English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
outmatch U عقب گذاشتن قدم فراتر نهادن از
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
overreaching U پا از حد خود فراتر نهادن بیش از حد گستردن
overreach U پا از حد خود فراتر نهادن بیش از حد گستردن
overreached U پا از حد خود فراتر نهادن بیش از حد گستردن
overreaches U پا از حد خود فراتر نهادن بیش از حد گستردن
go beyound U فراتر از
We go a step even further and make the statement that . . . U یک گام فراتر می گذاریم ومی گوئیم ...
To exceed ones authority. U ازحدود اختیارات خود فراتر رفتن
To over – extend one self . U پای ازگلیم خود فراتر گذاردن ( از نظرمالی وغیره )
lay off <idiom> U به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
run into <idiom> U اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lid U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lids U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
cock U کج نهادن
cocking U کج نهادن
cocks U کج نهادن
invests U نهادن
investing U نهادن
invested U نهادن
invest U نهادن
vat U در خمره نهادن
to fall tl blows U اغازجنگ نهادن
instituting U بنیاد نهادن
to lay the foundations of U بنیاد نهادن
to cage up U درقفس نهادن
institutes U بنیاد نهادن
instituted U بنیاد نهادن
institute U بنیاد نهادن
lay down U کنارگذاشتن در کف نهادن
to dig up the hatchet U اغازجنگ نهادن
cage U درقفس نهادن
bottoms U بنیان نهادن
to assume the a U بنیادجنگ نهادن
to lay it on with a trowel U نهادن قراردادن
shut U برهم نهادن
shutting U برهم نهادن
vats U در خمره نهادن
cages U درقفس نهادن
exposed U در معرض نهادن
to step in U قدم نهادن در
bottom U بنیان نهادن
to step inside U قدم نهادن در
to walk in U قدم نهادن در
inchoate U بنیاد نهادن
incage U درقفس نهادن
entitles U نام نهادن
enmesh U دردام نهادن
entitle U نام نهادن
incarcerating U در زندان نهادن
incarcerates U در زندان نهادن
inhume U در خاک نهادن
inearth U درخاک نهادن
incarcerated U در زندان نهادن
incarcerate U در زندان نهادن
incept U بنیاد نهادن
shuts U برهم نهادن
to set a trap U دام نهادن
to set on foot آغاز نهادن
to take to U اغاز نهادن
exposure U در معرض نهادن
exposures U در معرض نهادن
entitling U نام نهادن
inter U در خاک نهادن
overtaxing U بارسنگین نهادن بر
overtaxes U بارسنگین نهادن بر
overtaxed U بارسنگین نهادن بر
overtax U بارسنگین نهادن بر
interring U در خاک نهادن
interring U در قبر نهادن
inters U در خاک نهادن
inters U در قبر نهادن
doin U روبخرابی نهادن
title U نام نهادن
interred U در خاک نهادن
interred U در قبر نهادن
titles U نام نهادن
inter U در قبر نهادن
intitle U نام نهادن
to step aside U بیکسو گام نهادن
setting up U نهادن مرتب کردن
To lay a wreath ( of flowers ). U دسته ( تاج ) گه نهادن
sets U نهادن مرتب کردن
to bell the cat U زین برگرگ نهادن
To lay the foundation. U پی نهادن ( پی ریزی کردن )
to knock head U پیشانی برخاک نهادن
to take a step forward U یک قدم پیش نهادن
kow-towed U پیشانی بر زمین نهادن
kow-towing U پیشانی بر زمین نهادن
kow-tows U پیشانی بر زمین نهادن
kow-tow U پیشانی بر زمین نهادن
set U نهادن مرتب کردن
pullulate U اغاز توسعه نهادن
enmesh U گرفتارکردن درشبکه نهادن
die down U روبزوال نهادن مردن
lay by the heels U در بند یا زندان نهادن
lay fast by the heels U در بند یا زندان نهادن
kowtow U پیشانی برخاک نهادن
kotow U پیشانی برخاک نهادن
enter U بدست اوردن قدم نهادن در
uplifts U متعال ساختن روبتعالی نهادن
submitted U گردن نهادن مطیع شدن
submitting U گردن نهادن مطیع شدن
to lay by the heels U در بند نهادن بزمین زدن
begin U اغاز نهادن شروع کردن
uplift U متعال ساختن روبتعالی نهادن
entered U بدست اوردن قدم نهادن در
begins U اغاز نهادن شروع کردن
enters U بدست اوردن قدم نهادن در
submit U گردن نهادن مطیع شدن
immesh U در دام نهادن گرفتار کردن
submits U گردن نهادن مطیع شدن
To leave behinde. U جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
to step out U گامهای بلند برداشتن پابیرون نهادن
enfetter U دربند نهادن درقید عبودیت ازردن
get through <idiom> U کاری شاق را با موفقیت پشت سر نهادن
enchain U در زنجیر نهادن محکم نگاه داشتن
theorized U فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorize U فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorising U فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorizes U فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorises U فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorised U فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorizing U فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
to leave someone in the lurch U کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
constitute U تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constituting U تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constituted U تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constitutes U تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
name someone after <idiom> اسم نهادن روی کسی [به کسی لقب دادن]
ti turn in U تو گذاشتن
take in U تو گذاشتن
leaving U گذاشتن
to lay it on with a trowel U گذاشتن
to trample on U گذاشتن
leave U گذاشتن
putting U گذاشتن
puts U گذاشتن
mislays U جا گذاشتن
put U گذاشتن
to take in U تو گذاشتن
apostrophize U گذاشتن
run home U جا گذاشتن
placement U گذاشتن
places U گذاشتن
place U گذاشتن
To be gettingh on in years. U پا به سن گذاشتن
getting on in years U پا به سن گذاشتن
go on <idiom> U گذاشتن
loads U گذاشتن
load U گذاشتن
misplace U جا گذاشتن
to pickle a rod for U گذاشتن
lets U گذاشتن
question answer U در صف گذاشتن
teasing U سر به سر گذاشتن
placing U گذاشتن
placements U گذاشتن
to run in U تو گذاشتن
inculcates U پا گذاشتن
let U گذاشتن
infiltrating U گذاشتن
mislay U جا گذاشتن
mislaid U جا گذاشتن
letting U گذاشتن
inculcate U پا گذاشتن
lay U گذاشتن
inculcated U پا گذاشتن
infiltrates U گذاشتن
infiltrated U گذاشتن
mislaying U جا گذاشتن
infiltrate U گذاشتن
inculcating U پا گذاشتن
lays U گذاشتن
enframe U درقاب گذاشتن
impawn U گرو گذاشتن
badgers U :سربسر گذاشتن
impignorate U گرو گذاشتن
respects U احترام گذاشتن به
hand down U به ارث گذاشتن
to stand sentinel U نگهبان گذاشتن در
badgering U :سربسر گذاشتن
badgered U :سربسر گذاشتن
emplace U کار گذاشتن
instal U کار گذاشتن
to sell by a U بمزایده گذاشتن
enchase U در نگین گذاشتن
encradle U درگهواره گذاشتن
imbark U در کشتی گذاشتن
to put a way U کنار گذاشتن
incase etc U در جعبه گذاشتن
to put by U کنار گذاشتن
impignorate U رهن گذاشتن
embed U کار گذاشتن
embeds U کار گذاشتن
hypothecate U به رهن گذاشتن
inshrine U درمزار گذاشتن
flyblow U تخم گذاشتن
to set one's seal to U صحه گذاشتن
high tender U به مزایده گذاشتن
to put up forsale U بمزایده گذاشتن
four horsemen U جا گذاشتن میلههای 1 و 2 و4 و 7 یا 1 و 3 و 6 و 01
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com