Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 91 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
obsession
U
عقده روحی
obsessions
U
عقده روحی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
obsess
U
ایجاد عقده روحی کردن
obsessed
U
ایجاد عقده روحی کردن
obsesses
U
ایجاد عقده روحی کردن
obsessing
U
ایجاد عقده روحی کردن
Other Matches
superiority complex
U
عقده ای
complex
U
عقده
ganglion
U
عقده
complexes
U
عقده
spinal ganglion
U
عقده نخاعی
jocasta complex
U
عقده یوکاستا
sympathetic ganglion
U
عقده سمپاتیک
electra complex
U
عقده الکترا
nodule
U
برامدگی عقده
edipus complex
U
عقده ادیپ
complex indicator
U
نشانگر عقده
universal complex
U
عقده همگانی
diana complex
U
عقده دیانا
complex
U
عقده روانی
medea complex
U
عقده میدیا
lump in throat
U
عقده در گلو
knot
U
مشکل عقده
knots
U
مشکل عقده
inferiority complexes
U
عقده حقارت
mother complex
U
عقده مادری
oedipus complex
U
عقده ادیپ
orestes complex
U
عقده اورستس
nodules
U
برامدگی عقده
complexes
U
عقده روانی
inferiority complex
U
عقده حقارت
ganglionated
U
عقده دار
preganglionic
U
قبل از عقده عصبی
medea complex
U
عقده فرزند کشی
preganglionic
U
وابسته به جلو عقده عصبی
psychic
U
روحی
spiritual
U
روحی
intrinsic
U
روحی
inanition
U
بی روحی
psychiatry
U
طب روحی
spectral
U
روحی
mental
U
روحی
psychical
U
روحی
to raise a ghost
U
روحی راحاضرکردن
psychic force
U
قوه روحی
supersensible
U
روحی روانی
panpsychism
U
روحی نگری
psychic force
U
نیروی روحی
to lay a ghost
U
روحی راناپدیدکردن
psychasthenia
U
ضعف روحی
anagogy
U
تعالی روحی
numinous
U
اسرارامیز روحی
verve
U
سبک روحی
inner
U
روحی باطنی
gaiety
U
سبک روحی
spiritually
U
معنوی روحی
psychotherapy
U
تداوی روحی
anagoge
U
تعالی روحی
emotional and physical
U
روحی وبدنی
analeptic
U
محرک روحی
anagogic
U
وابسته بتعالی روحی
insalutary
U
تاثیر روحی بد اب و هوا
congenial
U
دارای تجانس روحی
invigorate
U
تقویت روحی کردن
congenial
<adj.>
U
دارای تجانس روحی
to sustain a trauma
U
ضربه روحی خوردن
anagogical
U
وابسته بتعالی روحی
psycho analysis
U
تجزیه و تجلیل روحی
psychic
U
واسطه پدیده روحی
trauma
U
ضربه روحی روان اسیب
to be dashed to the ground
U
از نظر روحی خرد شدن
to hit rock bottom
U
از نظر روحی خرد شدن
to empower somebody
U
به کسی قدرت
[روحی]
دادن
to be shattered
[British E]
U
از نظر روحی خرد شدن
traumas
U
ضربه روحی روان اسیب
to be devastated
U
از نظر روحی خرد شدن
psychotherapy ortherapeutics
U
معالجه بوسائل روحی یاهیپنوتیزیم
haunt
U
دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
to haunt
U
به تکرار ظاهر شدن روحی به محلی
to walk
U
به تکرار ظاهر شدن روحی به محلی
haunts
U
دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
syupersubstantial
U
مافق وجود یا جوهر مادی روحی
orthopsychiatry
U
تداوی روحی اختلالات فکری وروحی اطفال
structuralism
U
بخشی از روانشناسی که ازراه تعقل وتفکر وضع روحی فرد را مورد مطالعه قرارمیدهد
zombie
U
روحی که بعقیده سیاه پوستان ببدن مرده حلول کرده و انراجان تازه بخشد
zombi
U
روحی که بعقیده سیاه پوستان ببدن مرده حلول کرده و انراجان تازه بخشد
zombies
U
روحی که بعقیده سیاه پوستان ببدن مرده حلول کرده و انراجان تازه بخشد
shell shock
U
اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
shell-shock
U
اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
satyagraha
U
اصطلاح ابداعی گاندی پیشوای نهضت ملی هند برای به کار بردن قدرت روحی به جای خشونت وشدت عمل برای وصول به اهداف سیاسی و اجتماعی
flying status
U
وضعیت پرواز از نظر جسمی و روحی وضعیت امادگی خدمه برای پرواز
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com