Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
detection
U
عمل تشخیص چیزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
recognition
U
1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
to discern someone
[something]
U
تشخیص دادن کسی
[چیزی]
to make out someone
[something]
U
تشخیص دادن کسی
[چیزی]
Other Matches
micr
U
سیستمی که حروف را با تشخیص الگوهای جوهر مغناطیسی تشخیص میدهد.
exceptions
U
روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
exception
U
روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
The convict cannot distinguish between right and wrong
[distinguish right from wrong]
.
U
این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص
[تشخیص درست را از نادرست]
بدهد.
identification
U
تشخیص تشخیص دادن
identification friendly or foe
U
سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
encloses
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance
U
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclose
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
queries
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaced
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
queried
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replace
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
query
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaces
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushes
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
pushed
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
querying
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replacing
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
push
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
to esteem somebody or something
[for something]
U
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
control
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to pass by any thing
U
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
to hang over anything
U
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
controlling
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controls
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establishes
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
establish
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to regard somebody
[something]
as something
U
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
rates
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciate
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rate
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciated
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
contradistinction
U
تشخیص
percipience
U
حس تشخیص
diagnostic
U
تشخیص
distinction
U
تشخیص
distinctions
U
تشخیص
specification
U
تشخیص
indistinctively
U
بی تشخیص
In my judgement. As I see it.
U
به تشخیص من
discernment
U
تشخیص
diagnoses
U
تشخیص
diagnostics
U
تشخیص ها
denotation
U
تشخیص
diagnosis
U
تشخیص
assessments
U
تشخیص
discretion
U
تشخیص
assessment
U
تشخیص
psychodiagnosis
U
تشخیص روانی
identification
U
تشخیص هویت
differentials
U
تشخیص دهنده
descry
U
تشخیص دادن
designator code
U
کد تشخیص یکان
indiscreet
U
فاقد حس تشخیص
spot
U
تشخیص دادن
differential
U
تشخیص دهنده
spotting
U
تشخیص دادن
discernible
U
قابل تشخیص
differentiable
U
تشخیص پذیر
identifying
U
تشخیص دادن
distinct
U
قابل تشخیص
speech recogintion
U
تشخیص گفتار
speech recogintion
U
تشخیص کلام
identifies
U
تشخیص دادن
frequency discrimination
U
تشخیص فرکانس
identify
U
تشخیص دادن
resolutions
U
قدرت تشخیص
resolution
U
قدرت تشخیص
error detecting code
U
کد تشخیص خطا
sensibility
U
حس تشخیص دقت
sensibilities
U
حس تشخیص دقت
recognizing
U
تشخیص دادن
discriminant function
U
تابع تشخیص
recognizes
U
تشخیص دادن
moral sense
U
حس تشخیص خوب و بد
recognize
U
تشخیص دادن
discriminately
U
از روی تشخیص
recognizable
U
قابل تشخیص
moral perception
U
حس تشخیص اخلاقی
recognizably
U
قابل تشخیص
recognising
U
تشخیص دادن
recognises
U
تشخیص دادن
differential diagnosis
U
تشخیص افتراقی
judiciously
U
از روی تشخیص
fault datagnosis
U
تشخیص عیب
diacritic
U
نشان تشخیص
pattern recognition
U
تشخیص الگو
flair
U
قوه تشخیص
pattern recognitation
U
تشخیص الگو
identified
U
تشخیص دادن
make out
<idiom>
U
تشخیص دادن
diacritical
U
نشان تشخیص
diacritical marks
U
نشان تشخیص
diagnostic routine
U
روال تشخیص
diagnostic test
U
تست تشخیص
diagnostically
U
ازراه تشخیص
diagnostics
U
شیوههای تشخیص
spots
U
تشخیص دادن
identification signs
U
علائم تشخیص
recognition
U
تشخیص بازشناخت
coefficient of determination
U
ضریب تشخیص
Power of distiction.
U
قوه تشخیص
collision detection
U
تشخیص تصادم
espying
U
تشخیص دادن
indiscrete
U
غیرقابل تشخیص
indiscrimination
U
عدم تشخیص
Diagnosis.
U
تشخیص بیماری
diagnosis
U
تشخیص عیب
distinguishing
U
تشخیص دهنده
espy
U
تشخیص دادن
diagnosis
U
تشخیص ناخوشی
diagnoses
U
تشخیص عیب
character recognition
U
تشخیص کاراکتر
diagnosing
U
تشخیص دادن
diagnosed
U
تشخیص دادن
diagnose
U
تشخیص دادن
voice recognition
U
تشخیص صدا
voice recognition
U
تشخیص صوتی
vision recognition
U
تشخیص بصری
visual identification
U
تشخیص بصری
discerns
U
تشخیص دادن
blind diagnosis
U
تشخیص بی نام
verification of debt
U
تشخیص مطالبات
identification of friend from foe
U
دستگاه تشخیص
i.f.f. system
U
دستگاه تشخیص
carrier detect
U
تشخیص حامل
discern
U
تشخیص دادن
espies
U
تشخیص دادن
discerned
U
تشخیص دادن
vertification of debts
U
تشخیص مطالبات
assess
U
تشخیص دادن
sensed
U
حس تشخیص مفهوم
senses
U
حس تشخیص مفهوم
assessed
U
تشخیص دادن
espied
U
تشخیص دادن
assesses
U
تشخیص دادن
assessing
U
تشخیص دادن
sense
U
حس تشخیص مفهوم
to know right from wrong
U
تشخیص دادن
diagnoses
U
تشخیص ناخوشی
corrective maintenance
U
عمل تشخیص
orientation
U
تشخیص موقعیت
handwriting recognition
U
تشخیص دست خط
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to wish for something
U
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
fence
[around / between something]
U
حصار
[دور چیزی]
[بین چیزی]
changing
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
changed
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
fence
[around / between something]
U
نرده
[دور چیزی]
[بین چیزی]
screw up
<idiom>
U
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
ocr
U
تشخیص کاراکترهای نوری
prognostications
U
تشخیص قبلی مرض
eying
U
دیدخوب با تشخیص مسافت
eyes
U
دیدخوب با تشخیص مسافت
see through
U
خوب تشخیص دادن
prognostication
U
تشخیص قبلی مرض
hottest
U
تشخیص و ترمیم خطا
eyeing
U
دیدخوب با تشخیص مسافت
eye
U
دیدخوب با تشخیص مسافت
psychodiagnostics
U
ابزارهای تشخیص روانی
find
U
جستن تشخیص دادن
finds
U
جستن تشخیص دادن
optical recognition device
U
دستگاه تشخیص نوری
to distinguish oneself
[by]
U
خود را تشخیص دادن
[با]
spotting
U
تشخیص محل گلوله
diagnostic
U
وابسته به تشخیص ناخوشی
whiteouts
U
عدم تشخیص موقعیت
whiteout
U
عدم تشخیص موقعیت
tell apart
<idiom>
U
تشخیص تا کس یادو چیز
see-through
U
خوب تشخیص دادن
cess
U
تشخیص وتعیین مالیات
hotter
U
تشخیص و ترمیم خطا
hot
U
تشخیص و ترمیم خطا
fault diagnosis
U
تشخیص نقص فنی
indistinguishably
U
بطور غیرقابل تشخیص
identification zone
U
منطقه تشخیص هدف
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com