Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
fair game
U
طعمهی حاضر و آماده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
workspace
U
فضایی در حافظه که برای استفاده آماده است یا در حال حاضر اپراتور در آن کار میکند
Internet
U
جستجوگر وب سافت ماکروسافت که در حال حاضر آماده است و به کاربر امکان مشاهده صفحه وب را میدهد
mayflies
U
طعمهی مصنوعی
mayfly
U
طعمهی مصنوعی
prepare for action
U
حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
whitebait
U
ماهی کوچک که بهعنوان طعمهی ماهیگیری بهکار میروند
pre-treatment
U
عملیات مقدماتی و آماده سازی
[مثل شستشوی پشم قبل از رنگرزی و یا آماده سازی دار جهت چله کشی]
on hand
<idiom>
U
حاضر
stock
U
:حاضر
stocked
U
:حاضر
present
U
حاضر
agreeable
U
حاضر
presented
U
حاضر
presenting
U
حاضر
in the saddle
U
حاضر
existing
U
حاضر
ubiquitous
U
حاضر
presents
U
حاضر
rigs
U
وضع حاضر
attend
U
حاضر بودن
attending
U
حاضر بودن
rigged
U
وضع حاضر
rig
U
وضع حاضر
attends
U
حاضر بودن
ready
U
حاضر به کار
readying
U
قبضه حاضر
readying
U
حاضر به کار
omnipresent
U
همه جا حاضر
omnipresent
U
حاضر در همه جا
repartee
U
حاضر جوابی
readied
U
قبضه حاضر
readied
U
حاضر به کار
readies
U
قبضه حاضر
here
U
بدینسو حاضر
ready
U
قبضه حاضر
operationally ready
U
حاضر به کار
delicatessen
U
اغذیه حاضر
delicatessens
U
اغذیه حاضر
present
[at]
<adj.>
U
باشنده
[حاضر]
[در]
at present
U
در حال حاضر
toss off
<idiom>
U
حاضر جواب
action front
U
حاضر به تیر
get ready
U
حاضر شدن
johnny on the sopt
U
حاضر و اماده
make ready
U
حاضر شدن
at the moment
U
در حال حاضر
operationally ready
U
حاضر به عملیات
readiness to report
U
حاضر جوابی
ready wit
U
حاضر جوابی
roll call
U
حاضر و غایب
stand by
U
حاضر بودن
to e. an appearance
U
حاضر شدن
For the time being. At peresent. presently.
U
درحال حاضر
at the present moment
U
درحال حاضر
existing
U
در حال حاضر
active
حاضر بخدمت
readies
U
حاضر به کار
willing
U
حاضر خواهان
current
U
در حال حاضر
currents
U
در حال حاضر
operational
U
حاضر به کار
To prepare something. To get somethings ready.
U
چیزی را حاضر کردن
Get ready for the journey(trip)
U
برای مسافرت حاضر شو
attender
U
شخص حاضر در جایی
call the roll
U
حاضر و غایب کردن
unready
U
غیراماده حاضر نشده
to conjure up
U
با سحر حاضر کردن
To call the roll. Roll-call.
U
حاضر غایب کردن
To keep an appointment .
U
سر قرار حاضر شدن
to be present
U
باشنده
[حاضر]
بودن
action
U
فرمان حاضر به تیر
actions
U
فرمان حاضر به تیر
presence of mind
U
حاضر ذهنی هوشیاری
take off (time)
<idiom>
U
سرکار حاضر نشدن
roll-call
U
حاضر و غایب کردن
roll-calls
U
حاضر و غایب کردن
obliging
U
حاضر خدمات مهربان
show up
U
سر موقع حاضر شدن
get ready
U
حاضر کردن یا شدن
i agreed to go
U
حاضر شدم بروم
inbearing
U
فضولانه حاضر خدمت
inbearing
U
ناخوانده حاضر خدمت
he refused to go
U
حاضر نشد برود
operational route
U
جاده حاضر به کار
fitting out
U
حاضر کردن ناو
march order
U
حاضر براه کردن
ready position
U
حالت حاضر به تیر
When will they be ready?
U
چه وقت آنها حاضر میشود؟
offer to buy something
U
حاضر به خرید چیزی شدن
make ready
U
اماده شدن حاضر کردن
readies
U
حاضربه تیر حاضر باشید
ubiquitous
U
همه جا حاضر موجود درهمه جا
At the moment we are not able to ...
U
در حال حاضر امکانش نیست که ما ...
ready
U
حاضربه تیر حاضر باشید
never to be at a loss for an answer
U
همیشه حاضر جواب بودن
improvisator
U
بدیهه ساز حاضر جواب
readying
U
حاضربه تیر حاضر باشید
readied
U
حاضربه تیر حاضر باشید
all available
U
کلیه توپخانه حاضر به تیر
get ready
U
اماده شدن حاضر کردن
senior officer afloat
U
ارشدترین افسر حاضر در ناو
show up
U
حاضر شدن حضور یافتن
roll call
U
حاضر و غایب کردن افراد
embattle
U
حاضر شدن برای جنگ
embattle
U
حاضر به جنگ کردن یا شدن
set up
U
حاضر به جنگ کردن توپ
Are you prepared to accept my conditions?
U
حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
I wI'll get (persuade)him to sign .
U
اورا حاضر بامضاء می کنم
dates
U
در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
improvisation
U
بدیهه سازی حاضر جوابی
Those who attended the meeting.
U
کسانیکه در جلسه حاضر بودند
I was an eye witness to what happened.
U
من حاضر وناظر وقا یع بودم
date
U
در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
at one's fingertips
<idiom>
U
آماده
able
آماده
to report oneself
U
حاضر شدن وخود را معرفی کردن
operating force
U
نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
ready rack
U
قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
he would take no refusal
U
هیچ حاضر نمیشد که تقاضایش رد شود
operationally ready
U
حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
to compel the attendance of a witness
U
وادار به حاضر شدن شاهدی
[قانون]
at this time
<adv.>
U
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
at this stage
<adv.>
U
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
currents
U
آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
sets
U
وسیله حاضر بکار تنظیم شده
current
U
آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
set
U
وسیله حاضر بکار تنظیم شده
setting up
U
وسیله حاضر بکار تنظیم شده
set out
<idiom>
U
آماده سفرشدن
make arrangements
U
آماده کردن
in the pipeline
[Colloquial]
U
در آماده سازی
up in arms
<idiom>
U
آماده حمله
here goes nothing
<idiom>
U
آماده شروع
up to
<idiom>
U
آماده شیطنت
take up arms
<idiom>
U
آماده جنگیدن
in arms
<idiom>
U
آماده جنگیدن
get ready
<idiom>
U
آماده شدن از
make provisions
U
آماده کردن
make preparations
U
آماده کردن
handshaking
U
آماده دریافت
accessible
آماده پذیرایی
accommodate
آماده کردن
give-and-take
U
آماده به توافق
our offer to render a service
U
حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم
ready missile
U
موشک حاضر به پرتاب روی سکوی اتش
hath
U
سوم شخص مفرد اززمان حاضر فعل have
That won't work with me!
U
من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
rolling reserve
U
امادذخیره دم دست وهمیشه حاضر در پای کار
It doesn't fly with me
[American E]
[colloquial]
U
من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
make the grade
<idiom>
U
منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
make the scene
<idiom>
U
به محل یا حادثه خاص رفتن ،حاضر شدن
actual job
[job held]
[occupation held]
U
پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
luncheon meat
U
گوشت پخته و آماده
red alerts
U
حالت آماده باش
to stand ready for
[+ noun]
U
آماده بودن برای
to stand ready to
[+ verb]
U
آماده بودن برای
red alert
U
حالت آماده باش
colds
U
بدون آماده بودن
coldest
U
بدون آماده بودن
to prepare
[for]
U
آماده شدن
[به یا برای]
prone to do something
آماده کردن برای
at someone's beck and call
<idiom>
U
همیشه آماده پذیرایی
cold
U
بدون آماده بودن
colder
U
بدون آماده بودن
dinner etc. is served
U
غذا آماده است
preparation
U
آماده کردن چیزی
psyched up
<idiom>
U
آماده انجام کار
preparations
U
آماده کردن چیزی
go ahead
<idiom>
U
آماده کار شدن
promise the moon
<idiom>
U
آماده انجام کار
up for grabs
<idiom>
U
آماده رقابت شدن
get set
<idiom>
U
آماده شروع شدن
in store
<idiom>
U
آماده بوقوع پیوستن
colours
U
انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
to report for duty
U
برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
colour
U
انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
raise pistol
U
فرمان حاضر به تیر درتیراندازی کلت طپانچه ها بالا
on call
<idiom>
U
آماده برای ترک خدمت
As you are not ready ...
U
چونکه هنوز آماده نیستی...
retaking
U
آماده برایفیلمبرداری یا عکس برداری
prone to do something
آماده برای کردن کاری
precompiled code
U
کد خروجی کامپایلر و آماده اجرا
Please have my bill ready.
لطفا صورتحسابم را آماده کنید.
to prepare something
U
چیزی را آماده کردن
[آشپزی]
forthcoming
<adj.>
U
آماده به ارائه
[نزدیک به تحقق]
My room hasn't been prepared.
اتاق من آماده نشده است.
cast the first stone
<idiom>
U
همیشه آماده جنگیدن است
hit the books
<idiom>
U
برای کلاس آماده شدن
to be in season
[in heat]
U
آماده جفتگیری بودن
[جانورشناسی]
retaken
U
آماده برایفیلمبرداری یا عکس برداری
retake
U
آماده برایفیلمبرداری یا عکس برداری
retakes
U
آماده برایفیلمبرداری یا عکس برداری
Since you are not ready ...
U
چونکه هنوز آماده نیستی...
able
آماده بودن آرایش دادن
individual demand schedule
U
صورت کالاهایی که یک فرد در یک مدت معین حاضر به خریدانها باشد
embattle
U
حاضر بجنگ شدن تحت فشار شدید قرار دادن
resident school
U
مدارس حضوری یا مدارسی که شاگرد عملا در کلاس حاضر میشود
to call the roll
U
حاضر غایب کردن
[نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
standby
U
که در صورت خرابی آماده استفاده است
to dress
[food]
U
آماده کردن
[پختن]
[غذا یا دسرت]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com