English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 290 (8788 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pattinsonprocess U عمل پاک کردن سرب از سیم تصفیه سرب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
compound U تصفیه کردن
compounded U تصفیه کردن
compounds U تصفیه کردن
accord U تصفیه کردن
accorded U تصفیه کردن
accords U تصفیه کردن
filter U تصفیه کردن
filters U تصفیه کردن
adjusting U تصفیه نمودن تنظیم کردن
adjusts U تصفیه نمودن تنظیم کردن
purifies U تصفیه کردن پالودن
purify U تصفیه کردن پالودن
purifying U تصفیه کردن پالودن
refine U تصفیه کردن
refine U تصفیه کردن پالودن
refines U تصفیه کردن
refines U تصفیه کردن پالودن
urbanised U صاف کردن تصفیه کردن
urbanises U صاف کردن تصفیه کردن
urbanising U صاف کردن تصفیه کردن
urbanize U صاف کردن تصفیه کردن
urbanized U صاف کردن تصفیه کردن
urbanizes U صاف کردن تصفیه کردن
urbanizing U صاف کردن تصفیه کردن
settle U واریز کردن تصفیه کردن
settle U تصفیه حساب کردن
settle U تصفیه کردن سازش کردن
settles U واریز کردن تصفیه کردن
settles U تصفیه حساب کردن
settles U تصفیه کردن سازش کردن
smelt U تصفیه کردن گداخته شدن
smelted U تصفیه کردن گداخته شدن
smelts U تصفیه کردن گداخته شدن
tries U تصفیه کردن
try U تصفیه کردن
acquit U پرداختن و تصفیه کردن
acquits U پرداختن و تصفیه کردن
acquitting U پرداختن و تصفیه کردن
chasten U تصفیه وتزکیه کردن
chastened U تصفیه وتزکیه کردن
chastening U تصفیه وتزکیه کردن
chastens U تصفیه وتزکیه کردن
clarifies U تصفیه کردن
clarify U تصفیه کردن
clarifying U تصفیه کردن
accommodate U تصفیه کردن
accommodate U وفق دادن تصفیه کردن
accommodated U تصفیه کردن
accommodated U وفق دادن تصفیه کردن
accommodates U تصفیه کردن
accommodates U وفق دادن تصفیه کردن
reconcile U تصفیه کردن
reconciles U تصفیه کردن
reconciling U تصفیه کردن
establish U تصدیق کردن تصفیه کردن
establishes U تصدیق کردن تصفیه کردن
establishing U تصدیق کردن تصفیه کردن
rectified U تصفیه کردن
rectifies U تصفیه کردن
rectify U تصفیه کردن
clean up U عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean-up U عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
administer U تصفیه کردن
administered U تصفیه کردن
administering U تصفیه کردن
administers U تصفیه کردن
sublimate U تصفیه کردن
sublimated U تصفیه کردن
sublimates U تصفیه کردن
sublimating U تصفیه کردن
age harden U تصفیه کردن عمل اوردن
air refining U با هوا تصفیه کردن
calcine U تصفیه کردن
carring over U تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
check out U تصفیه حساب کردن
depurate U تصفیه کردن
etherealize U اسمانی کردن تصفیه کردن
puriform U پاک کردن تصفیه کردن
puriform U تصفیه کردن
rarefy U تصفیه کردن
rarify U تصفیه کردن
smeet U تصفیه کردن
to a upon U تصفیه کردن
to make odds even U اختلافات را تصفیه کردن
to pay off U تصفیه کردن
to pay out U تصفیه کردن
to pay up U حساب پس از افت را تصفیه کردن
to set at rest U تصفیه کردن
to try out U خوب ازمایش کردن کاملاازمودن تصفیه کردن گداختن
Other Matches
adjustment U تصفیه
adjustments U تصفیه
clarification U تصفیه
clearance U تصفیه
administration U تصفیه
infiltration U تصفیه
depuration U تصفیه
administrations U تصفیه
arrangement U تصفیه
arrangements U تصفیه
liquidation U تصفیه
water purification U تصفیه اب
water softeners U اب تصفیه کن
settlement U تصفیه
fining U تصفیه
purgation U تصفیه
conciliation U تصفیه
expurgation U تصفیه
percolation U تصفیه
settlements U تصفیه
rectification U تصفیه
water softener U اب تصفیه کن
adjust تصفیه نمودن
trustees U مدیر تصفیه
trustee U مدیر تصفیه
receiver U مدیر تصفیه
refinery U تصفیه خانه
gas cleaning U تصفیه گاز
gold parting U تصفیه طلا
filtration U تصفیه پالایش
gold refining U تصفیه طلا
outstandingly U تصفیه نشده
catharsis U تصفیه تطهیر
clarifies U تصفیه شدن
settlements U تصفیه پرداخت
clarify U تصفیه شدن
depurator U تصفیه کننده
clarifying U تصفیه شدن
depuratory U تصفیه کننده
settlement U تصفیه پرداخت
expurgatory U تصفیه کننده
depurative U تصفیه کننده
expurgator U تصفیه کننده
outstanding U تصفیه نشده
unsettled U تصفیه نشده
order of discharge U حکم تصفیه
water sterilizing bag U کیف تصفیه اب
receivers U مدیر تصفیه
calcining klin U بوته تصفیه
overrefinement U تصفیه بسیار
secondary treatment U تصفیه دومین
administrator U مدیر تصفیه
administrators U مدیر تصفیه
refinef copper U مس تصفیه شده
refineries U تصفیه خانه
purification U شستشو تصفیه
primary treatment U تصفیه نخستین
discharge U مفاصا تصفیه
break up price U بهای تصفیه
average adjustment U تصفیه خسارت
administratrix U مدیره تصفیه
discharges U مفاصا تصفیه
zone purification U تصفیه منطقهای
have it out with someone <idiom> U تصفیه حساب
calcining method U روش تصفیه
liquidation U تصفیه شرکت
liquidator U مدیر تصفیه
liquidators U مدیر تصفیه
purificator U تصفیه کننده
official receiver U مدیر تصفیه
official liquidator U مدیر تصفیه
refines U تصفیه شدن
purified U تصفیه شده
refine U تصفیه شدن
refined U تصفیه شده
sewage purification U تصفیه فاضلاب
cathartic U تصفیه کننده روانپاکساز
provisional assignee U مدیر تصفیه موقت
liquidation [of something] U تصفیه شرکت [اقتصاد]
sewage works {sg} U تصفیه خانه فاضلاب
filtrate U مایع تصفیه شده
waste water purification plant U تصفیه خانه فاضلاب
expurgatorial U تصفیه یاتنقیح کننده
gold refinery U واحد تصفیه طلا
peaceful adjustment of disputes U تصفیه مسالمت امیز
realization [American E] [of something] U تصفیه شرکت [اقتصاد]
realisation [British E] [of something] U تصفیه شرکت [اقتصاد]
purificative U تصفیه کننده تصفیهای
refined oil U نفت تصفیه شده
refined spelter U روی تصفیه شده
furnace refining U تصفیه و پالایش کوره
scrubbing process U فرایند شستشو و تصفیه
clarified U ناب تصفیه شده
clarificant U ماده تصفیه کننده
liquidation of company U تصفیه امور شرکتها
filtering U صاف کنندگی تصفیه
refined lead U سرب تصفیه شده
leaching U تصفیه بوسیله شستشو
refined asphalt U قیر تصفیه شده
purificatory U تصفیه کننده تصفیهای
air refining process U فرایند تصفیه با هوا
refined iron U اهن تصفیه شده
purofier U اسباب تصفیه گاز
raffinate U ماده تصفیه شده
muscovado U قند تصفیه نشده
calcined lime U اهک تصفیه شده
aquavitae U الکل تصفیه نشده
clearance sales U فروش به منظور تصفیه حراج
filtrable U قابل پالایش تصفیه پذیر
we squared for our meal U حساب خوراکمان را تصفیه کردیم
filterable U قابل پالایش تصفیه پذیر
assignees in bankruptcy U هیئت تصفیه امور ورشکسته
clearance sale U فروش به منظور تصفیه حراج
puritaism U سخت گیری در تصفیه مذهب
calcined ore U سنگ معدن تصفیه شده
purge U تصفیه حزب یا دولت از عناصر نادلخواه
catharsis U تصفیه وتزکیه نفس بوسیله هنر
purged U تصفیه حزب یا دولت از عناصر نادلخواه
settling days U روزهای مشخص تصفیه حسابها در بورس
scrubber U دستگاه تصفیه گاز کوره بلند
purges U تصفیه حزب یا دولت از عناصر نادلخواه
finery U زر و زیور جامه پر زرق و برق کارخانه تصفیه فلزات
leaching U دباغی بوسیله اب نمک وپوست درخت وغیره تصفیه خاک
hierarchy of claims U اعلام تصفیه ورشکستگی دستور پرداخت مطالبات غرماء تاجر ورشکسته
creditor's bill U رسیدی که بستانکار متوفی درمقابل دریافت مقداری ازترکه به عنوان تصفیه حساب
proof of debt U سندی که از طرف بستانکار شخص ورشکسته یامتوفی یا شرکت در حال تصفیه ارائه میشود
clearing a bill U محاسبه سر رسید برات پرداخت مبلغ برات و تصفیه حساب مربوط به ان
unresolved U تصمیم نگرفته حل نشده تصفیه نشده
cleanest U فضایی که دیسکهای سخت و قط عات ساخته شده اند. هوای درون تصفیه میشود تا هیچ گونه آلودگی در آن نباشد تا به قط عات آسیب برساند
cleans U فضایی که دیسکهای سخت و قط عات ساخته شده اند. هوای درون تصفیه میشود تا هیچ گونه آلودگی در آن نباشد تا به قط عات آسیب برساند
cleaned U فضایی که دیسکهای سخت و قط عات ساخته شده اند. هوای درون تصفیه میشود تا هیچ گونه آلودگی در آن نباشد تا به قط عات آسیب برساند
clean U فضایی که دیسکهای سخت و قط عات ساخته شده اند. هوای درون تصفیه میشود تا هیچ گونه آلودگی در آن نباشد تا به قط عات آسیب برساند
reckoning U تصفیه حساب صورت حساب
reckonings U تصفیه حساب صورت حساب
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com