Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
overt act
U
عملی که در عالم خارج محسوس باشد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
self forgetful
U
نفس خود را فراموش کرده مستغرق در عالم خارج ازخود
tort
U
عملی که میتواندموجب موضوع دعوی مدنی باشد
torts
U
عملی که میتواندموجب موضوع دعوی مدنی باشد
out of range
U
که خارج از حد سیستم باشد
objectiveness
U
چنانکه در خارج معقول باشد
functionalism
U
عقیده بر اینکه شکل وساختمان بایستی منطبق با احتیاج باشد اعتقادباستفاده عملی از شغل وپیشه
exogenous
U
مسئلهای که از خارج یک سیستم اقتصادی ناشی شده باشد
outside art
U
[هنری که خارج از چهارچوب رسمی و فرهنگی اجتماع باشد]
interventions
U
هر عملی که ازناحیه یک دولت صادر شده نتیجه ان تزلزل حاکمیت واستقلال داخلی و خارجی کشور دیگری باشد
intervention
U
هر عملی که ازناحیه یک دولت صادر شده نتیجه ان تزلزل حاکمیت واستقلال داخلی و خارجی کشور دیگری باشد
beau monde
U
عالم شیکی ومدپرستی عالم اشرافیت
mysticism
U
مسائلی که فهم انها از حدود توانایی حواس فاهر خارج باشد
out of bond
U
کالاهایی که پس از پرداخت حقوق گمرکی ازمحوطه گمرک خارج شده باشد
hell
U
عالم اموات عالم اسفل
keyword
U
1-کلمه دستور در زبان برنامه نویسی برای انجام عملی . 2-کلمه مهم در عنوان یا متنی که محتوای آن را می نویسد. 3-کلمهای که در رابط ه با متنی باشد
scissoring
U
1-معرفی بخشی از تصویرو سپس بریدن آن به طوری که قابل چسباندن در تصویر دیگر باشد.2-معرفی بخشی از تصویروحذف هراخلاعی خارج از این ناحیه
patenting
U
محسوس
phenomenal
U
محسوس
phenomenally
U
محسوس
patent
U
محسوس
concrete
U
محسوس
patents
U
محسوس
significance
U
محسوس
patented
U
محسوس
sensible
U
محسوس
tangible
U
محسوس
tangibly
U
محسوس
reserve price
U
قیمت پنهانی
[در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.]
sensed difference
U
تفاوت محسوس
sense datum
U
شیی محسوس
inappreciable
U
غیر محسوس
tangible property
U
دارائی محسوس
tangible benefit
U
سود محسوس
impalpable
U
غیر محسوس
appreciable
U
قابل ارزیابی محسوس
phosphoresce
U
بدون گرمای محسوس
insensibly
U
بطور غیر محسوس
incorporal
U
مجرد غیر محسوس
perceivable
U
درک کردنی محسوس
jnd
U
کمترین تفاوت محسوس
just noticeable difference
U
کمترین تفاوت محسوس
palpably
U
بطور محسوس یا اشکار
sensibly
U
بطور نمایان یا محسوس
appreciably
U
قابل ارزیابی محسوس
inappreciative
U
غیر محسوس جزئی
markedly
U
بطور برجسته یا محسوس
feel
U
لمس کردن محسوس شدن
feels
U
لمس کردن محسوس شدن
sense datum
U
امر محسوس وقابل تحلیل
inappreciably
U
بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
to melted in to another form
U
بطور غیر محسوس تبدیل شکل دادن
out of bounds
U
خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
gradate
U
بتدریج و بطور غیر محسوس تغییر رنگ دادن
debounce
U
جلوگیری از محسوس بسته شدنهای نادرست یا جعلی یک کلید یا سوئیچ
a closed mouth catches no flies
<proverb>
U
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
inflationary gap
U
وقتی اقتصاد کشور در حالتی باشدکه اشتغال کامل محسوس بوده
moored mine
U
مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
hottest
U
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter
U
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hot
U
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hooked medallion
U
ترنج قلاب شکل
[در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
escutcheon
U
سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
scientists
U
عالم
learnted
U
عالم
universe
U
عالم
learned man
U
عالم
scholars
U
عالم
scientist
U
عالم
learned
U
عالم
lettered
U
عالم
scholar
U
عالم
sciential
U
عالم
hotbeds
U
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbed
U
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
dreamworld
U
عالم رویا
clergyman
U
عالم مذهبی
clergymen
U
عالم مذهبی
celectial poles
U
قطبهای عالم
stoned
U
در عالم هپروت
otherworld
U
عالم باقی
know-it-all
U
عالم نما
spirituality
U
عالم روحانی
afterworld
U
عالم اخرت
afterworld
U
عالم فانی
intermediate world
U
عالم برزخ
know-it-alls
U
عالم نما
womanhood
U
عالم نسوان
rabbis
U
عالم یهودی
notionalist
U
عالم نظری
erudite
U
عالم دانشمند
otherworld
U
عالم ثانی
know it all
U
عالم نما
celestrial axis
U
محور عالم
highbrow
U
عالم ودانشمند
pedant
U
عالم نما
muliebrity
U
عالم نسوان
animalism
U
عالم حیوانی
celestial sphere
U
کره عالم
rabbi
U
عالم یهودی
celestial equator
U
استوای عالم
drat
U
خاک عالم
netherworld
U
عالم اسفل
poles of the universe
U
قطبهای عالم
microcosms
U
عالم صغیر
worlds
U
عالم روزگار
the next world
U
عالم اینده
the new of dreams
U
عالم خواب
underworld
U
عالم اموات
world
U
عالم روزگار
the invisible
U
عالم غیب
netherworld
U
عالم اموات
macrocosm
U
عالم کبیر
macrocosms
U
عالم کبیر
the invisible world
U
عالم غیب
tartarus
U
عالم اسفل
universe
U
عالم وجود
microcosm
U
عالم صغیر
universe of discourse
U
عالم مقال
the corner's of the earth
U
اکناف عالم
uranography
U
شرح عالم
pedants
U
عالم نما
he saw in his vision
U
در عالم رویادید
imperfect competition
U
حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
spiritusoity
U
عالم غیر مادی
rhetorician
U
عالم درعلم بدیع
mathematician
U
عالم علم ریاضی
acheron
U
دوزخ عالم اسفل
mathematicians
U
عالم علم ریاضی
celestial north pole
U
قطب شمال عالم
hades
U
عالم اسفل جهنم
rhetoricians
U
عالم درعلم بدیع
brown study
U
عالم رویا و هپروت
liturgist
U
عالم در ایین نماز
cloud land
U
عالم خیال یافرض
styx
U
رودخانه عالم اسفل
cosmos
U
نظام عالم وجود
superphysical
U
ماورای عالم مادی
supersensible
U
ماوراء عالم حواس
heavens
U
خدا عالم روحانی
prescient
U
عالم به غیب یا اینده
heaven
U
خدا عالم روحانی
erebus
U
برزخ یا عالم فلمات
spiritualism
U
اعتقادبه عالم ارواح
dream land
U
عالم خواب و رویا
biologist
U
عالم علم الحیات
to swear by all that is sacred
U
بمقدسات عالم سوگند
pluto
U
خدای عالم اسفل
hydraulician
U
عالم به علم اب رسانی
orbs
U
عالم احاطه کردن
orb
U
عالم احاطه کردن
celestial body south pole
U
قطب جنوب عالم
cosmologies
U
نظام عالم وجود
cosmology
U
نظام عالم وجود
cosmic
U
مربوط به عالم هستی
bibliograph
U
عالم بشرح تاریخچه کتابها
arabist
U
عالم بزبان و علوم عربی
the lower world
U
جهان مردگان عالم اسوات
cosmogonic
U
وابسته به خلقت عالم وجود
uranography
U
عالم شناسی اسمان نگاری
hygeist
U
عالم به علم حفظ الصحه
acheron
U
رودخانهء افسانهای در عالم اسفل
hecate
U
الهه سحروجادو و عالم اسفل
open back
U
[نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
logos
U
اصل یا منشاء عقل عالم وجود
pedantic
U
وابسته به عالم نمایی وفضل فروشی
cosmologist
U
دانشمند ومحقق درعلم عالم وجود
Providence watches over him.
U
از عالم غیب اورا حفا ظت می کنند
cosmogony
U
خلقت وپیدایش عالم وجود کیهان شناسی
extraterrestrial
U
بیرون از محیط زمین ماورای عالم خاکی
geocentric
U
معتقد باینکه خداوندزمین رامرکز عالم وجودقرارداده
extraterrestrials
U
بیرون از محیط زمین ماورای عالم خاکی
laptop
U
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
lapheld
U
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
chthonic
U
درون زمین وابسته به خدایان وارواح عالم اسفل
chthonian
U
درون زمین وابسته به خدایان وارواح عالم اسفل
voluntarism
U
فلسفهای که اراده را عامل موثر در ایجاد عالم وجودمیداند
wellŠsuppose it is so
U
خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
imperceivable
U
غیر قابل ادراک غیر محسوس
Zel-i Sultan vase
U
طرح گلدان ظل السلطان
[این طرح بصورت تکراری و قرینه شامل یک گلدان و دسته های گل می باشد و مربوط به زمان سلطنت قاجار می باشد.]
karachoph design
U
لچک ترنج کاراچف
[این طرح مربوط به همین شهر در جنوب تفلیس منطقه قفقاز می باشد که در آن ترنج بزرگ و هشت وجهی با چهار مربع در دو طرف آن می باشد و قدمت آن بیش از صد سال است.]
the concert of europe
U
منظوردولی هستند که پس ازشکست ناپلئون اول در سال 5181 در کنفرانس وین سیاست خارجی خود را با هم هماهنگ ساختند و این هماهنگی بخصوص در زمینه مسائل مربوط به بالکان وعثمانی محسوس بود
ex post
U
عملی
operatives
U
عملی
operative
U
عملی
experimental
U
عملی
practic
U
عملی
objectives
U
عملی
pragmatics
U
عملی
pracitcable
U
عملی
performable
U
عملی
objective
U
عملی
applied
U
عملی
business like
U
عملی
down-to-earth
U
عملی
empirical
U
عملی
manageable
<adj.>
U
عملی
possible
[doable, feasible]
<adj.>
U
عملی
practicable
<adj.>
U
عملی
executable
<adj.>
U
عملی
workable
<adj.>
U
عملی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com