English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
synchronous operation U عملیات همزمان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
concurrence U تلاقی دو نیرو در یک خط عملیات نقطه تلاقی همزمان بودن
buffered computer U کامپیوتری که عملیات ورودی و خروجی و عملیات پردازشی را بطور همزمان ارائه میدهد
Other Matches
processor U به صورت همزمان همزمان کار کند
farmgate type operations U رهبری اموزش و عملیات نیروی هوایی یک کشور تامرحله عملیات جنگی
anticrop operations U عملیات کاربرد افات کشاورزی در عملیات نظامی
counter air U عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
counter air operations U عملیات ضد هواپیمایی عملیات ضد برتری هوایی دشمن
statement U 2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
statements U 2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
propagating U خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagates U خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagated U خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagate U خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
land control operation U عملیات کنترل زمین عملیات
code panel U رمز ارتباطات در عملیات هوایی و زمینی کلید رمزارتباطات در عملیات هوایی وزمینی
housekeeping U عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
air-sea rescue U عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
air sea rescue U عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
components U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
m U مگا عملیات اعشاری در ثانیه . معیار اندازه گیری توان و سرعت معادل یک میلیون عملیات اعشاری در ثانیه
army operations center U مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
time resolution U جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
beachmaster's unit U یکان عملیات بارانداز یکان عملیات اسکله
airhead operations U عملیات مخصوص گرفتن سرپل هوایی عملیات تهیه سرپل هوایی
parallel U همزمان
parallelled U همزمان
synchronous U همزمان
paralleling U همزمان
synchronic U همزمان
paralleled U همزمان
synchronizer U همزمان گر
concurrent U همزمان
isochronous U همزمان
coincidentally U همزمان
parallels U همزمان
isochrone U همزمان
parallelling U همزمان
simultaneously U همزمان
contemporaries U همزمان
proportional U همزمان
simultaneous U همزمان
contemporary U همزمان
simultaneous extinction U خاموشی همزمان
concurrent U همرو همزمان
synchronize U همزمان کردن
coincide U همزمان بودن
concurrent training U اموزش همزمان
concurrently U اجرای همزمان
coinciding U همزمان بودن
concurrent validity U اعتبار همزمان
coincides U همزمان بودن
coincided U همزمان بودن
concurrent reinforcement U تقویت همزمان
simultaneous processing U پردازش همزمان
concurrent processing U پردازش همزمان
synchronises U همزمان کردن
concurrent operation U عملکرد همزمان
selsyn U موتور همزمان
synchronising U همزمان کردن
simultaneity U همزمانی همزمان
concurrent execution U اجرای همزمان
concurrent U تقریباگ همزمان
concentred reaction U واکنش همزمان
concentred exchange U تبادل همزمان
concentred elimination U حذف همزمان
synchronised U همزمان کردن
synchronous communication U ارتباط همزمان
synchronizing U همزمان سازی
synchronous phase advance U خازن همزمان
synchronous device U دستگاه همزمان
synchronous generator U مولد همزمان
synchronous impedance U ناگذرایی همزمان
synchronous machine U ماشین همزمان
synchronous motor U موتور همزمان
synchronous network U شبکه همزمان
synchronous transmission U مخابره همزمان
synchronous speed U سرعت همزمان
synchronous telegraphy U تلگراف همزمان
synchronous transmission U انتقال همزمان
synchronous vibrator U لرزه گر همزمان
synchroscope U همزمان نما
synchronous admittance U گذرایی همزمان
synchronic U همگاه همزمان
synchrinized U همزمان بودن
synchronous reactance U راکتانس همزمان
synchronization U همزمان سازی
syncheronous communications U مخابره همزمان
synchronized sweep U روبش همزمان
concurrent variation U تغییر همزمان
synchronizes U همزمان کردن
synchronous condenser U خازن همزمان
operation U 1-عملیات روی دو عملوند. 2-عملیات روی عملوند به صورت دودویی
parallelled U که همزمان ارسال می شوند
acoustic synchronizer U همزمان ساز صوتی
parallelled U که همزمان ارسال شود
synchronizing separator U جداکننده همزمان سازی
volley fire U پرتاب همزمان گلوله ها با هم
concurrent program execution U اجرای همزمان برنامه
parallels U که همزمان ارسال شود
parallels U که همزمان ارسال می شوند
two way simultaneous operation U عملکرد همزمان دو طرفه
coincident penalty U پنالتی همزمان دو تیم
compatability U قابلیت کار همزمان
parallelling U که همزمان ارسال شود
parallelling U که همزمان ارسال می شوند
horizontal synchronizing U همزمان ساز افقی
full duplex U پروتکل دوسوی همزمان
concurrent programming U برنامه نویسی همزمان
synchronizing torque U گشتاور پیچشی همزمان
synchronizing pulses U ضربههای همزمان سازی
held ball U گرفتن همزمان توپ
synchronizing signal U پیام همزمان ساز
simultaneous input/output U ورودی و خروجی همزمان
simultaneous color television U تلویزیون رنگی همزمان
parallel U که همزمان ارسال می شوند
synchronizer U دستگاه همزمان کننده
parallel U که همزمان ارسال شود
paralleling U که همزمان ارسال شود
paralleled U که همزمان ارسال شود
paralleled U که همزمان ارسال می شوند
binary synchronous communication U ارتباطات همزمان دودویی
paralleling U که همزمان ارسال می شوند
combined operations U عملیات رستههای مرکب عملیات مرکب
duplexes U ارسال همزمان دو سیگنال در یک امتداد
duplex U ارسال داده در دو جهت همزمان
duplex U ارسال همزمان دو سیگنال در یک امتداد
duplexes U ارسال داده در دو جهت همزمان
simultaneous U باهم واقع شونده همزمان
mainframe computer U مانند تعداد عملوند همزمان
color sync signal U پیام همزمان ساز رنگ
bisync U synchronouscommunication binaryارتباطات همزمان دودویی
synchronises U همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronizing limiter U لامپ مراقب همزمان سازی
bursts U پیام همزمان ساز رنگ
synchronising U همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronised U همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronizes U همزمان شدن با هم مطابق کردن
burst U پیام همزمان ساز رنگ
overlap processing U اجرای همزمان فعالیتهای ورودی
synchronize U همزمان شدن با هم مطابق کردن
simultaneous U آنچه همزمان با چیز دیگری رخ میدهد
synchronizes U همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
simultaneous U دو یا چند فرآیند که همزمان اجرا شوند
tandem U وضعیتی که در آن دووسیله همزمان کار می کنند
multiple foul U خطای همزمان چند بازیگرروی یک حریف
doubled up U گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
synchronises U همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronising U همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
doubled U گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
double U گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
synchronize U همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
tandems U وضعیتی که در آن دووسیله همزمان کار می کنند
synchronised U همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
petri nets U مدل نمایش سیستمهای همزمان یا موازی
operand U عملوند همزمان با دستور بازیابی میشود
immediate U عملوندی که همزمان با دستور بازیابی میشود.
isochronal U همزمان واقع شونده در فواصل منظم و مساوی
sdlc U Control Link SynchronousData کنترل پیونددادهای همزمان
pseudostereo U ناوبری همزمان و هماهنگ موشک در سمت و ارتفاع
parallel U که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
interleaving U به طوری که در حین اجرا همزمان آماده می شوند
coresident U دو یا چند برنامه که همزمان در حافظه اصلی هستند
parallelling U که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
paralleled U که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
parallels U که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
multi tasking U همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
parallelled U که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
simultaneous U ارسال داده و کدهای کنترل در دو جهت همزمان .
multitasking U همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
paralleling U که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
coordination U سازماندهی کارهای پیچیده همزمان کردن دو یا چند فرآیند
arithmetic U عمل ریاضی انجام شده توسط پردازنده همزمان
paralleled U کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
parallelled U کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
mac U کد مخصوص که همزمان با پیام ارسال میشود برای صحت آن
macs U کد مخصوص که همزمان با پیام ارسال میشود برای صحت آن
parallel U کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
Glasgow School U [نامی برای معماری ها و طراحی های همزمان در گلاسکو]
alternate U که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
alternated U که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
alternates U که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
parallels U کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
parallelling U کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
duplexes U مدار الکترونیکی برای ارسال داده در دو جهت همزمان
multi programming U سیستم عامل که چندین برنامه را همزمان اجرا میکند
deal U قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
deals U قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
duplex U مدار الکترونیکی برای ارسال داده در دو جهت همزمان
paralleling U کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
armistise U متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد
packs U توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
parallel U تعداد پردازنده ها انجام شده همزمان روی تعدادی ورودی
package U توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
multi tasking U توانایی سیستم کامپیوتری برای اجرای دو یا چند برنامه همزمان
concurrent jurisdiction U رسیدگی قضایی همزمان به چند جرم دادگاه الحاقی یاهمزمان
multitasking U توانایی سیستم کامپیوتری برای اجرا دو یا چند برنامه همزمان
parallelling U تعداد پردازنده ها انجام شده همزمان روی تعدادی ورودی
parallels U تعداد پردازنده ها انجام شده همزمان روی تعدادی ورودی
packages U توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packaged U توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
chord keying U عمل انتخاب دو یا چند کلید همزمان برای انجام کاری
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com