English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
googolplex U عدد یک با تعداد صفرهای بتوان ده بتوان ده بتوان صد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
as much as possible U تا بتوان
as far as possible U تا انجا که بتوان
micron U 01 بتوان 6- متر
exponentiation U بتوان رساندن
passably U چنانکه بتوان پذیرفت
quattuordecillion U عدد یک با 54صفر بتوان 2
undecillion U عدد یک با 63 صفر بتوان 2
pliably U چنانکه بتوان خم کرد
his money is more than can U ازانست که بتوان شمرد
quintillion U عدد یک با 81 صفر بتوان 2
tredecillion U عدد یک با 24 صفر بتوان 2
presentably U چنانکه بتوان پیشکش کرد
intelligibly U واضحا چنانکه بتوان دریافت
practicably U چنانکه بتوان اجرا نمود
hereditably U چنانکه بتوان ارث برد
perceptibly U چنانکه بتوان درک کرد
evincibly U بطوریکه بتوان اثبات کردن
interchangeably U چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
assumably U چنانکه بتوان فرض کرد
pardonably U چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
changeably U چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
impressibly U بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
ideally U بطوریکه فقط بتوان تصور کرد
colourably U چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
square U بتوان دوم بردن مجذور کردن
squares U بتوان دوم بردن مجذور کردن
squaring U بتوان دوم بردن مجذور کردن
squared U بتوان دوم بردن مجذور کردن
so to peaking U اگر بتوان چنین چیزی گفت
accountably U بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
microbar U واحد فشار معادل 01 بتوان 6 داین بر سانتیمترمربع
commensurably U چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
current fund U اموالی که سریعا "بتوان به پول تبدیل کرد
corrigibly U چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
movably U چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
manageably U پنانکه بتوان اداره کردیا از پیش برد
inestimably U پیش ازانکه بتوان تقدیر کردیا بران بهاگذارد
handing U وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
hand U وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
to ring the changes U کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
accessibly U چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
it is past cure U از علاجش گذشته است مافوق انست که بتوان علاج کرد
unit cell U کوچکترین چندوجهی را که با یک دستگاه مختصات سه محوری بتوان نشان داد
limit velocity U حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
to bite the bullet <idiom> U باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت تا بتوان به مقصد اصلی رسید
exclusion principle U اگر بتوان مانع استفاده کالا توسط کسانی که حاضر بپرداخت هزینه
final set U حالتی که بتن بطور کامل گرفته و بقدرکافی سخت شده که بتوان قالب براری نمود
owenism U اصول عقاید رابرت اون کارخانه دار انگلیس در قرن 91 که شاید بتوان منشاء سوسیالیزم نوینش دانست
to vote plump U رای خود را بیک تن دادن جایی که بتوان برای بیش ازیک تن رای داد
propor tionably U بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
estimably U بطوریکه بتوان تخمین تخمین زد
pareto criterion U ضابطه پاراتو بر اساس این معیار که دراقتصاد رفاه بکار برده میشودان تغییر و وضعیتی نسبت به قبل بهتر خواهد بود که بتوان حداقل وضعیت یک فرد رابهبود بخشید بدون اینکه به دیگران صدمهای وارد اید
cobb doglas production function U ر کار بتوان کشش تولید نسبت به عامل سرمایه . اگرحاصلجمع کششهای فوق برابر 1 باشد تابع تولیدهمگن درجه 1 و مجموعه عوامل سرمایه و کار ثابت است و اگر بزرگتراز 1 باشدبازده کل صعودی و اگرکوچکتراز 1 باشد بازده کل نزولی است
leading zeros U صفرهای مقدم
trailing zeros U صفرهای پشتی [دنباله دار] [ریاضی]
zeros U کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی
zero U کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی
zeroes U کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی
combinatorics U محاسبه تعداد موارد یکسان تعداد راههای انجام یک کار ترکیب شناسی
roundest U تعداد تیر تعداد شلیک دور
round U تعداد تیر تعداد شلیک دور
odder U ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
oddest U ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
odd U ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
inverts U تغییر تمام یکهای دودویی به صفر و صفرهای دودویی به یک
invert U تغییر تمام یکهای دودویی به صفر و صفرهای دودویی به یک
inverting U تغییر تمام یکهای دودویی به صفر و صفرهای دودویی به یک
zero supperssion U موقوف کردن صفرها جایگزینی صفرهای ماقبل یک عدد با جای خالی به طوریکه صفرها در موقعیت چاپ عددفاهر نشوند
Anyone can count the seeds in an apple, but only Gold can count the number of apples in a seed. U هر کسی نمی تواند تعداد دانه های داخل یک سیب را بشمارد اما فقط خدا می تواند تعداد سیب های نهفته در یک دانه را بشمارد
paul U تعداد کم
magnitude U تعداد
numbers U تعداد
number U تعداد
quantities U تعداد زیاد
counts U تعداد ایمپولز
population [pop.] U تعداد مردم
small lot U نوبه کم تعداد
quantity U تعداد زیاد
number of cycle U تعداد دوره ها
work force U تعداد کارگر
counted U تعداد ایمپولز
number of rounds U تعداد گلوله ها
number of cycle U تعداد تناوبها
count U تعداد ایمپولز
wheen U تعداد زیاد
counting U تعداد ایمپولز
A smaller number . Fewer . U تعداد کمتر
number of threads U تعداد پیچش ها
volumes U تعداد میزان
volume U تعداد میزان
parallelled U تعداد آدرسهای متصل به هم
blocking factor U تعداد رکوردها در بلاک
parallelling U تعداد آدرسهای متصل به هم
family size U تعداد افراد خانواده
day of duty U تعداد روزهای خدمت
width U تعداد حروف در یک صفحه یا خط
day of absence U تعداد روزهای نهستی
paralleled U تعداد آدرسهای متصل به هم
number of componentes U تعداد سازندههای مستقل
day of supply U تعداد روزهای اماد
paralleling U تعداد آدرسهای متصل به هم
parallel U تعداد آدرسهای متصل به هم
bpi U تعداد بایت در هر اینچ
cyclic rate U تعداد تیردر دقیقه
parallels U تعداد آدرسهای متصل به هم
birthrate U تعداد موالید زه وزاد
counting U تعداد امتیاز توپزن
version U تعداد گونههای یک محصول
count U تعداد امتیاز توپزن
versions U تعداد گونههای یک محصول
tpi U تعداد شیار در هر اینچ
poll U تعداد رای دهندگان
polled U تعداد رای دهندگان
counted U تعداد امتیاز توپزن
precision U تعداد ارقام یک عدد
nests U تعداد توابع در یک تابع
nest U تعداد توابع در یک تابع
counts U تعداد امتیاز توپزن
number [of something] U تعداد [عده] [چیزهایی]
thereabouts U در حدود آن میزان یا تعداد
string U تعداد حروف یک رشته
kajillion [slang] U تعداد بسیار زیادی
quantities U تعداد یا شماره چیزی
atomicity U تعداد اتم در ملکول
sets U تعداد موضوعات مربوطه
setting up U تعداد موضوعات مربوطه
set U تعداد موضوعات مربوطه
Quite a few people ... U تعداد زیادی [از مردم]
No small number of ... U تعداد زیادی [از مردم]
quantity U تعداد یا شماره چیزی
polls U تعداد رای دهندگان
man-hour U جمع تعداد ساعات کار
man-hours U جمع تعداد ساعات کار
pitch U تعداد حروف کم در یک اینچ از خط جا می شوند
lpm U تعداد خطوط دردقیقه inutes
cycled U تعداد دفعات تکرار یک حلقه
cycles U تعداد دفعات تکرار یک حلقه
pitches U تعداد حروف کم در یک اینچ از خط جا می شوند
worded U تعداد کلمات در فایل یا متن
tolling U تعداد تلفات جنگی ضایعه
frequency U تعداد پریودها پریودیسیته وفور
toll U تعداد تلفات جنگی ضایعه
cycle U تعداد دفعات تکرار یک حلقه
counts U ایجاد جمع کل از تعداد موضوعات
size of a statistical sample [N] U تعداد کل داده های آماری
tolls U تعداد تلفات جنگی ضایعه
counts U تعداد جریانهای ضربهای شمردن
word U تعداد کلمات در فایل یا متن
frequencies U تعداد پریودها پریودیسیته وفور
mainframe computer U مانند تعداد عملوند همزمان
counting U ایجاد جمع کل از تعداد موضوعات
counting U تعداد جریانهای ضربهای شمردن
item U تعداد حروف و ارقام در داده
count U تعداد جریانهای ضربهای شمردن
items U تعداد حروف و ارقام در داده
number of rounds U تعداد تیرهای شلیک شده
balanced line U تعادل تعداد مهاجمان در وسط
sum U کل تعداد موضوعات جمع شده با هم
wpm U تعداد کلمات دردقیقه inute
bytes per inch U تعداد بایت ها در یک واحد اینچ
strengths U توان رزمی تعداد نفرات
strength U توان رزمی تعداد نفرات
count U ایجاد جمع کل از تعداد موضوعات
head count U تعداد مردم شمرده شده
counted U ایجاد جمع کل از تعداد موضوعات
counted U تعداد جریانهای ضربهای شمردن
exposure adjustment knob دکمه نمایش تعداد فیلم
sums U کل تعداد موضوعات جمع شده با هم
registration number U تعداد دفعات ثبت تیر
registration numbers U تعداد دفعات ثبت تیر
natality U تعداد زایش وموالید جدید
head counts U تعداد مردم شمرده شده
chip U تعداد قط عات روی یک PCB یا یک وسیله
quasi- U که نشان دهنده تعداد دستورات است
spate U تعداد خیلی زیاد هجوم بی مقدمه
forests U تعداد درختهای ساختار داده متصل
record U تعداد رکوردهای فایل ذخیره شده
accuracy U هر قدر تعداد بیتها بیشتر باشد
magazines U تعداد صفحات در سیستم ویدیویی متنی
magazine U تعداد صفحات در سیستم ویدیویی متنی
character pitch U تعداد کاراکترها در واحد اینچ در یک خط متن
lengths U تعداد حروف ذخیره شده در یک فیلد
length U تعداد حروف ذخیره شده در یک فیلد
age of moon U تعداد روزهای گذشته از ماه جاری
forest U تعداد درختهای ساختار داده متصل
chips U تعداد قط عات روی یک PCB یا یک وسیله
leukocytosis U افزایش تعداد گلبولهای سفید خون
small lot U نوبهای که تعداد مهمات یا خرج ان کم است
grossed U تعداد ضربه ها در هر بخش از بازی گلف
pack U تعداد کارت پانچ ها یا دیسکهای مغناطیسی
multidimensional U تعداد آرایههای موازی به همراه عمق
grosses U تعداد ضربه ها در هر بخش از بازی گلف
grossest U تعداد ضربه ها در هر بخش از بازی گلف
grossing U تعداد ضربه ها در هر بخش از بازی گلف
packs U تعداد دیسکهای مغناطیسی ثابت یا متغیر
omission factor U تعداد متنهای مربوطه که در یک جستجو گم شدند
packs U تعداد کارت پانچ ها یا دیسکهای مغناطیسی
pop out U تخته موج که به تعداد زیادتولید میشود
gross U تعداد ضربه ها در هر بخش از بازی گلف
polyploid U دارای کروموسومهایی چندبرابر تعداد اصلی
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com