English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
limited divorce U طلاقی که مدت ان محدود بوده پس ازانقضای مهلت بخودی خودرجوع شود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
commodities U چیزی که قادر به رفع نیاز بشر بوده ومقدار عرضه ان محدود باشد
commodity U چیزی که قادر به رفع نیاز بشر بوده ومقدار عرضه ان محدود باشد
re attachment U در مورد کسی که قبلا" توقیف شده بوده وبه علتی بدون تعیین تاریخ دقیق ازاد شده بوده است die sine
by it self U بخودی خود
per se U بخودی خود
ipso facto U عضویت خود بخودی
self rising U بخودی خود ترقی کننده
the matter itself [the situation itself ] [ the thing itself] U این مطلب بخودی خود
abstractly U بطور مجرد بخودی خود
Quchan U قوچان [شمال خراسان که از اوایل قرن یازدهم هجری قمری به بافت فرش مشغول بوده و بافندگان آن کردهای مهاجر کردستان می باشند.بیشتر فرش ها تماما پشم بوده و گره ترکی دارند.]
illmitable U محدود نکردنی محدود نشدنی
irony of fate U پیشامدی که بخودی بخودناگوار نیست ولی نابهنگام است
weapons tight U جنگ افزار اتش محدود فرمان اتش محدود در پدافندهوایی
period of grace U مهلت
graced U مهلت
gracing U مهلت
usance U مهلت
space U مهلت
spaces U مهلت
respite _ U مهلت
leeway U مهلت
moratoriums U مهلت
grace U مهلت
respite U مهلت
moratorium U مهلت
graces U مهلت
time out U مهلت
d. of grace U مهلت
period of grace U مهلت پرداخت
moratorium U مهلت قانونی
days of grace U ایام مهلت
respite U مهلت دادن
demur U مهلت خواستن
moratoriums U مهلت قانونی
term of maintenance U مهلت نگاهداری
asking for a respite U مهلت خواستن
moratory U مهلت دهنده
what is the prompt U مهلت ان چقدراست
vacation U مرخصی مهلت
days of grace U مهلت اضافی
demurred U مهلت خواستن
demurring U مهلت خواستن
demurs U مهلت خواستن
crediting U وعده مهلت
credits U وعده مهلت
grant a period of grace U مهلت دادن
credit U وعده مهلت
deadlines U اخرین مهلت
vacations U مرخصی مهلت
credited U وعده مهلت
breaks U طلوع مهلت
break U طلوع مهلت
giving a respite U مهلت دادن
moratory U مهلت دار
grace period U دوره مهلت
deadline U اخرین مهلت
have patience with me U بمن مهلت دهید
exceed the deadline U گذشتن از مهلت مقرر
He gave the inemy no respite . U به دشمن مهلت نداد
imparlance U مهلت برای اشتی
cessation U قطع کردن مهلت
Wait a minute . U یک دقیقه مهلت بده
long dated U دارای مهلت زیاد
imparlance U مهلت برای مصالحه
ask for days grace U دو روز مهلت خواستن
reddendum U موعد یا مهلت پرداخت اجاره
The deadline is coming closer. U مهلت مقرر نزدیکتر می شود.
Application may be filed by ... U مهلت ارائه تقاضا نامه تا ... است.
The prescribed time - limit expires tomorrow . U مهلت مقرر فردا منقضی می شود
To meet a deadline . U تا مهلت مقرر کاری را انجام دادن
To give somebody a few days grace . U بکسی چند روز مهلت دادن
Her husband cant get a word in edgeways . U به همسرش مهلت یک کلمه حرف نمی دهد
short shrift U مهلت مختصربرای اقرار بگناه پیش از مردن
self sow U بطور طبیعی افشانده شدن بخودی خود افشانده شدن
has-been U بوده
facts U بوده
i have been U بوده ام
has been U بوده
fact U بوده
has-beens U بوده
been U بوده
contango U بهره دیرکرد تسلیم قرضه وسهام مهلت تحویل مبیع به مشتری
has-beens U بوده است
has been U بوده است
coffee roaster U قهوه بوده
has-been U بوده است
he has passed the chair U رئیس بوده است
premundane U پیش ازافرینش جهان بوده
She has been a good wife to him. U همسر خوبی برایش بوده
cerberus U سگ سه سری که پاسبان دوزخ بوده مستحفظ
She has known better days in her youth . U معلومه که در جوانی وضعش بهتر بوده
She is always making trouble for her friends. U همیشه برای دوستانش درد سر بوده
judea U یهودیه که قسمتی از جنوب فلسطین بوده
maenad U حوری زیبایی که ملازم دیونیسوس بوده
menad U حوری زیبایی که ملازم دیونیسوس بوده
how long since is it? U چند وقت پیش بوده است
free thinker U کسیکه دارای فکر ازاد بوده
self adjusting U بخودی خود میزان شونده خود میزان
monetarists U طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
elam U کشور ایلام قدیم که درناحیه خوزستان بوده
canon low U دررم قدیم مورد عمل بوده وامروز در
palating U مجلل امیری که دارای امتیازات سلطنتی بوده
fortuitism U اعتقادباینکه انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده
queen dowager U زنی که شوهرش پادشاه بوده ومرده است
carring over U تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
revivor U تعقیب دعوایی که به علتی معوق مانده بوده است
daemon U خدایی که دارای قوه خارق العاده بوده دیو
co respondent U مردی که متهم بزنابازن شوهرداری بوده وباخودان زن یکجاموردتعیق
daimon U خدایی که دارای قوه خارق العاده بوده دیو
syren U یکی از جانورانی که نصف زن ونصف دیگرپرنده بوده است
nereid U هریک ازپنجاه حوری دریایی که دختران نروس بوده اند
glacial epoch U عصریخ :عصری که یخ بیشترنیم کره شمالی راپوشانده بوده است
fortuist U کسیکه معتقداست که انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده است
cylix U ابخوری پایه دار ودسته که درقدیم معمول بوده است
clavichord U یکجورسازسیمی وجا انگشتی دارکه پیشروپیانوی کنونی بوده است
moses antedates zoroastes U موسی ازحیث سال تاریخی پیش از زردتشت بوده است
epanastrophe U شروع جملهای باهمان کلمه که دراخرجمله پیش بوده است
incomprehensive U محدود
moderated U محدود
limiting U محدود
incomprehensible U نا محدود
moderates U محدود
moderate U محدود
ambient U محدود
limited U محدود
finte U محدود
indefinite U نا محدود
finite U محدود
terminates U محدود
limit U محدود
limitary U محدود
indeterminable U نا محدود
terminate U محدود
moderating U محدود
terminated U محدود
lock step U محدود
limited access U محدود
catapulted U هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
catapult U هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
open jet tunnel U تونل بادی که قسما کار ان باز بوده و فاقد دیواره میباشد
catapults U هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
movable dam U سدی که قابل انتقال بوده و مغمولا درمسیر سیل قرار می دهند
catapulting U هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
inflationary gap U وقتی اقتصاد کشور در حالتی باشدکه اشتغال کامل محسوس بوده
light trap U اسبابی که حائل نور بوده ولوازم عکاسی دران حرکت کند
circumscribed amnesia U یادزدودگی محدود
confined U محدود شده
restrictive U محدود سازنده
confined equifer U سفره محدود
controlled war U جنگ محدود
copyrighted U محدود به حق کپی
restrictive U محدود کننده
catathymic amnesia U یادزدودگی محدود
de escalation U محدود سازی
limiter U محدود کننده
limiting size U اندازه محدود
limiting speed U سرعت محدود
limited editions U فرآوردهی محدود
limited editions U کالای محدود
narrow market U بازار محدود
peg down U محدود کردن
limited editions U چاپ محدود
limited edition U فرآوردهی محدود
limited edition U کالای محدود
limited edition U چاپ محدود
qualificatory U محدود سازنده
qualified property U مالکیت محدود
trammel U محدود ساختن
restrainable U محدود ساختنی
straiten U محدود کردن
limited power U اختیارات محدود
limited objective U هدف محدود
delimitate U محدود کردن
delimitation U محدود ساختن
finite integral U انتگرال محدود
finite population U جامعه محدود
finitely U بطور محدود
sex limited U محدود به جنس
inter play U حرکت محدود
straightlaced U محدود درفشار
limitative U محدود کننده
limited denied war U جنگ محدود
limited integrator U انتگرال محدود
set out U محدود کردن
unbound U غیر محدود
limited divorce U طلاق محدود
straitlaced U محدود درفشار
restrictions U محدود کردن
qualifies U محدود کردن
qualified U مقید محدود
bound U مرز محدود
restriction U محدود کردن
contracted U مختصر محدود
restricted U محدود الاستعمال
parochial U ناحیهای محدود
limit U محدود کردن
bottomless U غیر محدود
stints U محدود کردن
stint U محدود کردن
containment U محدود نگاهداشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com