Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
bah
U
علامت تعجب حاکی ازاهانت و تحقیر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wows
U
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wowing
U
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wowed
U
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wow
U
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
ha
U
علامت تعجب
zooks
U
علامت تعجب
exclamation points
U
علامت تعجب
exclamation point
U
علامت تعجب
faugh
U
علامت تعجب
note of a
U
علامت تعجب
exclamation mark
علامت تعجب
exclamation
U
علامت تعجب حرف ندا
exclamations
U
علامت تعجب حرف ندا
yoicks
U
علامت تعجب درهیجان و خشم و خوشی ووجد.فریاد تحریک و تشویق برای تازی شکاری مخصوص
symbol
U
اختصار علامت اختصاری علامت تجسمی
wondering
U
تعجب
surprise
U
تعجب
wonders
U
تعجب
wonderment
U
تعجب
wondered
U
تعجب
surprize
U
تعجب
wonder
U
تعجب
admiration
U
تعجب
surprises
U
تعجب
symbol
U
علامت ترسیمی علامت فرمولی
characters
U
نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
character
U
نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
i wonder he did not catch cold
U
تعجب میکنم
muse
U
تعجب کردن
surprisedly
U
تعجب کنان
marveled
U
تعجب اعجاز
marvel
U
تعجب اعجاز
mused
U
تعجب کردن
wonderingly
U
تعجب کنان
wonderer
U
تعجب کننده
marveling
U
تعجب اعجاز
muses
U
تعجب کردن
marvelled
U
تعجب اعجاز
ferlie
U
حیرت تعجب
marvelling
U
تعجب اعجاز
admire
U
تعجب کردن
rake in the money
<idiom>
U
ایجاد تعجب
marvels
U
تعجب اعجاز
bombshell
U
امر تعجب اور
i wonder at him
U
از دست او تعجب میکنم
You could have knocked me knocked me down with a feather. I hit the roof .
U
از تعجب شاخ درآوردم
How very odd. Well I never.
U
چه چیزها ( بعلامت تعجب )
bombshells
U
امر تعجب اور
unwary
U
بدون تعجب و تشویش
prelusive
U
حاکی
symptomatic
U
حاکی
indicative
U
حاکی
symbolically
U
حاکی
symbolic
U
حاکی
significative of
U
حاکی از
significative
U
حاکی
redolent
U
حاکی
illation
U
حاکی
illative
U
حاکی
exclaimed
U
ازروی تعجب فریاد زدن
you don't say
<idiom>
U
نشان دادن تعجب ازشنیدهها
exclaim
U
ازروی تعجب فریاد زدن
exclaiming
U
ازروی تعجب فریاد زدن
exclaims
U
ازروی تعجب فریاد زدن
admires
U
درشگفت شدن تعجب کردن
admired
U
درشگفت شدن تعجب کردن
do a double take
<idiom>
U
با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
he wondered at the sight
U
ازدیدن ان منظره تعجب کرد
expessive
U
حاکی نماینده
separative
U
حاکی از جدایی
representative
U
حاکی از مشعربر
purport
U
حاکی بودن از
condemnatory
U
حاکی ازمحکومیت
purported
U
حاکی بودن از
it is typical of
U
حاکی است بر
betoken
U
حاکی بودن از
reminiscent of slavery
U
حاکی از بردگی
purporting
U
حاکی بودن از
purports
U
حاکی بودن از
hungered
[arch]
U
حاکی از گرسنگی
suspicious
U
حاکی ازبدگمانی
representatives
U
حاکی از مشعربر
bode
U
حاکی بودن از
evidentiary
U
دال حاکی
portended
U
حاکی بودن
portending
U
حاکی بودن
portends
U
حاکی بودن
illiative
U
حاکی از نتیجه
symbolised
U
حاکی بودن از
unexpressive
U
غیر حاکی
portend
U
حاکی بودن
pained
U
حاکی از درد
smell
U
حاکی بودن از
presageful
U
حاکی از فال بد
symbolize
U
حاکی بودن از
symbolising
U
حاکی بودن از
symbolises
U
حاکی بودن از
symbolizes
U
حاکی بودن از
symbolizing
U
حاکی بودن از
hungry
U
حاکی از گرسنگی
hungriest
U
حاکی از گرسنگی
hungrier
U
حاکی از گرسنگی
symbolized
U
حاکی بودن از
smelling
U
حاکی بودن از
smells
U
حاکی بودن از
bespeak
U
حاکی بودن از
triumphal
U
حاکی از پیروزی
smelled
U
حاکی بودن از
holy cow !
[holy smoke !]
<idiom>
U
اصطلاح برای ابراز تعجب یا حیرت
blimey
U
حرف ندا به نشان تعجب و غیره
stare
U
از روی تعجب ویاترس نگاه کردن
stares
U
از روی تعجب ویاترس نگاه کردن
stared
U
از روی تعجب ویاترس نگاه کردن
Holy moly!
<idiom>
U
اصطلاح برای ابراز تعجب یا حیرت
secondary
U
حاکی از زمان گذشته
significant
U
قابل توجه حاکی از
deprecatory
U
حاکی از نارضایتی یا بی میلی
significantly
U
قابل توجه حاکی از
foreshadowed
U
از پیش حاکی بودن از
emblematic
U
حاکی کنایه دار
foreshadowing
U
از پیش حاکی بودن از
expressive
U
حاکی اشاره کننده
symptomatic
U
حاکی از علائم مرض
foreshadow
U
از پیش حاکی بودن از
liquorish
U
حاکی ازنوشابه دوستی
foreshadows
U
از پیش حاکی بودن از
abdicative
U
حاکی ازکناره گیری
golly
U
حرف ندا برای بیان تعجب و غیره
wisha
U
برای بیان تعجب فراوان بکار میرود
gollies
U
حرف ندا برای بیان تعجب و غیره
My jaw dropped to the floor!
<idiom>
U
از تعجب داشتم شاخ در می آوردم!
[اصطلاح روزمره]
awesome
U
حاکی از ترس ناشی از بیم
hold out
U
حاکی بودن از خودداری کردن از
signifies
U
حاکی بودن از باشاره فهماندن
signifying
U
حاکی بودن از باشاره فهماندن
signify
U
حاکی بودن از باشاره فهماندن
shipped bill of exchange
U
بارنامهای که حاکی ازمحموله است
conspiratorial
U
حاکی از توط ئه وتوط ئه سازی
bingo
U
علامت رمز برای اعلام حداقل سوخت برای فرود علامت رمزابلاغ فرود در فرودگاه یدکی
whew
U
صدای سوت حاکی از حیرت یاتحسین
reorder level
U
مقدارموجودی که حاکی از نیاز به سفارش میباشد
radiant look
U
نگاهی که حاکی ازخوشی یاامیدواری باشد
augural
U
تفالی مبنی بر پیشگویی حاکی از خیر یا شر در اینده
to mark good
U
نشان حاکی از بهادر روی کالا گذاشتن
ink hard terms
U
اصطلاحات غلنبه که حاکی ازعلم فروشی باشد
belittlement
U
تحقیر
slights
U
تحقیر
letdown
U
تحقیر
degradation
U
تحقیر
disdains
U
تحقیر
disdaining
U
تحقیر
disdained
U
تحقیر
disdain
U
تحقیر
scorns
U
تحقیر
scorning
U
تحقیر
scorned
U
تحقیر
scorn
U
تحقیر
contempt
U
تحقیر
letdowns
U
تحقیر
slight
U
تحقیر
humiliation
U
تحقیر
dbasement
U
تحقیر
abjection
U
تحقیر
slighted
U
تحقیر
slighter
U
تحقیر
contemptibility
U
تحقیر
abasement
U
تحقیر
humility
U
تحقیر
slighting
U
تحقیر
slightest
U
تحقیر
Good grief!
<idiom>
U
این کلمه برای نشان دادن تعجب (چه خوب چه بد)استفاده میشود
open vertict
U
رای حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
vivas
U
حرف ندا حاکی از حسن نیت ودعای خیر
viva
U
حرف ندا حاکی از حسن نیت ودعای خیر
humiliatingly
U
تحقیر امیز
run down
U
تحقیر کردن
humiliating
U
تحقیر امیز
contemptuous
U
تحقیر امیز
pejorative
U
تحقیر امیز
diminution
U
کم شدگی تحقیر
infavoidance
U
تحقیر گریزی
contemptible
U
قابل تحقیر
contemptuous
U
قابل تحقیر
self contempt
U
تحقیر نفس
to belittle oneself
U
خود را تحقیر کردن
to croak
U
مردن
[تحقیر آمیز ]
to snuff it
[British E]
U
مردن
[تحقیر آمیز ]
to die a miserable death
U
مردن
[تحقیر آمیز ]
to peg out
[British E]
U
مردن
[تحقیر آمیز ]
open verdict
U
رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
pig
[American E]
U
پاسبان
[اصطلاح تحقیر آمیز]
cheapen
U
ارزان شدن تحقیر کردن
cheapened
U
ارزان شدن تحقیر کردن
twerp
U
آدم دون و قابل تحقیر
twerps
U
آدم دون و قابل تحقیر
cheapening
U
ارزان شدن تحقیر کردن
cheapens
U
ارزان شدن تحقیر کردن
meiosis
U
تحقیر نمایش مصغر چیزی
pig
[American E]
U
پلیس
[اصطلاح تحقیر آمیز]
despised
U
حقیر شمردن تحقیر کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com