English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to plan a building U عمارتی راطرح ریزی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to found a building U عمارتی برپاکردن
inns of chancery U عمارتی در لندن که بیشترشاگردانش حقوق در ان زندگی می کردند
linear programming U برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
scheduled U برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
schedules U برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
schedule U برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
schedule U برنامه ریزی کردن
schedules U برنامه ریزی کردن
outline U طرح ریزی کردن
founds U قالب ریزی کردن
found U قالب ریزی کردن
mold U قالب ریزی کردن
outlining U طرح ریزی کردن
scheduled U برنامه ریزی کردن
plans U برنامه ریزی کردن
work out <idiom> U برنامه ریزی کردن
embank U خاک ریزی کردن
plans U طرح ریزی کردن
metal U : سنگ ریزی کردن
plan U برنامه ریزی کردن
plan U طرح ریزی کردن
metals U : سنگ ریزی کردن
outlines U طرح ریزی کردن
outlined U طرح ریزی کردن
square away <idiom> U برنامه ریزی کردن
constructing U طرح ریزی کردن
constructed U طرح ریزی کردن
construct U طرح ریزی کردن
to fill up an excavation U خاک ریزی کردن
design U طرح ریزی کردن
programs U برنامه ریزی کردن
constructs U طرح ریزی کردن
To lay the foundation. U پی نهادن ( پی ریزی کردن )
designs U طرح ریزی کردن
molded U قالب ریزی کردن
swage U قالب ریزی کردن
molds U قالب ریزی کردن
mould U قالب ریزی کردن
moulded U قالب ریزی کردن
moulds U قالب ریزی کردن
program U برنامه ریزی کردن
contriving U طرح ریزی کردن
structuring U پی ریزی کردن ساختار
contrived U طرح ریزی کردن
contrive U طرح ریزی کردن
projected U طرح ریزی کردن
structures U پی ریزی کردن ساختار
projects U طرح ریزی کردن
contrives U طرح ریزی کردن
structure U پی ریزی کردن ساختار
project U طرح ریزی کردن
plot U طرح ریزی کردن
plots U طرح ریزی کردن
plotted U طرح ریزی کردن
spawns U جرم تخم ریزی کردن
fire planning U طرح ریزی کردن اتش
spawn U جرم تخم ریزی کردن
spawned U جرم تخم ریزی کردن
spawning U جرم تخم ریزی کردن
knock about <idiom> بدون برنامه ریزی سفر کردن
plan U طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
plans U طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
moulting U پر ریزی موی ریزی
to reprogram U دوباره برنامه ریزی [جدید] کردن [رایانه شناسی]
planning comission U هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
planning directive U دستورالعمل طرح ریزی راهنمای طرح ریزی
planning factor U معیارهای طرح ریزی عوامل طرح ریزی
simplex method U روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
facsimiles U روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
facsimile U روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
pl/m U زبان برنامه نویسی که برای برنامه ریزی کردن ریزکامپیوترها بکار می رود
planning guidance U راهنمای طرح ریزی راهنمای طرح ریزی فرمانده
molt U پر ریزی
inpouring U تو ریزی
gravelling U شن ریزی
tininess U ریزی
foundation U پی ریزی
deplumation U پر ریزی
shrouding U شن ریزی
foundation soil U پی ریزی ساختمان
projections U طرح ریزی
sweat U عرق ریزی
projection U طرح ریزی
evacuation U برون ریزی
bellfounding U زنگ ریزی
management U برنامه ریزی
managements U برنامه ریزی
earthwork U خاک ریزی
sweating U عرق ریزی
placing concrete U بتن ریزی
sweats U عرق ریزی
fillings U خاک ریزی
libations U ساغر ریزی
outflow U بیرون ریزی
modelling U طرح ریزی
fineness modulus U مدول ریزی
fineness U ریزی دانه ها
landslips U فرو ریزی
landslip U فرو ریزی
iron foundry U اهن ریزی
perspiration U عرق ریزی
minuteness U ریزی ناچیزی
modeller U طرح ریزی
foundation U پی ریزی اساس
filling U خاک ریزی
libation U ساغر ریزی
planning <adj.> برنامه ریزی
planning U طرح ریزی
casting U چدن ریزی
foundry U چدن ریزی
foundries U چدن ریزی
outflows U بیرون ریزی
acting out U برون ریزی
actification U سرکه ریزی
egestion U بیرون ریزی
budgeting U بودجه ریزی
circumfusion U دور ریزی
grouting U دوغاب ریزی
purged U برون ریزی
purges U برون ریزی
schematization U طرح ریزی
schematization U برنامه ریزی
concrete work U بتن ریزی
cast iron U چدن ریزی
programming U برنامه ریزی
chumming U طعمه ریزی
designment U طراح ریزی
discharge U برون ریزی
projecting U طرح ریزی
bloodbath U خون ریزی
rip rap U سنگ ریزی
discharges U برون ریزی
bloodbaths U خون ریزی
suffusion U زیر ریزی
effusion U برون ریزی
effusions U برون ریزی
purge U برون ریزی
gravelling U سنگ ریزی
green sand molding U قالب ریزی تر
retropulsion U درون ریزی
scheming U طرح ریزی
consolidated planning U برنامه ریزی تلفیقی
explosions U بیرون ریزی سروصدا
fineness of lime U نرمی و ریزی اهک
adhoc planning U برنامه ریزی روزمره
fineness modulus U مدول نرمی و ریزی
fineness modulus U مدول ریزی و نرمی
optimal planning U برنامه ریزی بهینه
quadratic programming U برنامه ریزی غیرخطی
quantitative programming U برنامه ریزی کمی
financial planning U برنامه ریزی مالی
rural planning U برنامه ریزی روستائی
optimal planning U برنامه ریزی مطلوب
jettisoned U به دریا ریزی محموله
jettison U به دریا ریزی محموله
fire planning U طرح ریزی اتش
jettisons U به دریا ریزی محموله
overall planning U برنامه ریزی کلی
comprehensive planning U برنامه ریزی جامع
dietetics U برنامه ریزی غذایی
jettisoning U به دریا ریزی محموله
stokehold U محل سوخت ریزی
explosion U بیرون ریزی سروصدا
state planning U برنامه ریزی دولتی
contract scheduling U برنامه ریزی قرارداد
ex ante U برنامه ریزی شده
gun bronz U برنز توپ ریزی
timing U برنامه ریزی زمانی
transfer molding U قالب ریزی انتقالی
salamander U مجرای شمش ریزی
type metal U فلز حروف ریزی
rip par in dam slope U سنگ ریزی در شیب سد
road embankment U خاک ریزی جاده
goal programming U برنامه ریزی ارمانی
family planning U برنامه ریزی خانواده
macroplanning U برنامه ریزی کلان
gun metal U فلز توپ ریزی
projects U کاربرنامه ریزی شده
sectoral planning U برنامه ریزی بخشی
social planning U برنامه ریزی اجتماعی
development planning U برنامه ریزی توسعه
dynamic programming U برنامه ریزی پویا
economic planning U برنامه ریزی اقتصادی
educational planning U برنامه ریزی اموزشی
ballast U شن ریزی مصالح شکسته
corporate planning U برنامه ریزی شرکت
national planning U برنامه ریزی ملی
curriculum development U برنامه ریزی درسی
programmed U برنامه ریزی شده
regional planning U برنامه ریزی منطقهای
seedbed U جای تخم ریزی
projected U کاربرنامه ریزی شده
linear programming U برنامه ریزی خطی
agricultural planning U برنامه ریزی کشاورزی
discharge of affect U برون ریزی هیجانی
sows U مجرای شمش ریزی
central planning U برنامه ریزی مرکزی
production planning U برنامه ریزی تولید
sowed U مجرای شمش ریزی
programming methods U روشهای برنامه ریزی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com