Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
preventive
U
عامل ممانعت جلوگیری کننده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
search jammer
U
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
obstructions
U
حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
obstruction
U
حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
arrest
U
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrests
U
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrested
U
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
inhibitor
U
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
preventive
U
عامل جلوگیری
cyanogen agent
U
عامل لخته کننده خون عامل شیمیایی سیانوژن
preventer
U
ممانعت کننده
blood agent
U
عامل شیمیایی لخته کننده خون عامل ضدحرکت خون
hinder
U
ممانعت کردن جلوگیری کردن
hindered
U
ممانعت کردن جلوگیری کردن
hinders
U
ممانعت کردن جلوگیری کردن
hindering
U
ممانعت کردن جلوگیری کردن
preventive
U
حفافت کننده جلوگیری کننده
inhibitor
U
جلوگیری کننده
inhibiter
U
جلوگیری کننده
interceptive
U
جلوگیری کننده
suppressive
U
جلوگیری کننده
repessive
U
جلوگیری کننده
preventive
U
جلوگیری کننده
preclusive
U
جلوگیری کننده
suppressor
U
جلوگیری کننده
preservative
U
جلوگیری کننده از فساد
prevenience
U
خاصیت جلوگیری کننده
preservatives
U
جلوگیری کننده از فساد
stopper
U
توپی جلوگیری کننده
stoppers
U
توپی جلوگیری کننده
prohibitive
U
گران جلوگیری کننده
prohibitory
U
گران جلوگیری کننده
preventative
U
پیشگیر جلوگیری کننده
prohibitively
U
بطور جلوگیری کننده
lacquer preservative
U
لاک جلوگیری کننده از فساد
antibiotics
U
جلوگیری کننده ازصدمه به حیات
antibiotic
U
جلوگیری کننده ازصدمه به حیات
antiperiodic
U
جلوگیری کننده از نوبت و دورهء امراض
reducer
U
عامل کم کننده
blowing agent
U
عامل پف کننده
emulsifor
U
عامل امولسیون کننده
confusion agent
U
عامل گیج کننده
emulsifiers
U
عامل امولسیون کننده
sequestering agent
U
عامل منزوی کننده
emulsifier
U
عامل امولسیون کننده
emulsifying agent
U
عامل امولسیون کننده
reductant
U
عامل احیا کننده
counter agent
U
عامل خنثی کننده
thickening agent
U
عامل غلیظ کننده
fluorinating agent
U
عامل فلوئوردار کننده
wetting agent
U
عامل خیس کننده
determinants
U
عامل تعیین کننده
limiting factor
U
عامل محدود کننده
determinant
U
عامل تعیین کننده
incapacitating agent
U
عامل بیهوش کننده
complexing agent
U
عامل کمپلکس کننده
chlorinating agent
U
عامل کلردار کننده
choking agent
U
عامل خفه کننده
resolving agent
U
عامل تفکیک کننده
detonating agent
U
عامل منفجر کننده
disperser
U
عامل امولسیون کننده
cooling agent
U
عامل سرد کننده
destabilizer
U
عامل بی ثبات کننده
counterflak
U
اتش خنثی کننده توپخانه پدافندهوایی ضد پدافند هوایی عملیات ممانعت از پدافندهوایی
acetylizing agent
U
عامل استیل دار کننده
alkylating agent
U
عامل اکلیل دار کننده
alkylation agent
U
عامل الکیل دار کننده
degreasing agent
U
عامل پاک کننده روغن
destructor
U
منفجر کننده عامل انفجاری
acylating agent
U
عامل اسیل دار کننده
acetylating agent
U
عامل استیل دار کننده
bargaining chips
U
عامل کمک کننده به عقد قرارداد یا دستیابی به شرایط خوب
bargaining chip
U
عامل کمک کننده به عقد قرارداد یا دستیابی به شرایط خوب
anti blush tinner
U
ماده رقیق کننده ایکه به کندی خشک میشود و در شرایط رطوبت زیاد برای جلوگیری از التهاب لعاب روی سطح بکار میرود
disk operating system
U
کنترل کننده دیسک خوان سیستم عامل دیسک
reserved character
U
حرف مخصوص درسیستم عامل یا حرفی که تابع خاصی برای کنترل سیستم عامل داردوبرای مصارف دیگربه کارنمیرود
liquefacient
U
عامل موجب ترشح ترشح کننده
actuator
U
محرک بازوی عامل مکانیسم عامل
sysgen
U
فرایند تغییر سیستم عامل عمومی دریافت شده ازفروشنده به سیستم مناسبی که نیازهای یکپارچه استفاده کننده را براورده می سازدتولید سیستم
capital intensive goods
U
کالاهایی که سهم عامل سرمایه در انها بیش از سهم عامل کار یا سایر عوامل تولید است
derived demand
U
تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
shells
U
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shell
U
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shelling
U
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
oasis
U
یک سیستم عامل چند استفاده کننده که در چندین سیستم ریزکامپیوتر استفاده می گردد
oases
U
یک سیستم عامل چند استفاده کننده که در چندین سیستم ریزکامپیوتر استفاده می گردد
piggyback
U
سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
class a agent officer
U
افسر عامل پرداخت حقوق وجیره نقدی افسر عامل
piggybacks
U
سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
com file
U
در سیستم عاملهای PC مشخصه سه حرفی نام فایل که بیان کننده این است که فایل حاوی کد ماشین است به صورت دودویی وتوسط سیستم عامل قابل اجراست
EXE file
U
در یک سیستم عامل مشخصه سه حرفی نام فایل که بیان میکند فایل حاوی داده دودویی برنامه است . فایل مستقیم از طریق سیستم عامل قابل اجراست
interdiction
U
ممانعت
obstruction
U
ممانعت
restraint
U
ممانعت
interdict
U
ممانعت
molestation
U
ممانعت
obstructions
U
ممانعت
restraints
U
ممانعت
block age
U
ممانعت
withhold
U
ممانعت
withheld
U
ممانعت
exclusion
U
ممانعت
debarment
U
ممانعت
withholds
U
ممانعت
prevention
U
ممانعت
forbiddance
U
ممانعت
withholding
U
ممانعت
denial measures
U
اصول ممانعت
forfend
U
ممانعت کردن
steric hindrance
U
ممانعت فضایی
check
U
ممانعت کردن
trade barrier
U
ممانعت تجاری
checks
U
ممانعت کردن
checked
U
ممانعت کردن
impedes
U
ممانعت کردن
impede
U
ممانعت کردن
annoyance
U
ممانعت ازردگی
impeded
U
ممانعت کردن
blockages
U
ممانعت دریایی
blockage
U
ممانعت دریایی
liberalizer
U
رافع ممانعت
interference
U
ممانعت غیرمجاز
area interdiction
U
ممانعت منطقهای
hanging prevention
U
ممانعت از تعلیق
area interdiction
U
ممانعت در منطقه
turn a deaf ear to
<idiom>
U
ممانعت از شنیدن
prohibition
U
تحریم ممانعت
MS DOS
U
سیستم عامل کامپیوترهای شخصی IBM PC که داده ذخیره شده روی دیسک را مدیریت میکند و خروجی و ورودی کاربر را نمایش میدهد.DOS-MS سیستم عامل تک کاربر و تک کار کاره است و توسط واسط خط دستور در کنترل میشود
liberalised
U
رفع ممانعت کردن
write inhibit ring
U
حلقه ممانعت از نوشتن
liberalize
U
رفع ممانعت کردن
rein
U
ممانعت لجام زدن
hindered rotation
U
چرخش ممانعت شده
liberalises
U
رفع ممانعت کردن
liberalising
U
رفع ممانعت کردن
liberalized
U
رفع ممانعت کردن
stall
U
ماندن ممانعت کردن
stalling
U
ماندن ممانعت کردن
liberalizing
U
رفع ممانعت کردن
liberalizes
U
رفع ممانعت کردن
forestall
U
پیش افتادن ممانعت کردن
blankest
U
ممانعت از امتیاز گیری حریف
denials
U
ممانعت ازدشمن عملیات ممانعتی
forestalls
U
پیش افتادن ممانعت کردن
prevents
U
مانع شدن ممانعت کردن
denial measures
U
تدابیر ممانعت ازنفوذ دشمن
blank
U
ممانعت از امتیاز گیری حریف
mutual exclusion
U
ناسازگاری دو جانبه ممانعت متقابل
prevented
U
مانع شدن ممانعت کردن
prevent
U
مانع شدن ممانعت کردن
forestalled
U
پیش افتادن ممانعت کردن
denial
U
ممانعت ازدشمن عملیات ممانعتی
stramline flow
U
جریان موازی یابی ممانعت
blocking and chocking
U
ممانعت و راه بندی کردن
forclosure
U
سلب حق اقامه دعوی ممانعت
competition clause
U
شرط ممانعت از دخول دیگران
preventing
U
مانع شدن ممانعت کردن
precluding
U
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
clearing block
U
قطعه ممانعت از بسته شدن کولاس
surviving
U
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
survives
U
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
survived
U
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
interdict
U
ممانعت کردن اجرای عملیات ممانعتی
precluded
U
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
preclude
U
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precludes
U
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
interdiction
U
ممانعت کردن عملیات یا اتش ممانعتی
survive
U
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
sticker
U
اهن اضافی نعل برای ممانعت از لغزیدن
terrain avoidance
U
ممانعت خودکار هواپیما ازنزدیک شدن به زمین
stickers
U
اهن اضافی نعل برای ممانعت از لغزیدن
corrector
U
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
back pressure valve
U
سوپاپ مخصوص ممانعت ازپس زنش مایعات در داخل لوله
censeur
U
ممانعت قدرت حاکمه یک کشور ازنشر عقاید مخالفین به هرشکلی که باشد
interlocks
U
وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlocking
U
وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlocked
U
وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlock
U
وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
forbiddance
U
جلوگیری
arrests
U
سد جلوگیری
arrest
U
سد جلوگیری
stoppage
U
جلوگیری
stoppages
U
جلوگیری
debarment
U
جلوگیری
arrested
U
سد جلوگیری
prevention
U
جلوگیری
suppression
U
جلوگیری
obstructions
U
جلوگیری
restraint
U
جلوگیری
contraception
U
جلوگیری
obstruction
U
جلوگیری
interception
U
جلوگیری
countercheck
U
جلوگیری
restraints
U
جلوگیری
interdiction
U
جلوگیری
premunition
U
جلوگیری
prevention of stripping
U
ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
contact burst preclusion
U
ضامن ضد انفجار ضربتی وسیله ممانعت از انفجار دراثر اصابت
checks
U
جلوگیری کردن از
checked
U
جلوگیری کردن از
erosion control
U
جلوگیری از فرسایش
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com