English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 120 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
marriage line U عقدنامه سند ازدواج
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
marriages U ازدواج پیمان ازدواج
marriage U ازدواج پیمان ازدواج
spousal U ازدواج
matrimony U ازدواج
marriages U ازدواج
marriage U ازدواج
hymens U ازدواج
marriageable age U ازدواج
hymen U ازدواج
marriage line U گواهینامه ازدواج
temporary marriage U ازدواج موقت
marriage bed U قباله ازدواج
mesalliance U ازدواج با زیردستان
to take to wife U ازدواج کردن با
wedder U ازدواج کننده
wive U ازدواج کردن
marriage registry U دفتر ازدواج
registration of marriage U ثبت ازدواج
post nuptial U بعد از ازدواج
nullity of marriage U بطلان ازدواج
married under a contract unlimited perio U ازدواج کردن
misogamy U ازدواج ستیزی
misogamy U بیزاری از ازدواج
misogamist U بیزار از ازدواج
mismatch U ازدواج ناجور
civil marriage U ازدواج محضری
civil marriages U ازدواج محضری
wedded U ازدواج کرده
wedded U وابسته به ازدواج
A marriage of convenience . U ازدواج مصلحتی
pop the question <idiom> U تقاضای ازدواج
tie the knot <idiom> U ازدواج کردن
gamophobia U ازدواج هراسی
matrimonial U مربوط به ازدواج
match U ازدواج زورازمایی
premarital U پیش از ازدواج
single U ازدواج نکرده
remarriage U ازدواج مجدد
matches U ازدواج زورازمایی
affiance U پیمان ازدواج
intermarriage U ازدواج با خویشاوندان
marry U ازدواج کردن
joins U ازدواج کردن
marriages of convenience U ازدواج مصلحتی
marriage of convenience U ازدواج مصلحتی
sole U ازدواج نکرده
soles U ازدواج نکرده
join U ازدواج کردن
matrimony U ازدواج نکاح
termination of marriage U فسخ ازدواج
remarriages U ازدواج مجدد
dissolution of marriage U انحلال ازدواج
joined U ازدواج کردن
marries U ازدواج کردن
nubile U قابل ازدواج و همسری
matchmaker U دلال یا دلاله ازدواج
adultery U بی دینی ازدواج غیرشرعی
banning U اعلان ازدواج در کلیسا
ban U اعلان ازدواج در کلیسا
endogamy U رسم ازدواج قبیلهای
common law marriage U ازدواج غیر رسمی
exogamy U ازدواج با افرادخارج از قبیله
break up of the a proposed marriage U به هم خوردن ازدواج احتمالی
breach of promise U شکستن پیمان ازدواج
matchmakers U دلال یا دلاله ازدواج
bans U اعلان ازدواج در کلیسا
newlywed U تازه ازدواج کرده
celibacy U بی شوهری امتناع از ازدواج
annul a marriage U عقد ازدواج را فسخ کردن
extra-curricular U فعالیت جنسی خارج از ازدواج
Nothing is further from my mind than marriage . U اصلا" فکر ازدواج نیستم
medical fitness for marriage U قابلیت صحی برای ازدواج
ask for a lady's hand U تقاضای ازدواج با بانویی کردن
levirate U ازدواج مرد با زن برادرمتوفای خود
in law U خویشاوند و منسوب بوسیله ازدواج
hetaerism U ازدواج اشتراکی درقبایل نخستین
physical capacity for marriage U قابلیت صحی برای ازدواج
sororate U رسم ازدواج با زنی که فوت کرده
morganatic U ازدواج کننده باپست تراز خود
cohabiting U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
intermarriage U ازدواج افراد ملل یا نژادهای مختلف
cohabited U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
Congratrlation on your marriage . U ازدواج شما بسیار مبارک باشد
cohabit U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
to fix somebody up with somebody [American E] U دو نفر را جفت کردن برای ازدواج
to get somebody paired off with somebody U دو نفر را جفت کردن برای ازدواج
bastard eigne U بچهای که پیش از ازدواج متولد شود
To marry below ones station. U با همسری از طبقه پائین تر ازدواج کردن
She married for love ,not for money . U بخاطر عشق ازدواج کردنه پول
cohabits U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
young people U دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
miscegenation U ازدواج سفید پوست با فردی ازنژاد دیگر
polygeny U پیدایش نوع بشراز چند ازدواج جداگانه
intermarry U ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
to marry at a registry office U در دفتر ثبت یا محضر رسمی ازدواج کردن
shack up with <idiom> U هم خانه با جنس مخالف بودن بدون ازدواج
intermarried U ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarries U ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
She married a man old eonugh to be her father. U با مردی که جای پدرش را داشت ازدواج کرد
intermarrying U ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
win a lady's hand U موافقت زنی را برای ازدواج جلب کردن
If only she would marry me ! U اگر فقط با من ازدواج می کرد ( درمقام آرزو کردن)
free love U عشق ورزی ومجامعت بدون مراعات ایین ازدواج
prothalamion U ترانه مخصوص جشن ازدواج سرود مبارک باد
rob the cradle <idiom> U دوست شدن یا ازدواج با کسی که از خودت جوانتر است
prothalamium U ترانه مخصوص جشن ازدواج سرود مبارک باد
in love - engaged - married U عاشق . نامزد . متاهل [مرحله هایی که تا ازدواج طی میشوند]
morgantic marriage U ازدواج مرد عالی نسب با زنی از طبقه دانیه
polyandry U اختیار چندشوهر توسط زن دران واحد تعدد ازدواج
fornication U رابطه جنسی [قبل از] بیرون از ازدواج [دین] [حقوق]
Oedipus U ادیپوس [افسانه یونانی] [پدرش را کشت و با مادرش ازدواج کرد]
pocket piece U سکه ازدواج افتاده یا چیزی مانندان که درجیب نگاه دارندتابرکت جیب باشد
banns U اعلان پیشنهاد ازدواج درکلیساتا کسانی که اعتراضی به صلاحیت زوجین دارنداطلاع دهند
restraint of marriage U شرط ضمن هبه یا وصیت که به طور مطلق ازدواج متهب یا موصی له را منع کنند
special bastard U هر گاه پدر ومادر طفلی که حرامزاده بوده بعدا" ازدواج کنند نسب اوصحیح خواهد بود
judicial separaion U در این حالت زن وشوهر از هر جهت مجردمحسوب می شوند ولی حق ازدواج مجدد را ندارند وروابطشان با جنس مخالف زنا تلقی میشود
connexion U خویشاوندی سببی معادل affinity به معنی خویشاوندی ناشی از ازدواج
interwed U در یمان هم ازدواج کردن دختر دادن و دختر گرفتن
to pair somebody off [up] with somebody U کسی را با کسی دیگر زوج کردن [برای ازدواج یا رابطه دوست دختر یا پسر] [همچنین می تواند لحن منفی داشته باشد]
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com