English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 254 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
opponent U طرف دعوی
opponents U طرف دعوی
litigant U طرف دعوی
party to a suit U طرف دعوی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
redundancies U در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
redundancy U در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
suit U خواستگاری دعوی
suited U خواستگاری دعوی
suits U خواستگاری دعوی
claim U دعوی
claimed U دعوی
claiming U دعوی
claims U دعوی
demur U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurred U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurring U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurs U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
release U ترک دعوی ابراء کسی از دین
released U ترک دعوی ابراء کسی از دین
releases U ترک دعوی ابراء کسی از دین
litigation U دعوی قضایی
litigation U ترافع دعوی
disclaimer U ترک دعوی
disclaimers U ترک دعوی
case U دعوی مرافعه
case U دعوی مورد
case U دعوی
cases U دعوی مرافعه
cases U دعوی مورد
cases U دعوی
trespass U تعدی دعوی خسارت در مورد ورودغیر مجاز به ملک خواهان
trespassed U تعدی دعوی خسارت در مورد ورودغیر مجاز به ملک خواهان
trespasses U تعدی دعوی خسارت در مورد ورودغیر مجاز به ملک خواهان
trespassing U تعدی دعوی خسارت در مورد ورودغیر مجاز به ملک خواهان
issue U موضوع دعوی
issued U موضوع دعوی
issues U موضوع دعوی
referee U در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
refereed U در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
refereeing U در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
referees U در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
variance U اختلاف و نتاقض در ارکان مختلف دعوی
dismissal U عزل مختومه کردن دعوی
dismissals U عزل مختومه کردن دعوی
tort U عملی که میتواندموجب موضوع دعوی مدنی باشد
torts U عملی که میتواندموجب موضوع دعوی مدنی باشد
plea U پاسخ دعوی
pleas U پاسخ دعوی
sue U دعوی کردن
sued U دعوی کردن
sues U دعوی کردن
suing U دعوی کردن
relinquish U ترک دعوی کردن
relinquished U ترک دعوی کردن
relinquishes U ترک دعوی کردن
quarrel U دعوی
quarrel U دعوی کردن
quarrel U دعوی کردن منازعه
quarreled U دعوی
quarreled U دعوی کردن
quarreled U دعوی کردن منازعه
quarreling U دعوی
quarreling U دعوی کردن
quarreling U دعوی کردن منازعه
quarrelled U دعوی
quarrelled U دعوی کردن
quarrelled U دعوی کردن منازعه
quarrelling U دعوی
quarrelling U دعوی کردن
quarrelling U دعوی کردن منازعه
quarrels U دعوی
quarrels U دعوی کردن
quarrels U دعوی کردن منازعه
brief U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefed U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefer U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefest U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
disclaim U ترک دعوی کردن
disclaimed U ترک دعوی کردن
disclaiming U ترک دعوی کردن
disclaims U ترک دعوی کردن
pretend U بخود بستن دعوی کردن
pretend U دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretending U بخود بستن دعوی کردن
pretending U دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretends U بخود بستن دعوی کردن
pretends U دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
misrepresentation U در CL وقتی قلب واقعیت میتواند در محدوده مسئولیت مدنی موضوع دعوی قرار گیرد که ناشی از عمد وقصد باشد تدلیس
litigate U طرح دعوی کردن
litigate U دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigated U طرح دعوی کردن
litigated U دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigates U طرح دعوی کردن
litigates U دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigating U طرح دعوی کردن
litigating U دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
seduction U دعوی فریب و اغوا
litigants U اصحاب دعوی
parties U متداعیین اطراف دعوی
parties U اصحاب دعوی
claimants U اصحاب دعوی
pretension U دعوی خودفروشی
pretension U دعوی
pretensions U دعوی خودفروشی
Other Matches
restitution of conjugal rights U دعوی الزام شوهر به مراجعت به خانه دعوی الزام به ایفاء وفایف زناشویی
trover U دعوی مطالبه قیمت مال مغصوب دعوی مطالبه قیمت مال مورد استفاده بلاجهت
pleadings U افهارات طرفین دعوی صورت افهارات طرفین دعوی
profession U دعوی
professions U دعوی
suit at law U دعوی
lawsuit U دعوی
lawsuits U دعوی
pretensions U دعوی
strife U دعوی
nullity proceeding U دعوی بطلان
lis mota U شروع دعوی
object of claim U خواسته دعوی
parties of dispute U اصحاب دعوی
prime impression U دعوی بدوی
set off U دعوی متقابل
post litem motam U پس از طرح دعوی
civil action U دعوی مدنی
claim for restitution U دعوی استرداد
cause of claim U منشاء دعوی
possessory action U دعوی مالکیت
initiating proceedings U اقامه دعوی
personal action U دعوی شخصی
personal action U دعوی منقول
parties to a dispute U اصحاب دعوی
prime impression U دعوی ابتدایی
mertis of the case U ماهیت دعوی
counterclaim U دعوی متقابل
jactation U دعوی دروغ
hypothetical case U دعوی فرضی
ancillary suit U دعوی طاری
desistement U انصراف از دعوی
acquittance U ترک دعوی
acquittance U سندترک دعوی
cross action U دعوی متقابل
criminal action U دعوی جزایی
jactitation U دعوی دروغ
counter claim U دعوی متقابل
desistement U ترک دعوی
bringing an action U اقامه دعوی
hearing U استماع دعوی
hearings U استماع دعوی
admissible case U دعوی مسموع
s.c U همان دعوی
right of action U حق اقامه دعوی
the litigants U طرفین دعوی
vexatious action U دعوی ایذائی
substituted service U اوراق دعوی
subject of debate U موضوع دعوی
waiving a claim U اسقاط دعوی
splitting a cause of action U تجزیه دعوی
set up claim to U دعوی کردن
quitclaim U ترک دعوی
proceeding for damage U دعوی خسارت
relinquishment of a claim U ترک دعوی
restitution of conjugal rights U دعوی تمکین
withdrawal of a case U استرداد دعوی
remedy sought by plaintiff U خواسته دعوی
relinquishment of a claim U اسقاط دعوی
retraxit U استرداد دعوی
disaffirm U ترک دعوی کردن
relinquish a claim U ترک دعوی کردن
to go [fall] together by the ears [outdated] <idiom> U شروع به دعوی کردن
evidance in substanttiation of claims U ادله اثبات دعوی
taxation of costs U ارزیابی هزینههای دعوی
right of action U حق طرح دعوی دردادگاه
obiter dictum U خارج از موضوع دعوی
replevin U دعوی اعاده مالکیت
pleas in bar U مدافعات مسقط دعوی
real action U دعوی غیر منقول
quitclaim U سند ترک دعوی
prima facie case U دعوی قابل استماع
prima facie case U دعوی قابل طرح
lose the case U محکوم شدن در دعوی
lodge a complaint U اقامه دعوی کردن
judge advocate U اقامه کننده دعوی
secta U ادله خواهان دعوی
subduct U ترک دعوی کردن
sounding in damages U دعوی خسارت مستدل
security for costs U تامین هزینه دعوی
possessory action U دعوی اعاده مالکیت
litigable U قابل طرح دعوی
right of action U حق طرح دعوی در دادگاه
querela U دعوی مطروح در محکمه
civil action U دعوی مدنی یا حقوقی
traversing U تکذیب کردن دعوی
traverses U تکذیب کردن دعوی
traverse U تکذیب کردن دعوی
bills U گزارش جریان دعوی
bill U گزارش جریان دعوی
action in personam U دعوی بر علیه شخص
pretend to U دعوی یا ادعا کردن
traversed U تکذیب کردن دعوی
sounding in damages U دعوی خسارت صحیح و محکم
suppliant U خواهان دعوی اعاده تصرف
venues U محل وقوع جرم یا دعوی
non suit U ترک دعوی به وسیله خواهان
to pretend to wisdom U دعوی عقل یا حکمت کردن
counter charge U دعوی متقابل در امر جزایی
forclosure U سلب حق اقامه دعوی ممانعت
extrajudicial U بدون ارتباط به موضوع دعوی
venue U محل وقوع جرم یا دعوی
jactitation of marriage U دعوی دروغ نسبت به زناشویی
libllant U خواهان یا شاکی دعوی افترا
lawsuit U دادخواهی طرح دعوی در دادگاه
lawsuits U دادخواهی طرح دعوی در دادگاه
action in rem U دعوی بر علیه عین مال
renunciative U مبنی بر چشم پوشی یا ترک دعوی
We lost the case . We were convicted. U دردادگاه محکوم شدیم ( دعوی را باختیم )
lodge a complaint against someone U علیه کسی اقامه دعوی کردن
bring an action against someone U علیه کسی اقامه دعوی کردن
bring a suit against a person U اقامه دعوی علیه کسی کردن
real action U دعوی راجع به اموال غیر منقول
to initiate legal action U دعوی حقوقی را راه انداختن [حقوق]
replication U جواب خواهان به دادخواست مدعی در دعوی
renunciatory U مبنی بر چشم پوشی یا ترک دعوی
relicta verificatione U تسلیم خوانده در مقابل دعوی خواهان
I will be instigating [initiating] legal proceedings. U من دعوی حقوقی را آغاز خواهم کرد.
misjoinder U اتحاد ناصحیح وتبانی اصحاب دعوی
join issue with a person U با کسی وارد مرافعه یا دعوی شدن
to start quarrelling <idiom> U شروع به دعوی کردن [اصطلاح روزمره]
pray in aid U دعوی مطالبه منافع ناشی ازمحتویات یک سند
nemo agit in seipsum U هیچ کس نمیتواند علیه خوداقامه دعوی کند
to square up U خود را آماده کردن [برای دعوی یا حمله]
process U جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
pre audience U ترتیب تقدم صحبت اصحاب دعوی در محکمه
consultary response U نظر محکمه حقوقی درباره یک دعوی خاص
processes U جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
qui tam action U دعوی کیفری که واجد جنبه عمومی و خصوصی باشد
replevin U طرح دعوی به منظور استرداد مال توقیف شده
interrogatory U مجموعه سوالاتی که از شهودیا سایر اطراف دعوی در یک دادگاه میشود
procedendo U حکم ارجاع مجدد دعوی از محکم عالی به دادگاه تالی
disaffirm U دعوی سابق را به صلح ختم کردن نقض احکام صادره از دادگاهها
estopel U عملی که باعث میشود عامل از طرح دعوی یاادعا یا تکذیب و انکار
quantum meruit U هر قدر کارش واقعا" ارزش داشته باشد در دعوی کارگربر کارفرما
plea in abatement U دفاعی که باعث معلق ماندن یابه تعویق افتادن دعوی خواهان شود
peremptory challenge U رد عضو هیات منصفه به وسیله یکی از اصحاب دعوی بدون ذکر دلیل خاص
origin writ U ورقهای بود که در گذشته خواهان دعوی ان را یه عنوان اولین قدم در احقاق حق خود می خریدند
exparte U قراری که دادگاه به درخواست یکی از اصحاب دعوی و بدون توجه به تمایل دیگری صادر میکند
running down case U دعوی علیه راننده وسیله نقلیه که در نتیجه تصادم باعث جرح یا خسارت شده است
compounding a felony U سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
refresher U حق الوکاله اضافی که هنگام جریان دعوی زمانیکه مدت دادرسی از حد معمول تجاوزکند به وکیل داده میشود
demurrer U ایراد میکند که ادله ابرازی برای اقامه دعوی کافی نیست و بالنتیجه خود را به پاسخگویی دادخواست ملزم نمیداند
things in action U اموالی که بالفعل در تصرف شخصی نیستند ولی نسبت به ان ها حقی دارد ومیتواند از طریق طرح دعوی ان ها را مطالبه کند
to provoke somebody until a row breaks out <idiom> U کسی را اینقدر اذیت کنند که شروع کنند به دعوی و پرخاش
stet processus U گزارش اصلاحی تنظیم کردن ترک دعوی کردن
go to law U اقامه دعوی کردن دادخواهی کردن عارض شدن
declaratory judgment U حکمی است که در ان حقوق عدهای تثبیت واعلام میشود لیکن هیچ دستور اجراییی را که از نظراختتام دعوی موثر در مقام باشد متضمن نیست
wager of battle U نوعی از دادرسی که در زمان ویلیام فاتح در انگلستان مرسوم بود و در ان طرفین دعوی به نبرد می پرداختند وفاتح نبرد دادبرده محاکمه نیزمحسوب می شد
use and occupation U عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com