Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
swerve
U
عدول کردن طفره زدن
swerved
U
عدول کردن طفره زدن
swerves
U
عدول کردن طفره زدن
swerving
U
عدول کردن طفره زدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
backtrack
U
عدول کردن
about face
U
عدول کردن
about-face
U
عدول کردن
about-faces
U
عدول کردن
backtracked
U
عدول کردن
backtracks
U
عدول کردن
swerved
U
عدول کردن منحرف کردن کج کردن
swerve
U
عدول کردن منحرف کردن کج کردن
swerving
U
عدول کردن منحرف کردن کج کردن
swerves
U
عدول کردن منحرف کردن کج کردن
To quibble and equivocate.
U
پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
just witnesses
U
عدول
withdrawals
U
عدول
withdrawal
U
عدول
trustable witnesses
U
عدول
elude
U
طفره زدن دوری کردن از
put off
U
تاخیر کردن طفره رفتن
eludes
U
طفره زدن دوری کردن از
eluded
U
طفره زدن دوری کردن از
eluding
U
طفره زدن دوری کردن از
evection
U
عدول ماه
resillient
U
عدول کننده
resilient
U
عدول کننده
beat around the bush
<idiom>
U
غیره مستقیم وبا طفره صحبت کردن
pussyfoot
U
دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
dodger
U
طفره رو
elusion
U
طفره
shirked
U
طفره رو
shirk
U
طفره رو
procrastinator
U
طفره رو
shirking
U
طفره رو
truants
U
طفره رو
jink
U
طفره
deflections
U
طفره
deflection
U
طفره
procrastination
U
طفره
goldbrick
U
طفره رو
dodgy
U
طفره رو
stick in the mud
U
طفره رو
truant
U
طفره رو
evasive
U
طفره زن
dodgers
U
طفره رو
evasions
U
طفره
balker
U
طفره رو
dallier
U
طفره زن
subterfuge
U
طفره
shirks
U
طفره رو
runaround
U
طفره
balky
U
طفره رو
avoidance
U
طفره
subterfuges
U
طفره
dalliance
U
طفره
tergiversator
U
طفره رو
ca'canny
U
طفره
evasion
U
طفره
elusive
U
طفره زن
stick-in-the-muds
U
طفره رو
put off
U
طفره
stick-in-the-mud
U
طفره رو
fudge
U
طفره رفتن
hedge
U
طفره زدن
bilk
U
طفره زدن
evasively
U
از روی طفره
baulk
U
طفره رفتن
fudged
U
طفره رفتن
fudges
U
طفره رفتن
baulk
U
ردکردن طفره
hedges
U
طفره زدن
hedged
U
طفره زدن
aviod
U
طفره زدن از
jink
U
طفره رفتن
ineludible
U
طفره نزدنی
evadingly
U
طفره زنان
escape mechanism
U
طفره وتعلل
evasion
U
طفره رفتن
elusory
U
طفره امیز
doff
U
طفره رفتن
doffed
U
طفره رفتن
doffing
U
طفره رفتن
doffs
U
طفره رفتن
evasible
U
طفره زدنی
stalling
U
طفره زدن
evadable
U
طفره پذیر
goby
U
طفره پیشگیری
stall
U
طفره زدن
dodging
U
طفره زدن
dodges
U
طفره زدن
dodged
U
طفره زدن
dodge
U
طفره زدن
fudging
U
طفره رفتن
evasions
U
طفره رفتن
dodgery
U
طفره روی
baulks
U
طفره رفتن از
prorogation
U
طفره زنی
prolongate
U
طفره رفتن
truancy
U
طفره زنی
avoiding
U
طفره رفتن از
shirk
U
طفره زدن
fetch
U
بهانه طفره
evade
U
طفره زدن از
fetched
U
بهانه طفره
wriggling
U
طفره زدن
baulking
U
طفره رفتن از
balking
U
طفره رفتن از
get round
U
طفره رفتن
shirks
U
طفره زدن
defaulter
U
قصورکننده طفره زن
balk
U
طفره رفتن از
balked
U
طفره رفتن از
balks
U
طفره رفتن از
avoids
U
طفره رفتن از
baulked
U
طفره رفتن از
defaulters
U
قصورکننده طفره زن
evaded
U
طفره زدن از
hem and haw
<idiom>
U
طفره رفتن
fetches
U
بهانه طفره
funk
U
طفره زدن
avoid
U
طفره رفتن از
evades
U
طفره زدن از
evading
U
طفره زدن از
shirked
U
طفره زدن
wriggle
U
طفره زدن
shirker
U
ادم طفره رو
avoided
U
طفره رفتن از
wriggles
U
طفره زدن
shirking
U
طفره زدن
wriggled
U
طفره زدن
procrastinatory
U
طفره امیز
stalling
U
دور سرگرداندن طفره
stall
U
دور سرگرداندن طفره
subterfuges
U
طفره زنی اختفاء
elusively
U
از روی طفره یا خدعه
parrying
U
دورسازی طفره رفتن
subterfuge
U
طفره زنی اختفاء
parry
U
دورسازی طفره رفتن
to beg the question
U
طفره رفتن از پرسشی
parried
U
دورسازی طفره رفتن
evasiveness
U
تمایل به طفره یاگریز
parries
U
دورسازی طفره رفتن
to play the truant
U
از رفتن به اموزشگاه طفره زدن
evasiveness
U
حالت یاخوی طفره زنی
prolongs
U
طفره رفتن بطول انجامیدن
prolonging
U
طفره رفتن بطول انجامیدن
prolong
U
طفره رفتن بطول انجامیدن
dally
U
وقت را ببازی گذراندن طفره زدن
dallying
U
وقت را ببازی گذراندن طفره زدن
truant
U
شاگرد یا ادم طفره رو مکتب گریز
dallies
U
وقت را ببازی گذراندن طفره زدن
dallied
U
وقت را ببازی گذراندن طفره زدن
truants
U
شاگرد یا ادم طفره رو مکتب گریز
get round the law
U
با کلاه شرعی از اجرای قانون طفره رفتن
get round the law
U
با کلاه شرعی از اجرای قانون طفره رفتن کلاه شرعی سرچیزی گذاشتن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com