Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 290 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
pattinsonprocess
U
عمل پاک کردن سرب از سیم تصفیه سرب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
compound
U
تصفیه کردن
compounded
U
تصفیه کردن
compounds
U
تصفیه کردن
accord
U
تصفیه کردن
accorded
U
تصفیه کردن
accords
U
تصفیه کردن
filter
U
تصفیه کردن
filters
U
تصفیه کردن
adjusting
U
تصفیه نمودن تنظیم کردن
adjusts
U
تصفیه نمودن تنظیم کردن
purifies
U
تصفیه کردن پالودن
purify
U
تصفیه کردن پالودن
purifying
U
تصفیه کردن پالودن
refine
U
تصفیه کردن
refine
U
تصفیه کردن پالودن
refines
U
تصفیه کردن
refines
U
تصفیه کردن پالودن
urbanised
U
صاف کردن تصفیه کردن
urbanises
U
صاف کردن تصفیه کردن
urbanising
U
صاف کردن تصفیه کردن
urbanize
U
صاف کردن تصفیه کردن
urbanized
U
صاف کردن تصفیه کردن
urbanizes
U
صاف کردن تصفیه کردن
urbanizing
U
صاف کردن تصفیه کردن
settle
U
واریز کردن تصفیه کردن
settle
U
تصفیه حساب کردن
settle
U
تصفیه کردن سازش کردن
settles
U
واریز کردن تصفیه کردن
settles
U
تصفیه حساب کردن
settles
U
تصفیه کردن سازش کردن
smelt
U
تصفیه کردن گداخته شدن
smelted
U
تصفیه کردن گداخته شدن
smelts
U
تصفیه کردن گداخته شدن
tries
U
تصفیه کردن
try
U
تصفیه کردن
acquit
U
پرداختن و تصفیه کردن
acquits
U
پرداختن و تصفیه کردن
acquitting
U
پرداختن و تصفیه کردن
chasten
U
تصفیه وتزکیه کردن
chastened
U
تصفیه وتزکیه کردن
chastening
U
تصفیه وتزکیه کردن
chastens
U
تصفیه وتزکیه کردن
clarifies
U
تصفیه کردن
clarify
U
تصفیه کردن
clarifying
U
تصفیه کردن
accommodate
U
تصفیه کردن
accommodate
U
وفق دادن تصفیه کردن
accommodated
U
تصفیه کردن
accommodated
U
وفق دادن تصفیه کردن
accommodates
U
تصفیه کردن
accommodates
U
وفق دادن تصفیه کردن
reconcile
U
تصفیه کردن
reconciles
U
تصفیه کردن
reconciling
U
تصفیه کردن
establish
U
تصدیق کردن تصفیه کردن
establishes
U
تصدیق کردن تصفیه کردن
establishing
U
تصدیق کردن تصفیه کردن
rectified
U
تصفیه کردن
rectifies
U
تصفیه کردن
rectify
U
تصفیه کردن
clean up
U
عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean-up
U
عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
administer
U
تصفیه کردن
administered
U
تصفیه کردن
administering
U
تصفیه کردن
administers
U
تصفیه کردن
sublimate
U
تصفیه کردن
sublimated
U
تصفیه کردن
sublimates
U
تصفیه کردن
sublimating
U
تصفیه کردن
age harden
U
تصفیه کردن عمل اوردن
air refining
U
با هوا تصفیه کردن
calcine
U
تصفیه کردن
carring over
U
تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
check out
U
تصفیه حساب کردن
depurate
U
تصفیه کردن
etherealize
U
اسمانی کردن تصفیه کردن
puriform
U
پاک کردن تصفیه کردن
puriform
U
تصفیه کردن
rarefy
U
تصفیه کردن
rarify
U
تصفیه کردن
smeet
U
تصفیه کردن
to a upon
U
تصفیه کردن
to make odds even
U
اختلافات را تصفیه کردن
to pay off
U
تصفیه کردن
to pay out
U
تصفیه کردن
to pay up
U
حساب پس از افت را تصفیه کردن
to set at rest
U
تصفیه کردن
to try out
U
خوب ازمایش کردن کاملاازمودن تصفیه کردن گداختن
Other Matches
adjustment
U
تصفیه
adjustments
U
تصفیه
clarification
U
تصفیه
clearance
U
تصفیه
administration
U
تصفیه
infiltration
U
تصفیه
depuration
U
تصفیه
administrations
U
تصفیه
arrangement
U
تصفیه
arrangements
U
تصفیه
liquidation
U
تصفیه
water purification
U
تصفیه اب
water softeners
U
اب تصفیه کن
settlement
U
تصفیه
fining
U
تصفیه
purgation
U
تصفیه
conciliation
U
تصفیه
expurgation
U
تصفیه
percolation
U
تصفیه
settlements
U
تصفیه
rectification
U
تصفیه
water softener
U
اب تصفیه کن
adjust
تصفیه نمودن
trustees
U
مدیر تصفیه
trustee
U
مدیر تصفیه
receiver
U
مدیر تصفیه
refinery
U
تصفیه خانه
gas cleaning
U
تصفیه گاز
gold parting
U
تصفیه طلا
filtration
U
تصفیه پالایش
gold refining
U
تصفیه طلا
outstandingly
U
تصفیه نشده
catharsis
U
تصفیه تطهیر
clarifies
U
تصفیه شدن
settlements
U
تصفیه پرداخت
clarify
U
تصفیه شدن
depurator
U
تصفیه کننده
clarifying
U
تصفیه شدن
depuratory
U
تصفیه کننده
settlement
U
تصفیه پرداخت
expurgatory
U
تصفیه کننده
depurative
U
تصفیه کننده
expurgator
U
تصفیه کننده
outstanding
U
تصفیه نشده
unsettled
U
تصفیه نشده
order of discharge
U
حکم تصفیه
water sterilizing bag
U
کیف تصفیه اب
receivers
U
مدیر تصفیه
calcining klin
U
بوته تصفیه
overrefinement
U
تصفیه بسیار
secondary treatment
U
تصفیه دومین
administrator
U
مدیر تصفیه
administrators
U
مدیر تصفیه
refinef copper
U
مس تصفیه شده
refineries
U
تصفیه خانه
purification
U
شستشو تصفیه
primary treatment
U
تصفیه نخستین
discharge
U
مفاصا تصفیه
break up price
U
بهای تصفیه
average adjustment
U
تصفیه خسارت
administratrix
U
مدیره تصفیه
discharges
U
مفاصا تصفیه
zone purification
U
تصفیه منطقهای
have it out with someone
<idiom>
U
تصفیه حساب
calcining method
U
روش تصفیه
liquidation
U
تصفیه شرکت
liquidator
U
مدیر تصفیه
liquidators
U
مدیر تصفیه
purificator
U
تصفیه کننده
official receiver
U
مدیر تصفیه
official liquidator
U
مدیر تصفیه
refines
U
تصفیه شدن
purified
U
تصفیه شده
refine
U
تصفیه شدن
refined
U
تصفیه شده
sewage purification
U
تصفیه فاضلاب
cathartic
U
تصفیه کننده روانپاکساز
provisional assignee
U
مدیر تصفیه موقت
liquidation
[of something]
U
تصفیه شرکت
[اقتصاد]
sewage works
{sg}
U
تصفیه خانه فاضلاب
filtrate
U
مایع تصفیه شده
waste water purification plant
U
تصفیه خانه فاضلاب
expurgatorial
U
تصفیه یاتنقیح کننده
gold refinery
U
واحد تصفیه طلا
peaceful adjustment of disputes
U
تصفیه مسالمت امیز
realization
[American E]
[of something]
U
تصفیه شرکت
[اقتصاد]
realisation
[British E]
[of something]
U
تصفیه شرکت
[اقتصاد]
purificative
U
تصفیه کننده تصفیهای
refined oil
U
نفت تصفیه شده
refined spelter
U
روی تصفیه شده
furnace refining
U
تصفیه و پالایش کوره
scrubbing process
U
فرایند شستشو و تصفیه
clarified
U
ناب تصفیه شده
clarificant
U
ماده تصفیه کننده
liquidation of company
U
تصفیه امور شرکتها
filtering
U
صاف کنندگی تصفیه
refined lead
U
سرب تصفیه شده
leaching
U
تصفیه بوسیله شستشو
refined asphalt
U
قیر تصفیه شده
purificatory
U
تصفیه کننده تصفیهای
air refining process
U
فرایند تصفیه با هوا
refined iron
U
اهن تصفیه شده
purofier
U
اسباب تصفیه گاز
raffinate
U
ماده تصفیه شده
muscovado
U
قند تصفیه نشده
calcined lime
U
اهک تصفیه شده
aquavitae
U
الکل تصفیه نشده
clearance sales
U
فروش به منظور تصفیه حراج
filtrable
U
قابل پالایش تصفیه پذیر
we squared for our meal
U
حساب خوراکمان را تصفیه کردیم
filterable
U
قابل پالایش تصفیه پذیر
assignees in bankruptcy
U
هیئت تصفیه امور ورشکسته
clearance sale
U
فروش به منظور تصفیه حراج
puritaism
U
سخت گیری در تصفیه مذهب
calcined ore
U
سنگ معدن تصفیه شده
purge
U
تصفیه حزب یا دولت از عناصر نادلخواه
catharsis
U
تصفیه وتزکیه نفس بوسیله هنر
purged
U
تصفیه حزب یا دولت از عناصر نادلخواه
settling days
U
روزهای مشخص تصفیه حسابها در بورس
scrubber
U
دستگاه تصفیه گاز کوره بلند
purges
U
تصفیه حزب یا دولت از عناصر نادلخواه
finery
U
زر و زیور جامه پر زرق و برق کارخانه تصفیه فلزات
leaching
U
دباغی بوسیله اب نمک وپوست درخت وغیره تصفیه خاک
hierarchy of claims
U
اعلام تصفیه ورشکستگی دستور پرداخت مطالبات غرماء تاجر ورشکسته
creditor's bill
U
رسیدی که بستانکار متوفی درمقابل دریافت مقداری ازترکه به عنوان تصفیه حساب
proof of debt
U
سندی که از طرف بستانکار شخص ورشکسته یامتوفی یا شرکت در حال تصفیه ارائه میشود
clearing a bill
U
محاسبه سر رسید برات پرداخت مبلغ برات و تصفیه حساب مربوط به ان
unresolved
U
تصمیم نگرفته حل نشده تصفیه نشده
cleanest
U
فضایی که دیسکهای سخت و قط عات ساخته شده اند. هوای درون تصفیه میشود تا هیچ گونه آلودگی در آن نباشد تا به قط عات آسیب برساند
cleans
U
فضایی که دیسکهای سخت و قط عات ساخته شده اند. هوای درون تصفیه میشود تا هیچ گونه آلودگی در آن نباشد تا به قط عات آسیب برساند
cleaned
U
فضایی که دیسکهای سخت و قط عات ساخته شده اند. هوای درون تصفیه میشود تا هیچ گونه آلودگی در آن نباشد تا به قط عات آسیب برساند
clean
U
فضایی که دیسکهای سخت و قط عات ساخته شده اند. هوای درون تصفیه میشود تا هیچ گونه آلودگی در آن نباشد تا به قط عات آسیب برساند
reckoning
U
تصفیه حساب صورت حساب
reckonings
U
تصفیه حساب صورت حساب
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com