English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 104 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
restorative food U غذای مقوی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
nourishing U مقوی
reconstituent U مقوی
roborant U مقوی
healthful U مقوی
stoutish U مقوی
invigorating U مقوی
altertive U مقوی
tonic U مقوی
cordial U مقوی
tonics U مقوی
corrobrant U مقوی
cordials U مقوی
hearty U دلچسب مقوی
heartiest U دلچسب مقوی
heartier U دلچسب مقوی
roborant U دوای مقوی
pick-me-up U نوشابه مقوی
pick-me-ups U نوشابه مقوی
alterative U تغییردهنده مقوی
aphrodisiac U مقوی باء
aphrodisiacs U مقوی باء
pick me up U نوشابه مقوی
aphrodisiacs U داروی مقوی غرایزجنسی
aphrodisiac U داروی مقوی غرایزجنسی
Benedictines U نوعی کنیاک مقوی
Benedictine U نوعی کنیاک مقوی
nutrients U ماده مقوی از لحاظ غذایی
nutrient U ماده مقوی از لحاظ غذایی
compost U مواد مقوی نباتات کود دادن
eryngo U ریشه شقاقل که بعنوان مقوی باء مصرف میشود
dish of the day U غذای روز
dinette U غذای گرم
when in season U غذای فصل
seafood U غذای دریایی
cornmeal U غذای ذرت
antipasto U غذای اشتهااور
junk foods U غذای ناسالم
junk food U غذای ناسالم
health foods U غذای سالم
shore dinner U غذای دریایی
spirilual nutriment U غذای روحانی
plant food U غذای گیاه
stinkpot U غذای بدبو
entree U غذای اصلی
sweetmeat U غذای شیرین
health food U غذای سالم
potluck U غذای مختصر
meat U غذای اصلی
chicken feed U غذای جوجه
birdseed U غذای پرندگان
luncheons U غذای مفصل
luncheon U غذای مفصل
plant food U غذای گیاهی
sop U غذای مایع
sops U غذای مایع
meats U غذای اصلی
set menu U صورت غذای هر روزه
boarded U غذای روی میز
stenophagous U غذای محدود خوار
board U غذای روی میز
a special menu U صورت غذای مخصوص
Frozen meat ( food ) . U گوشت ( غذای ) یخ زده
Good wholesome food . U غذای سالم وکامل
Oily skin (food). U پوست ( غذای ) چرب
chow mein U نوعی غذای چینی
gastronomist U متخصص غذای لذیذ
debilitant U غذای ضعیف کننده
chopsuey U نوعی غذای چینی
fondu U نوعی غذای سویسی
bakemeat U شیرینی اردی غذای پخته
speciality of the house U غذای مخصوص طبخ منزل
baked meat U شیرینی اردی غذای پخته
That was a very good meal. غذای خیلی خوبی بود.
to toy with one's food U با غذای خود بازی کردن
progressive cookery U پخت تدریجی غذای یکان
Rice is a wholesome food . U برنج غذای کاملی است
food container U فرف غذای قابل حمل
sloshing U غذای چسبناک مشروب لزج
sloshes U غذای چسبناک مشروب لزج
slosh U غذای چسبناک مشروب لزج
An apple a day keeps the doctor away. <proverb> U غذای خوب طبیب را فراری می دهد.
agape U غذای سبک پس ار جشنی در کلیسا [دین]
mawkish U حالت تهوع نسبت به غذای بدمزه
casseroles U نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
entremets U غذای لذید اضافه بر برنامه معمولی
casserole U نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
succotash U غذای مرکب از لوبیا ومغزذرت پخته
underfeed U غذای غیر کافی خوردن یا دادن
ravioli U نوعی غذای ایتالیایی از گوشت و نشاسته
I revisited her recipe. U من دستور کار [غذای] او [زن] را دوباره بکار بردم.
for half board U برای تختخواب، صبحانه و یک وعده غذای اصلی
The food was not fit to eat. U غذای ناجوری بود ( قابل خوردن نبود )
broth U غذای مایعی مرکب از گوشت یاماهی وحبوبات وسبزیهای پخته
slop U غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
slopped U غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
slopping U غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
He warned he would go on a termless hunger strike. U او [مرد] هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
puffs U دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puff U دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puffing U دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
munchies [Colloquial] U غذای برای ریز ریز خوردن [مانند تخمه یا پسته]
hunger strikes U اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
hunger strike U اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com