه بر برنامه معمولی
succotash U غذای مرکب از لوبیا ومغزذرت پخته
ravioli U نوعی غذای ایتالیایی از گوشت و نشاسته
underfeed U غذای غیر کافی خوردن یا دادن
I revisited her recipe. U من دستور کار [غذای] او [زن] را دوباره بکار بردم.
The food was not fit to eat. U غذای ناجوری بود ( قابل خوردن نبود )
for half board U برای تختخواب، صبحانه و یک وعده غذای اصلی
slopping U غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
broth U غذای مایعی مرکب از گوشت یاماهی وحبوبات وسبزیهای پخته
slopped U غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
slop U غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
He warned he would go on a termless hunger strike. U او [مرد] هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
puff U دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puffs U دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puffing U دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
munchies [Colloquial] U غذای برای ریز ریز خوردن [مانند تخمه یا پسته]
hunger strike U اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
hunger strikes U اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com