Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
present work
U
عملیاتی که اکنون انجام شده است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
routing
U
عملیاتی که درحین مسیریابی پیام انجام می شوند
counter revolution
U
عملیاتی و تدابیری که بعد از وقوع انقلاب برای خنثی کردن ان انجام و اتخاذ میشود
fixes
U
1-فرآیندی که در آن هر عمل در یک زمان مشخص انجام میشود. 2-عملیاتی در یک فرآیند که همان با ساعت هستند
fix
U
1-فرآیندی که در آن هر عمل در یک زمان مشخص انجام میشود. 2-عملیاتی در یک فرآیند که همان با ساعت هستند
unmodified instruction
U
دستور برنامه که مستقیماگ و بدون تغییرات اجرا میشود تا عملیاتی که باید انجام شود را بدست آورد
Perl
U
برای تولید متنهای CGI که میتواند فراهم را پردازش کند و روی وب سرور عملیاتی انجام دهد تا وب سایت را بهبود بخشید
operation
U
عملیاتی که عملوندهای لازم را از حافظه دریافت می کنند. عملیات را انجام می دهند و نتیجه را برمی گردانند به حافظه
current operating allowance
U
سهمیه موجود عملیاتی سهمیه عملیاتی فعلی
area of operational interest
U
منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
for the present
U
اکنون
presents
U
اکنون
presenting
U
اکنون
now
U
اکنون
present
U
اکنون
at present
U
اکنون
presented
U
اکنون
at the moment
U
اکنون
at present
U
اکنون
at the present moment
U
اکنون
the present and the past
U
اکنون و گذشته
now f.it
U
اکنون دیگراغازکنیم
not now or ever
U
نه اکنون و نه در آینده
he is now at rest
U
اکنون اسوده است
You are free to go now.
U
اکنون آزادید بروید.
i am busy at the moment
U
اکنون کار دارم
We just received word that . . .
U
هم اکنون اطلاع رسید که …
it is quite another story now
U
اوضاع اکنون دگرگون
here
U
در این موقع اکنون
they sing small now
U
اکنون دیگر صداشان در نمیاید
i now know the v of exercise
U
اکنون قدر ورزش را میفهمم
I never saw anything like it.
U
من تا اکنون هرگز چنین چیزی را ندیده ام.
at this time
<adv.>
U
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
guilder
U
نام سکه زرهلندی که اکنون درکارنیست
guilders
U
نام سکه زرهلندی که اکنون درکارنیست
we are now quits
U
اکنون با هم برابر شدیم دیگرحسابی نداریم
at this stage
<adv.>
U
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
The plan is now in action ( underway ) .
U
طرح اکنون بمرحله عمل درآمده است
fails
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
operation code
U
کد عملیاتی
operations code
U
کد عملیاتی
operational code
U
کد عملیاتی
operational
U
عملیاتی
operating
U
عملیاتی
qui facit per alium facit perse
U
کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
like a duck takes the water
[Idiom]
U
کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
iguanodon
U
سوسمار بزرگ گیاه خوار که اکنون بشکل سنگواره دیده میشود
automate
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
component operation
U
عناصر عملیاتی
mission load
U
اماد عملیاتی
preoperational
U
پیش عملیاتی
operating cost
U
هزینه عملیاتی
incident
U
حادثه عملیاتی
operating expenses
U
مخارج عملیاتی
incidents
U
حادثه عملیاتی
concept of operation
U
تدبیر عملیاتی
operating loss
U
زیان عملیاتی
operation map
U
نقشه عملیاتی
operational route
U
جاده عملیاتی
operation research
U
پژوهش عملیاتی
operations code
U
رمز عملیاتی
operation overlay
U
کالک عملیاتی
operationalism
U
عملیاتی نگری
elements
U
عنصر عملیاتی
element
U
عنصر عملیاتی
operation order
U
دستور عملیاتی
endurance
U
برد عملیاتی
operating cost
U
مخارج عملیاتی
cruising range
U
برد عملیاتی
operating profit
U
سود عملیاتی
operational readiness
U
امادگی عملیاتی
operational definition
U
تعریف عملیاتی
operating temperature
U
دمای عملیاتی
operational costs
U
هزینههای عملیاتی
operating staff
U
کارمندان عملیاتی
operational problems
U
مسائل عملیاتی
operating ratio
U
نرخ عملیاتی
operating speed
U
سرعت عملیاتی
operating ratio
U
نسبت عملیاتی
operational management
U
مدیریت عملیاتی
operational headquarters
U
ستاد عملیاتی
operational environment
U
محیط عملیاتی
operational research
U
تحقیق عملیاتی
action parameters
U
پارامترهای عملیاتی
operational reserve
U
ذخیره عملیاتی
throughput
U
توان عملیاتی
operational route
U
مسیر عملیاتی
functional specification
U
مشخصه عملیاتی
operating budget
U
بودجه عملیاتی
flowchart
U
شمای عملیاتی
operation annexes
U
پیوستهای عملیاتی
operating weight
U
وزن عملیاتی
staging area
U
منطقه عملیاتی
operational reserve
U
احتیاط عملیاتی
koh i noor
U
کوه نور:الماس نامی هندوستان که اکنون جزودارایی پادشاه انگلیس است
failure
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
operational performance category
U
طبقه امادگی عملیاتی
operational performance category
U
امادگی عملیاتی از طبقه
functional units of a computer
U
واحدهای عملیاتی یک کامپیوتر
actions
U
کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
operational weapon
U
جنگ افزار عملیاتی
action
U
کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
operational amplifier
U
تقویت کننده عملیاتی
mission load
U
بار مبنای عملیاتی
fleet operating base
U
پایگاه عملیاتی ناوگان
effective through put
U
توان عملیاتی موثر
operational command
U
فرماندهی از نظر عملیاتی
scheme of command
U
طرح عملیاتی یکان
radius of action
U
برد عملیاتی هواپیما
commander's concept
U
تدبیر عملیاتی فرمانده
standing operating procedures
U
روش جاری عملیاتی
robots
U
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robot
U
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
gurantee
U
عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
game cycle
U
دورههای عملیاتی بازی جنگ
zeroed out
U
غیر عملیاتی شدن یکان
chop
U
تعویض کنترل عملیاتی یکانها
base of operations
U
پایگاه عملیاتی مبنای عملیات
not operationally ready
U
غیر اماده ازنظر عملیاتی
chopped
U
تعویض کنترل عملیاتی یکانها
sops
U
رویه عملیاتی استاندارد وضعیت موجود
alternate escort operating base
U
پایگاه عملیاتی یدکی یگانهای پاسور
operationally ready
U
حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
sop
U
رویه عملیاتی استاندارد وضعیت موجود
change of operation control
U
تغییر در نوع کنترل عملیاتی یاتعویض ان
sequential
U
عملیاتی که یکی پس از دیگری اجرا می شوند
radiological operations
U
عملیاتی که در ان از موادرادیواکتیو استفاده میشود عملیات رادیولوژیک
monadic
U
مربوط است به عملیاتی که فقط از یک اپراند استفاده میکند
scratch one's back
<idiom>
U
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
phyrgian cap
U
یکجور کلاه مخروطی که اکنون انرا با کلاه ازادی یکی میدانند
target offset methode
U
روش نشان دادن هدفها روی نقشه ها یا طرحهای عملیاتی
rated through put
U
ماکزیمم توان عملیاتی ممکن برای یک دستگاه داده پردازی
now that you know the way....
U
اکنون که راه را یاد گرفتید حال که راه را بلدهستید.......
cold rolling
U
عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
process bound
U
برنامه عملیاتی و محاسباتی شرایطی که در ان سیستم کامپیوتری توسط سرعت پردازنده محدود میشود
upward compatible
U
اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
atomic
U
1-مربوط به یک اتم 2-عملیاتی که اگر در حین پردازش قط ع شود داده را به وضع اولیه خود بر می گرداند
simulation
U
عملیاتی که کامپیوتر وضعیت جهان واقع یا ماشین را تقلید میکند و نحوه کار چیزی را نشان میدهد
simulations
U
عملیاتی که کامپیوتر وضعیت جهان واقع یا ماشین را تقلید میکند و نحوه کار چیزی را نشان میدهد
finder
U
عنصر مرکزی یک محیط عملیاتی و برنامهای که میان سایر چیزها فایلهای ذخیره شده روی دیسک ها رانشان میدهد
master clear
U
کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
retention money
U
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
niladic
U
مربوط است به عملیاتی که برای ان هیچ عملوندی مشخص نشده است
querying
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
availability factor
U
ضریب امادگی عملیاتی هواپیماها یا ناوها ضریب قابلیت استفاده
commissioning
U
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissions
U
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commission
U
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
parkerizing
U
عملیاتی که در ان فلز درمحلولی از اسید فسفریک ودی اکسید منگنز داغ شده وسپس در روغن غوطه ورمیگردد تا از خوردگی فلزجلوگیری گردد
flight ration
U
جیره عملیاتی درحین پرواز جیره هوایی
continues
U
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue
U
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
saddle cover
U
رو زینی
[اینگونه بافته ها بصورت قالیچه یا پتو در قدیم بیشتر رواج داشت و اکنون نیز در بعضی عشایر جهت استفاده شخصی بافته شده و برای تزئین روی اسب و پوشش زین بکار می رود.]
coronation carpet
U
فرش تاجگذاری
[این فرش که منصوب به اصفهان می باشد در قرن هفدهم میلادی جهت تاجگذاری فردریک پنجم در دانمارک بافته شده و اکنون نیز در موزه سلطنتی دانمارک نگهداری می شود]
automonitor
U
ثبت کننده عملیات کامپیوتر برنامه کامپیوتری که وفایف عملیاتی کامپیوتر را ثبت میکند
function key
U
کلید عملیاتی کلید تابعی
mission , oriented
U
لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
ripple through carry
U
عملیاتی که رقم نقلی خروجی از جمع و رقم نقلی ورودی ایجاد کند
multiprocessor
U
عملیاتی که هر پردازنده در سیستم چند پردازنده با بخشی از یک یا چند پردازنده دیگر کار میکند
performance
U
انجام
performances
U
انجام
sequels
U
انجام
sequel
U
انجام
at last
U
سر انجام
fulfillment
U
انجام
accomplishment
U
انجام
compietion
U
انجام
consummation
U
انجام
implementation
U
انجام
implements
U
انجام
enforcement
U
انجام
commissions
U
انجام
implement
U
انجام
commissioning
U
انجام
commission
U
انجام
completion
U
انجام
terminuse ad quem
U
انجام
achievement
U
انجام
achievements
U
انجام
transaction
U
انجام
end all
U
انجام
fulfilment
U
انجام
implementing
U
انجام
execution
U
انجام
implemented
U
انجام
implementation
U
انجام
effectuation
U
انجام
repetitions
U
باز انجام
repetition
U
باز انجام
to carry through
U
انجام دادن
fulfil
U
انجام دادن
effectual
U
انجام شدنی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com