Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
his days
U
عمرش نزدیک است به پایان برسد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
the sands are running out
U
مدت ضرب الاجل نزدیک است بپایان برسد
to draw to a close
U
به پایان یا خاتمه نزدیک شدن
winner's circle
U
محوطه نزدیک خط پایان درمسیر سوارکار و اسب برنده برای گرفتن جایزه
halts
U
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
halted
U
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
halt
U
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
allhis life
U
همه عمرش
It was jolly decent of her to have returned.
U
خدا عمرش بده که برگشت
The judge remained an honest man all his life .
U
قاضی تمام عمرش درستکار ماند
He laid down his life in the service of his country .
U
عمرش را درراه خدمت به وطن صرف کرد
eol
U
پایان خط پرچمی که بیان کننده پایان یک خط داده میباشد
find touch
U
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
terminated
U
پایان دادن پایان یافتن
terminates
U
پایان دادن پایان یافتن
terminate
U
پایان دادن پایان یافتن
inside
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closest
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
inshore
U
نزدیک کرانه نزدیک ساحل
point bland
U
بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
and certainly not
<conj.>
U
چه برسد به
let
[leave]
alone
<conj.>
U
چه برسد به
not to mention
<conj.>
U
چه برسد به
let alone
<idiom>
U
چه برسد به
not to speak of
<conj.>
U
چه برسد به
to say nothing of
<conj.>
U
چه برسد به
fee tail
U
برسد
never mind
U
چه برسد به
still less
U
چه برسد به
much less
U
چه برسد به
attention
U
برسد به دست
attentions
U
برسد به دست
Heaven help him this time.
U
خدابدادش برسد
approached
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
Let her attend to her work .
U
بگذار بکارش برسد
multimillionaire
U
میلیونری که ثروتش بچندمیلیون برسد
would-be
U
کسیکه دلش میخواهد بمقامی برسد
It must be put up to the prime minister .
U
باید بعرض نخست وزیر برسد
rendered
U
گرافیکی به طوری که طبیعی به نظر برسد
iterative process
U
فرآیندی که تکرار میشود تا به شرطی برسد
would be
U
کسیکه دلش میخواهد بمقامی برسد
adventitious property
U
دارایی که بطورغیر مستقیم به ارث برسد
finallist
U
کسی که درمسابقه به مرحله نهایی برسد
render
U
گرافیکی به طوری که طبیعی به نظر برسد
He's due to arrive at ten.
U
او
[مرد]
قرار است ساعت ده برسد.
Wait up!
U
صبر بکن!
[تا کسی بیاید یا برسد]
to let it get to that point
U
اجازه دادن که به آنجا
[موقعیتی]
برسد
to be long in coming
U
خیلی طولش میدهد تا بیاید
[برسد]
to be a long time in the coming
U
خیلی طولش میدهد تا بیاید
[برسد]
renders
U
گرافیکی به طوری که طبیعی به نظر برسد
truncation
U
حذف رقم یک عدد تا به یک طول مشخص برسد
We were afraid lest she should get here too late .
ترسیده بودیم که مبادا دیر اینجا برسد.
lip
U
ضربهای که به لبه سوراخ گلف برسد و در ان نیفتد
bridge
U
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridged
U
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridges
U
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
He cannot sit up, much less walk
[ to say nothing of walking]
.
U
او
[مرد]
نمی تواند بنشیند چه برسد به راه برود.
It is due to be signed this afternoon .
قرار است امروز بعد از ظهر به ا مضاء برسد .
wait up for
<idiom>
U
به رختخواب نرفتن تا اینکه کسی برسد یا اتفاقی بیافتد
mid wicket
U
توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
necessary line
U
خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
Method to my madness
<idiom>
U
هدفی که شخصی دارد هر چند دیوانه وار به نظر برسد
perfectionists
U
کسیکه معتقر است که انسان میتواند در اخلاق یا دیانت بحدکمال برسد
perfectionist
U
کسیکه معتقر است که انسان میتواند در اخلاق یا دیانت بحدکمال برسد
assembly line
U
دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
final setting time
U
مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
assembly lines
U
دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
reentry vehicle
U
مدول یا قسمتی از سفینه فضایی که مجددا بایستی ازجو عبور کند تا به زمین برسد
pad character
U
حرف اضافی افزوده شده به رشته یا بسته یا فایل تا به اندازه مورد نظر برسد
padding
U
حرف یا رقم افزوده برای پر کردن رشته یا بسته تا به طور مورد نظر برسد.
approach lane
U
مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold
U
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
echo
U
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echoes
U
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echoed
U
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echoing
U
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
linear
U
روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا به جواب برسد.
tweening
U
محاسبه تصاویر میانی که از تصویر ابتدایی شروع تا تصویر دیگر برسد
movable
U
نوک دیسک مغناطیسی که در روی دیسک حرکت میکند تا به شیار مورد نظر برسد
warm up
U
اجازه داده به یک ماشین برای بیکار ماندن برای مدتی پس از روشن شدن تا به وضعیت عملیات مط لوب برسد
close
U
پایان
point
U
پایان
finishes
U
پایان
finish
U
پایان
unending
U
بی پایان
closer
U
پایان
aeon
U
بی پایان
closes
U
پایان
foreverness
U
بی پایان
forever
U
بی پایان
closest
U
پایان
endings
U
پایان
out
<adv.>
U
پایان
cessation
U
پایان
finis
U
پایان
endless
U
بی پایان
interminate
U
بی پایان
never ending
U
بی پایان
never-ending
U
بی پایان
abysm
U
بی پایان
inconclusive
U
بی پایان
unfinished
U
بی پایان
incessant
U
پی در پی بی پایان
ending
U
پایان
windup
U
پایان
ended
U
پایان
eternality
U
بی پایان
bourne
U
پایان
decapoda
U
ده پایان
end all
U
پایان
end line
U
خط پایان
finish line
U
خط پایان
eternity
U
بی پایان
perpetuity
U
بی پایان
initiator terminator
U
پایان ده
hexapod
U
شش پایان
sempiternity
U
بی پایان
illimitable
U
بی پایان
issue
[outcome]
U
پایان
immortality
U
بی پایان
termination
U
پایان
to sit out
U
تا پایان
finallist
U
پایان رس
end
U
پایان
ends
U
پایان
unbound
U
بی پایان
infinite time
U
بی پایان
abyss
U
بی پایان
abysses
U
بی پایان
illmitable
U
بی پایان
periods
U
پایان
fruition
U
پایان
period
U
پایان
conclusions
U
پایان
limit
U
پایان
eternity
U
بی پایان
finality
U
پایان
eternities
U
بی پایان
conclusion
U
پایان
It's over.
U
به پایان رسید.
to get oven
U
به پایان رساندن
myriapoda
U
هزار پایان
tape
U
نوار خط پایان
year-end
U
پایان سال
inexhaustibility
U
پایان نا پذیری
taped
U
نوار خط پایان
tapes
U
نوار خط پایان
interminableness
U
پایان ناپذیری
jikan
U
پایان وقت
last a
U
دم اخر پایان
harvest home
U
پایان درو
godspeed
U
پایان انجام
Over and out!
U
پایان خبر !
atrocious
U
با شرارت بی پایان
Over and out!
U
پایان اعلان !
ominscience
U
دانش بی پایان
abend
U
پایان غیرعادی
conclusion
U
پایان یک چیز
endless
U
بدون پایان
conclusions
U
پایان یک چیز
get through
U
به پایان رساندن
turn out
<idiom>
U
نتیجه ،پایان
time out
<idiom>
U
پایان وقت
run out (of something)
<idiom>
U
به پایان رساندن
to see out
U
به پایان رساندن
to come to a end
U
به پایان رسیدن
to bring to an end
U
به پایان رساندن
termination
U
پایان دهی
termination
U
پایان یابی
rhizopod
U
ریشه پایان
terminuse ad quem
U
نقطه پایان
eternal
U
بی پایان دائمی
past
U
پایان یافته
termination date
U
تاریخ پایان
terminable
U
پایان یافتنی
teleology
U
پایان شناسی
teleologist
U
پایان شناس
sign off
U
پایان دادن به
sequel
U
نتیجه پایان
sequels
U
نتیجه پایان
to see through
U
به پایان رساندن
placing judge
U
داور خط پایان
normal termination
U
پایان عادی
irredeemable
U
پایان ناپذیر
omniscience
U
دانش بی پایان
finish
U
پایان مسابقه
finishes
U
پایان مسابقه
buzzers
U
زنگ پایان
follow through
<idiom>
U
به پایان رساندن
ends
U
پایان یک دور
do away with
<idiom>
U
به پایان رساندن
year-end
سال پایان
on side
U
پایان بازی
buzzer
U
زنگ پایان
ended
U
پایان یک دور
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com