Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
geophysics
U
علم اوضاع بیرونی و طبیعی زمین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
physiographic
U
وابسته به اوضاع طبیعی یاجغرافیای طبیعی
original ground
U
زمین طبیعی
natural ground
U
زمین طبیعی
original ground level
U
تراز زمین طبیعی
natural ground level
U
تراز زمین طبیعی
seepage of oil
U
تراوش طبیعی نفت در روی زمین
landform
U
تغییرات سطح زمین در اثرعوامل طبیعی
physiocracy
U
حکومت بخکم عوامل طبیعی عقیده باینکه زمین یگانه سرچشمه ثروت است
the lie of the land
U
وضع یا کیفیت طبیعی زمین وضع
naturalism
U
فلسفه طبیعی مذهب طبیعی
circumstances
U
اوضاع
conditions
U
اوضاع
weathers
U
اوضاع جوی
vicissitudes of time
U
تغییر اوضاع
actual state of affairs
U
اوضاع فصلی
actual state of affairs
U
اوضاع کنونی
weathered
U
اوضاع جوی
conditions
U
شرایط اوضاع
weather
U
اوضاع جوی
climates
U
ناحیه اوضاع جوی
low water mark
U
منتهای بدی اوضاع
climate
U
ناحیه اوضاع جوی
anarchic
U
مربوط به اشفتگی اوضاع
policy of d.
U
سیاست واگذاری اوضاع
anarchical
U
مربوط به اشفتگی اوضاع
How do you predict(view)the situation?
U
اوضاع را چگونه می بینی ؟
it is quite another story now
U
اوضاع اکنون دگرگون
In the light of present circumstances.
U
باتوجه به اوضاع کنونی
the lie of the land
U
چگونگی اوضاع مهثب
feelings indigenous to man
U
احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند
The situation is fI'lled with impending troubles (incidents).
U
اوضاع آبستن حوادث است
keep up with the times
U
موافق اوضاع و اداب روزرفتار کردن
make room for someone or something
<idiom>
U
برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
protohistory
U
مطالعه اوضاع ماقبل تاریخی انسان
to mend matters
U
کارها را اصلاح کردن اوضاع را بهبود بخشیدن
Whistle past the graveyard
<idiom>
U
تلاش برای بشاش ماندن در اوضاع وخیم
to acclimatize/acclimatise
[British E]
yourself
U
[به اوضاع شخصی جدید]
خو گرفتن
[جامعه شناسی]
to become acclimatized
U
[به اوضاع شخصی جدید]
خو گرفتن
[جامعه شناسی]
to acclimatize/acclimatise
[British E]
U
[به اوضاع شخصی جدید]
خو گرفتن
[جامعه شناسی]
Things wI'll be looking up .Things wI'll be assuming a better shape (complexion).
U
اوضاع صورت بهتری پیدا خواهد کرد
to acclimate
[American E]
to new circumstances
U
[به اوضاع شخصی جدید]
خو گرفتن
[جامعه شناسی]
opportunism
U
به سرعت بر حسب اوضاع سیاسی یا تغییر رژیم وزمامدار
sonde
U
اسباب اندازه گیری اوضاع فیزیکی وجوی ارتفاعات زیادماوراء جو
exteriors
U
بیرونی
bakkat
U
بیرونی
exterior
U
بیرونی
outer
U
بیرونی
cortical
U
بیرونی
outward
U
بیرونی
dooryard
U
بیرونی
extern
U
بیرونی
externals
U
بیرونی
outdoor
U
بیرونی
out
<adv.>
U
بیرونی
out door
U
بیرونی
external
U
بیرونی
physiognomy
U
چهره بیرونی
extrinsic values
U
ارزشهای بیرونی
extrinsic
U
بیرونی خارجی
physiognomies
U
چهره بیرونی
external socket
پریز بیرونی
foreign
U
بیرونی ناجور
outer shell electron
U
الکترون بیرونی
outwall
U
دیوار بیرونی
outside
U
در بیرون بیرونی
the crown of the teeth
U
دندان بیرونی
outworld
U
جهان بیرونی
outsides
U
در بیرون بیرونی
extrados springing line
U
پاطاق بیرونی
acrotic
U
بیرونی خارجی
bailey
U
باروی بیرونی
base-court
U
حیات بیرونی
arbor support
U
یاطاقان بیرونی
external force
U
نیروی بیرونی
bailey
U
دیوار بیرونی
horn-work
U
[استحکامات بیرونی با دو سنگر]
over
U
بیرونی شفا یافتن
over-
U
بیرونی شفا یافتن
base court
U
حیاط بیرونی یاعقبی
out
U
فاش شدن بیرونی
out-
U
فاش شدن بیرونی
outed
U
فاش شدن بیرونی
rind
U
پوسته بیرونی هرچیزی
outgoing traffic
U
جاده به راستای بیرونی
outer shell electron
U
الکترون لایه بیرونی
scarf skin
U
پوشش یاغلاف بیرونی
outwards
U
بطرف خارج بیرونی
the crown of the teeth
U
قسمت بیرونی دندان
rinds
U
پوسته بیرونی هرچیزی
outside influence
U
نفوذ بیرونی یا خارجی
outpart
U
قسمت بیرونی یا دوردست
outer work function
U
انرژی خروج بیرونی
chorion
U
پرده بیرونی جنین
toa
U
قسمت بیرونی سر چوب
externally heated arc
U
قوس گرمیونایی بیرونی
outward
U
بطرف خارج بیرونی
exteriority
U
حالت بیرونی یافاهری دلبستگی به
touch judge
U
هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
ground return
U
انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
clowning
U
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clown
U
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns
U
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowned
U
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
geotaxis
U
گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
hercules
U
نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
pancakes
U
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
pancake
U
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
center field
U
قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
inductive earthing
U
زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
regulus
U
نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
frost heave
U
برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
off side
U
سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
honest john
U
نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
nap of the earth
U
از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
tellurian
U
ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
to break up
U
از هم جدا شدن
[پوسته زمین]
[زمین شناسی]
geognosy
U
زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
external ear
U
گوش بیرونی
[کالبد شناسی بدن انسان]
labrum
U
لب زیرین بند پائیان لبه بیرونی صدف لب
outer ear
U
گوش بیرونی
[کالبد شناسی بدن انسان]
ageum son
U
قسمت بین شصت و انگشت بیرونی دست
perelotok
U
زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
styx
U
نوعی موشک زمین به زمین دریایی
sergeants
U
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
sergeant
U
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
rolling terrain
U
زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
weather central
U
مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
covenant runing with land
U
شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
no man's land
U
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
contour flying
U
پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
lacrosse
U
نوعی موشک زمین به زمین
pervious ground
U
زمین تراوا زمین نفوذپذیر
pershing
U
موشک زمین به زمین پرشینگ
redstone
U
موشک زمین به زمین رداستون
biosphere
U
قسمت قابل زندگی کره زمین که عبارتست از جوو اب و خاک کره زمین
talik
U
زمین غیر یخ زده در مناطق یخ زده یا در روی لایه منجمد زمین
contour flight
U
پرواز سینه مال از روی عوارض زمین پرواز در مسیرعوارض زمین
little john
U
موشک هانست جان کوچک نوعی موشک زمین به زمین توپخانه
drop
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
compass rose
U
دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
permafrost
U
لایه یخ زده دایمی زمین پوسته یا لایه منجمد زمین
critical point
U
نقطه مهم و برجسته زمین نقاط حیاتی و مهم زمین
rabal
U
روش تعیین اوضاع جوی به وسیله بالنهای هواسنجی روش استفاده از پیامهای هواسنجی
topography
U
نگارش عوارض زمین نشان دادن عوارض زمین
geomagnetism
U
نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
hydrographer
U
نقشه کش ابهای روی زمین کسیکه عالم به تشریح ابهای روی زمین است
surface to surface missile
U
موشک زمین به زمین
applebus
U
امکان میدهد که به سایرکامپیوترها وصل شده و یک شبکه ایجاد کند تا اطلاعات یک کامپیوتر به کامپیوتر دیگرانتقال یابدیک دستگاه بیرونی که به ریزکامپیوتر ACINTOSH
homebred
U
طبیعی
home born
U
طبیعی
natural foundation
U
پی طبیعی
indigenous
U
طبیعی
crude copper
U
مس طبیعی
natural bridge
U
پل طبیعی
naturals
U
طبیعی
natural right
U
حق طبیعی
innate
U
طبیعی
normal
U
طبیعی
natural
U
طبیعی
physical
U
طبیعی
silvan
U
طبیعی
ground resolution
U
قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
everglade
U
قطعه زمین باتلاقی علفزار زمین باتلاقی
He had a nast fall.
U
بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
seeping
U
تراوش طبیعی
war of the elements
U
انقلابات طبیعی
natural endowments
U
موهبت طبیعی
natural silk
U
ابریشم طبیعی
bees wax
U
موم طبیعی
natural group
U
گروه طبیعی
natural habitat
U
بوم طبیعی
seeped
U
تراوش طبیعی
natural language
U
زبان طبیعی
natural endowment
U
موهبت طبیعی
natural color
U
رنگ طبیعی
wildwood
U
جنگل طبیعی
natural excitation
U
تحریک طبیعی
natural frequency
U
بسامد طبیعی
natural frequency
U
فرکانس طبیعی
seeps
U
تراوش طبیعی
unnatural
U
غیر طبیعی
unnaturally
U
غیر طبیعی
life science
U
علوم طبیعی
natural erosion
U
فرسایش طبیعی
continuous climbing
U
صعود طبیعی
natural law
U
حقوق طبیعی
preposterous
U
غیر طبیعی
natural purification
U
پالایش طبیعی
asphaltite
U
قیر طبیعی
asphaltic bitumen
U
قیر طبیعی
naturalises
U
طبیعی شدن
natural reserves
U
ذخائر طبیعی
naturalising
U
طبیعی شدن
naturalize
U
طبیعی شدن
natural recharge
U
تغذیه طبیعی
propensity
U
تمایل طبیعی
natural products
U
مواد طبیعی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com