Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
The symptoms ( of a disease) .
U
علائم بیماری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
legends
U
شرح علائم و اختصارات فهرست علائم یا اختصارات
legend
U
شرح علائم و اختصارات فهرست علائم یا اختصارات
sequela
U
بیماری ناشی از بیماری دیگر
symbols
U
علائم
zaph dignbats
U
علائم زف
control signals
U
علائم کنترلی
shading symbols
U
علائم سایهای
signal fidelity
U
وفاداری علائم
signal man
U
متصدی علائم
character set
U
مجموعه علائم
signalman
U
متصدی علائم
signal regeneration
U
باززایی علائم
symbolic table
U
جدول علائم
symptom
U
علائم مرض
signal transformation
U
ترادیسی علائم
indication signs
U
علائم راهنمائی
sinusoidal signals
U
علائم سینوسی
identification signs
U
علائم تشخیص
supervisory signals
U
علائم نظارتی
symbolic string
U
رشته علائم
symptoms
U
علائم مرض
erection marks
U
علائم نصب
epiphenomenon
U
علائم ثانویه
hazard signs
U
علائم خطر
facings
U
علائم ریاضی
facing
U
علائم ریاضی
schematic symbols
U
علائم الگویی
economic indicator
U
علائم اقتصادی
sound signal
علائم صدا
mathematical symbols
U
علائم ریاضی
syndrome
U
علائم مشخصه مرض
number plates
U
پلاک علائم مشخصه
number plate
U
پلاک علائم مشخصه
pictograph
U
نشان یا علائم تصویری
prodrome
U
علائم اولیه مرض
semiotic
U
وابسته به علائم مرض
semeiotic
U
مکتب علائم رمزی
semeiotic
U
وابسته به علائم مرض
semiotic
U
مکتب علائم رمزی
emblazonment
U
تزئین با نشان و علائم
baud rate
U
نسبت علائم درثانیه
dual intensity
U
تاکید علائم خاص
tablature
U
نوعی علائم موسیقی
nomenclature
U
فهرست علائم واختصارات
legends
U
فهرست علائم واختصارات
legend
U
فهرست علائم واختصارات
staggy
U
دارای علائم ونشانههای نر
symptomatic
U
حاکی از علائم مرض
syndromes
U
علائم مشخصه مرض
discriminated
U
با علائم مشخصه ممتاز کردن
morsecode
U
علائم رمز تلگرافی مرس
discriminate
U
با علائم مشخصه ممتاز کردن
signal boxes
U
توقف گاه متصدی علائم
symbolization
U
استعمال علائم ونشانهای رمزی
sigil
U
علامت نجومی علائم رمزی
signal box
U
توقف گاه متصدی علائم
discriminates
U
با علائم مشخصه ممتاز کردن
sign of aggregation
U
علائم مخصوص جمله جبری
accent mark
U
یکی از علائم تکیه در موسیقی
Road signs
U
علائم راهنمایی و رانندگی جاده
epiphenomenon
U
علائم بعدی و ثانوی مرض
insigne
U
علائم ونشانهای مشخص کننده هرچیزی
accidentalism
U
تشخیص علائم گمراه کننده مرض
symbolism
U
نمایش بوسیله علائم مکتب رمزی
Follow signs for York.
به علائم شهر یورک توجه کنید.
syndromes
U
مجموعه علائم بدنی وذهنی مرض
traffic signal
U
علائم مخصوص عبور وسائط نقلیه
insignia
U
علائم ونشانهای مشخص کننده هرچیزی
syndrome
U
مجموعه علائم بدنی وذهنی مرض
symbology
U
مبحث مطالعه علائم ونشانههای رمزی
monitor
U
به علائم رمزی مخابراتی گوش دادن مبصر
monitored
U
به علائم رمزی مخابراتی گوش دادن مبصر
signalment
U
تعیین هویت باشرح علائم فاهری شخص
monitors
U
به علائم رمزی مخابراتی گوش دادن مبصر
zoomorphism
U
استعمال اشکال حیوانات در هنربعنوان علائم مخصوص
lights out
U
علائم مخابرات بوسیله نور هنگام خاموشی
pragmatics
U
مطالعه و بررسی روابط میان علائم و استفاده انها
typographies
U
فن بیان وتعریف چیزی بصورت علائم ونشانههای رمزی
typography
U
فن بیان وتعریف چیزی بصورت علائم ونشانههای رمزی
flowchart text
U
اطلاعات توضیحی که مربوط است به علائم نمودار گردش کار
annular
U
وسایل و ابزار حلقه دار دارای علائم و اشکال حلقوی
closed circuits
U
تصویر تلویزیونی که علائم ان بوسیله سیم به چندگیرنده منتقل میشود
closed circuit
U
تصویر تلویزیونی که علائم ان بوسیله سیم به چندگیرنده منتقل میشود
front panel
U
مجموعهای از کلیدها و علائم برای کنترل سیستم کامپیوتری توسط اپراتور
homeopathy
U
معالجه امراض بوسیله تجویزدارویی که دراشخاص سالم علائم ان مرض را بوجوداورد
phonetician
U
متخصص استعمال علائم وحروف خاصی برای نشان دادن طرزتلفظ کلمات صوت شناس
illnesses
U
بیماری
epizootic
U
بیماری
diseases
U
بیماری
disease
U
بیماری
malady
U
بیماری
pathogenic
U
بیماری زا
maladies
U
بیماری
virulent
<adj.>
U
بیماری زا
illness
U
بیماری
umbrella
U
طرح چتر
[یکی از علائم هشتگانه بودا که در فرش های چینی بکار رفته و نشانه قدرت و اقتدار دولت است.]
lockjaw
U
قفل شدن یا کلید شدن دهان که از علائم زودرس کزاز است
parkinsonism
U
بیماری پارکینسون
pathophobia
U
بیماری هراسی
pathognomy
U
بیماری شناسی
mental disorder
U
بیماری روانی
mental illness
U
بیماری روانی
mental disease
U
بیماری روانی
to be down with something
U
بیماری گرفتن
nosophobia
U
بیماری هراسی
neuropathy
U
بیماری عصب
pathogenesis
U
بیماری زایی
nosophilia
U
بیماری خواهی
pick's disease
U
بیماری پیک
wilson's disease
U
بیماری ویلسون
AIDS
U
بیماری ایدز
AIDS
U
بیماری سیدا
legionnaires' disease
U
بیماری لژیونرها
radiation sickness
U
بیماری برتابشی
radiation sickness
U
بیماری تابشی
radiation sickness
U
بیماری اشعه
VD
U
بیماری مقاربتی
some kind of sickness
U
یک نوعی از بیماری
tay sach's disease
U
بیماری تی- ساکس
pick's syndrome
U
بیماری پیک
pott's disease
U
بیماری پوت
to be ill with something
U
بیماری گرفتن
sick bed
U
بستر بیماری
to have something
[a disease, an illness]
U
بیماری گرفتن
Diagnosis.
U
تشخیص بیماری
to be laid up with something
U
بیماری گرفتن
VD
U
بیماری زهروی
illness
U
بیماری کسالت
catamnesis
U
تاریخچه بیماری
down's disease
U
بیماری داون
encephalopathy
U
بیماری مغزی
ailments
U
بیماری مزمن
alzeimer's disease
U
بیماری الزایمز
psychosis
U
بیماری روانی
illnesses
U
بیماری کسالت
symptomatic
U
نشانه بیماری
rabies
U
بیماری هاری
ailment
U
بیماری مزمن
Parkinson's disease
U
بیماری پارکینسون
sick leave
U
استراحت بیماری
venereal disease
U
بیماری مقاربتی
remission
U
بهبودی بیماری
epilepsy
U
بیماری صرع
addison's disease
U
بیماری ادیسون
advantage by illness
U
بهره بیماری
graves'disease
U
بیماری گریوز
herpes simplex
U
بیماری تب خال
insect vectors
U
حشرات بیماری زا
love sickness
U
بیماری عشق
lumpy jaw
U
بیماری "اکتینومیکوز"
hansen's disease
U
بیماری هنسن
pestilence
U
بیماری طاعون
external symbol dictionary
U
فهرست علائم خارجی فرهنگ لغات نمادهای خارجی
hemorrhoid
[American]
U
بواسیر
[بیماری]
[پزشکی]
migraine
U
میگرن
[پزشکی]
[بیماری]
haemorrhoid
[British]
U
بواسیر
[بیماری]
[پزشکی]
haemorrhoid
[British]
U
همورویید
[بیماری]
[پزشکی]
hemorrhoid
[American]
U
همورویید
[بیماری]
[پزشکی]
to die of an illness
U
در اثر بیماری مردن
yellow jack
[colloquial]
[yellow fever]
U
تب زرد
[پزشکی]
[بیماری]
slapped cheek syndrome
U
بیماری پنجم
[پزشکی]
fifth disease
[Erythema infectiosum]
U
بیماری پنجم
[پزشکی]
to get back on one's feet
U
بهتر شدن
[از بیماری]
yellow fever
U
تب زرد
[پزشکی]
[بیماری]
black vomit
U
تب زرد
[پزشکی]
[بیماری]
red plague
{sg}
U
آبله
[پزشکی]
[بیماری]
variola
{sg}
U
آبله
[پزشکی]
[بیماری]
pox
{sg}
U
آبله
[پزشکی]
[بیماری]
smallpox
{sg}
U
آبله
[پزشکی]
[بیماری]
diphtheria
[diph]
U
دیفتیری
[پزشکی]
[بیماری]
insect vectors
U
حشرات ناقل بیماری
pesthole
U
لانه بیماری ومیکروب
epinosic gain
U
بهره ثانوی بیماری
diathesis
U
بیماری پذیری ارثی
beriberi
U
بیماری کمبود ویتامن B
basedow's disease
U
بیماری بیس داو
allopathy
U
معالجهء بیماری با اضداد ان
hypertension
U
بیماری فشار خون
malady
U
فاسد شدگی بیماری
maladies
U
فاسد شدگی بیماری
secondary gain
U
بهره ثانوی بیماری
psychosomatic disease
U
بیماری روانی- تنی
flight into sickness
U
پناه بردن به بیماری
paranosic gain
U
بهره اصلی بیماری
primary gain
U
بهره اصلی بیماری
paranosis
U
بهره کشی از بیماری
inpatient
U
بیماری که در بیمارستان میخوابد
iatrogenic illness
U
بیماری پزشک زاد
hemiparasite
U
انگلهایی که بیماری زا نیستند
he fell ill
U
به بستر بیماری افتاد
loose smut
U
بیماری زنگ گندم
gilles de la tourett's disease
U
بیماری ژیل دو لاتورت
to pass a disease on
U
بیماری منتقل کردن
wernicke's encephalopathy
U
بیماری مغزی ورنیکه
fungus
U
فونجی بیماری قارچی
polio
U
بیماری فلج اطفال
dementia
U
دمانس
[نوعی بیماری]
[پزشکی]
hunger osteopathy
U
بیماری استخوانی ناشی از گرسنگی
poliomyelitic
U
مبتلا به بیماری فلج کودکان
The soldiers died from illness and hunger.
U
سربازان از گرسنگی و بیماری مردند.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com