English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
plisse U طرح پارچه برجسته چین خورده چین پلیسه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
brocade U پارچه ابریشمی گل برجسته
soufflTs U خوراک مرکب از زرده تخم مرغ وگوشت وپنیر وشکلات پارچه نازک گل برجسته زنانه
souffles U خوراک مرکب از زرده تخم مرغ وگوشت وپنیر وشکلات پارچه نازک گل برجسته زنانه
souffle U خوراک مرکب از زرده تخم مرغ وگوشت وپنیر وشکلات پارچه نازک گل برجسته زنانه
deburr U پلیسه گرفتن
pleated U پلیسه دار
deburr U پلیسه گیری کردن
alto-rilievo U [ویژگی های نقش برجسته ای که در آن شکل ها به اندازه ای بیش از نصف ضخامت خود برجسته اند.]
perspective spatial model U مدل برجسته زمین زیر برجسته بین
embossing U طرح برجسته [برجسته کردن زمینه فرش]
biased fabric U پارچه جندلایهای که بصورت اریب با تار و پود پارچه بریده شده است
bleacher U کارگر پارچه سفیدکنی شستشو وسفیدکنی پارچه بلیط یا صندلی کم ارزش مسابقات ورزشی
gig mill U ماشین خوابدارکردن پارچه کارخانهای که پارچه رادران خوابدارم
canvas U پارچه کرباسی یا کتانی یاعلفی پارچه کانوادوزی
tartan U یکجور پارچه پشمی شطرنجی پارچه پیچازی
canvases U پارچه کرباسی یا کتانی یاعلفی پارچه کانوادوزی
saliency U نکته برجسته موضوع برجسته
salience U نکته برجسته موضوع برجسته
bas relif U حجاری ونقوش برجسته برجسته
supereminent U برجسته فوق العاده برجسته
embossment U نقوش برجسته برجسته کاری
sarsenet U پارچه ابریشمی پارچه پشمی سنگین
sarcenet U پارچه ابریشمی پارچه پشمی سنگین
stereoscope U جهان نما دوربین یا عینک برجسته نما مبحث اشکال برجسته
stereograph U نوشته یاتصویر برجسته نما برجسته نما کردن
repousse U برجسته نمایاحکاکی برجسته
anaglyph U عکس رنگی برجسته بینی تجزیه رنگ عکس در برجسته بینی
monadelphous U دارای میلههای یک پارچه دارای نافه یک پارچه
it was eaten U خورده شد
little U خورده
irriguous U اب خورده
eaten U خورده
mussy U بهم خورده
symphsis U عضوجوش خورده
conglomerate U به هم جوش خورده
failure U شکست خورده
conglomerates U به هم جوش خورده
on oath U قسم خورده
teched U بهم خورده
mildewy U باد خورده
maggoty U کرم خورده
kinky U گره خورده
kinky U پیچ خورده
jiggly U تکان خورده
grubbier U کرم خورده
grubbiest U کرم خورده
patsy U فریب خورده
thrawart U پیچ خورده
underdogs U سگ شکست خورده
failures U شکست خورده
messy U بهم خورده
vermiculate U کرم خورده
writhen U پیچ خورده
writhen U تاب خورده
stamped U تمبر خورده
brushed U شانه خورده
tetched U بهم خورده
twisty U پیچ خورده
puckery U چین خورده
worm eaten U کرم خورده
plicated U چین خورده
underdog U سگ شکست خورده
stickit U شکست خورده
indisposed U بهم خورده
starveling U گرسنگی خورده
craven U شکست خورده
grubby U کرم خورده
kaput U کاملا شک ست خورده
turkeys U شکست خورده
turkey U شکست خورده
corrosion U خورده شدن
butt welded U از سر جوش خورده
carious U کرم خورده
corrodible U خورده شدنی
belly pinched U گرسنگی خورده
aggresive U خورده شده
deluded U فریب خورده
moth eaten U بید خورده
moth-eaten U بید خورده
cleft U ترک خورده
clefts U ترک خورده
picked U کلنگ خورده
worm-eaten U کرم خورده
cancelled U قلم خورده
dislocated U بهم خورده
eaten U خورده شده
withered U چروک خورده
folded picture U تصویر تا خورده
wound U پیچ خورده
wounding U پیچ خورده
clift U ترک خورده
engrained U پینه خورده
distempered U بهم خورده
dehiscent U ترک خورده
callous U پینه خورده
fretted by rust U زنگ خورده
hammer hard U چکش خورده
crossed out U قلم خورده
wounds U پیچ خورده
crimpled U چوروک خورده
crackly U چین خورده
spun glass U شیشه تاب خورده
i have caught a thorough chill U سرمای حسابی خورده ام
rancid U باد خورده فاسد
indurate U پینه خورده کردن
inure or en U پینه خورده کردن
interwrought U بهم جوش خورده
grounded U توپ به زمین خورده
seared conscience U وجدان پینه خورده
rolled glass U شیشه نورد خورده
rolled profile U نیمرخ نورد خورده
chartered accountant U حسابدار قسم خورده
certified public accountant U حسابدار قسم خورده
cut in U چاک خورده شکافته
deep dyed U زیاد رنگ خورده
patsy U شخص گول خورده
lost U شکست خورده گمراه
sclerous U متصلب پینه خورده
it is sufficiently stamped U کم تمبر خورده است
foul anchor U لنگر تاب خورده
rolled iron or steel U فولاد نورد خورده
wrounght iron mill bar U اهن جوش خورده
beaten U چکش خورده فرسوده
to be fooled U فریب خورده بودن
to be deluded U فریب خورده بودن
These shoes dont fit me. U زنگ مدرسه خورده
common ashlar U سنگ چکش خورده
I have a cold. U من سرما خورده ام. [پزشکی]
bound barrel U لوله تاب خورده
cat gets one's tongue <idiom> U گربه زبونش را خورده
impacted U باهم جوش خورده
Are you daft ? U مگر مغز خر خورده ای ؟
weldment U چیز جوش خورده
chiselled U چوب اسکنه خورده
Today I took laxatives. U امروز مسهل خورده ام.
chiseled U چوب اسکنه خورده
thraw U پیچ خورده دررفته
Our business has become tangled up. U کارمان پیچ خورده است
gyrus U برامدگی چین خورده مغز
Chartered ( certified public ) accountant . U حسابدار قسم خورده ( مجاز )
weather stained U هوا خورده ورنگ پریده
buckled wheel U چرخ خم شده [تاب خورده]
weldment U قطعات بهم جوش خورده
fusion principle U اصل ترکیبات جوش خورده
to twist one's ankle U پیچ خورده شدن قوزک پا
to sprain one's ankle U پیچ خورده شدن قوزک پا
fused ring system U سیستم حلقهای جوش خورده
foul hawse U زنجیرها تاب خورده اند
Like a bear with a sore head. U مثل گرگ تیر خورده
a man in his forties U مرد چهل و خورده ساله
He refused to acknowledge defeat . U قبول نمی کرد که شکست خورده
There is a hitch somewhere. U یک جای کار گره خورده است
not up U توپ دوبار به زمین خورده دبل
macadam blinding U خورده سنگ بخورد راه دادن
acid corrosion of concrete U خورده شدن بتن بوسیله اسید
tailfly U طعمه گره خورده به انتهای نخ ماهیگیری
they are sworn frends U بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
With a long face . U با سبیل آویزان ( ناموفق وسر خورده )
self deceived U فریب نفس خورده خود فریفته
vulcanite U لاستیک سخت و جوش خورده ولکانیت
swallow tail coat U جامهای که پشت ان مانند دم چلچله چاک خورده
quaternion U ورق کاغذی که چهار تاه خورده باشد
hard handed U دارای دستهای پینه خورده سخت گیر
The campaign was considered to have failed. U مبارزه [انتخاباتی] شکست خورده بحساب آورده شد.
Which son of a bitch (son of a gun)did it? U کار کدام شیر پاک خورده ای است ؟
perjured U سوگند دروغ خورده دروغی داده شده
breakers U موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
breaker U موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
I have been deceived in you . U درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
littleneck clam U نوزاد حلزون خوراکی که معمولا خام خورده میشود
turn the tide <idiom> U چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
hole in one U گوی ضربه خورده از نقطه اغاز که به سوراخ میافتد
shot group U گروه گلوله هایی که نزدیک هم به هدف خورده باشند
brushed U برس خورده به طوری که کرک یا خواب آن شق و براق باشد
short round U فشنگ لق یا اسیب دیده گلولهای که کوتاه خورده باشد
choppers U توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
chopper U توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
torose U برجسته
in relief U برجسته
illustrous U برجسته
salient U برجسته
primes U برجسته
primed U برجسته
starring U برجسته
staring U برجسته
ridged U برجسته
illustrated U برجسته
crowned U برجسته
eminent U برجسته
outstandingly U برجسته
outstanding U برجسته
noted U برجسته
overriding U برجسته
stereometric U خط برجسته
striking U برجسته
stereometric U برجسته
illustrious U برجسته
strikingly U برجسته
predominant U برجسته
prominent U برجسته
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com