English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 238 (22 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
tag U ضمیمه کردن
tags U ضمیمه کردن
attach U ضمیمه کردن
attaches U ضمیمه کردن
attaching U ضمیمه کردن
enclose U ضمیمه کردن
encloses U ضمیمه کردن
enclosing U ضمیمه کردن
accompanied U ضمیمه کردن
accompanies U ضمیمه کردن
accompany U ضمیمه کردن
affix U ضمیمه کردن
affixed U ضمیمه کردن
affixes U ضمیمه کردن
affixing U ضمیمه کردن
tack U ضمیمه کردن
tacked U ضمیمه کردن
tacking U ضمیمه کردن
tacks U ضمیمه کردن
adject U ضمیمه کردن
add U ضمیمه کردن
append U ضمیمه کردن
subjoin U ضمیمه کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
attachment U توقیف کردن ضمیمه
attach U پیوست کردن ضمیمه کردن
attaches U پیوست کردن ضمیمه کردن
attaching U پیوست کردن ضمیمه کردن
schedule U صورت یا فهرستی ضمیمه کردن
scheduled U صورت یا فهرستی ضمیمه کردن
schedules U صورت یا فهرستی ضمیمه کردن
supplement U تکمیل کردن ضمیمه شدن به
supplemented U تکمیل کردن ضمیمه شدن به
supplementing U تکمیل کردن ضمیمه شدن به
supplements U تکمیل کردن ضمیمه شدن به
annex U ضمیمه کردن ضمیمه
annexes U ضمیمه کردن ضمیمه
annexing U ضمیمه کردن ضمیمه
attachable U قابل بهم پیوستن یا ضمیمه کردن
Other Matches
excursus U مقالهء ضمیمه ضمیمه تشریحی
enclosures U ضمیمه
attached U ضمیمه
apendix U ضمیمه
appendant U ضمیمه
appendices U ضمیمه
enclosure U ضمیمه
complementing U ضمیمه
addenda U ضمیمه
addendum U ضمیمه
complemented U ضمیمه
complement U ضمیمه
accompaniment U ضمیمه
accompaniments U ضمیمه
thereto attached U ضمیمه به ان
accompanying U ضمیمه
complements U ضمیمه
amendment U ضمیمه
amendments U ضمیمه
insertion U ضمیمه
annexing U ضمیمه
supplements U ضمیمه
exhibited U ضمیمه
attachment U ضمیمه
supplementing U ضمیمه
appendages U ضمیمه
including U به ضمیمه
supplemented U ضمیمه
supplement U ضمیمه
appendage U ضمیمه
appendix U ضمیمه
exhibiting U ضمیمه
appurtenence U ضمیمه
including <prep.> U به ضمیمه
annexes U ضمیمه
comprising <prep.> U به ضمیمه
appurtenance U ضمیمه
annex U ضمیمه
exhibits U ضمیمه
exhibit U ضمیمه
appendixes U ضمیمه
inclusive of <prep.> U به ضمیمه
codicils U ضمیمه وصیتنامه
postscript U ضمیمه کتاب
postscripts U ضمیمه کتاب
enclosed U ضمیمه شده
appendix U ضمیمه ذیل
cirrus U اویز ضمیمه
arrangements U ضمیمه قرارداد
vermiform appendix U ضمیمه اعور
annexed U ضمیمه منضم
appendixes U ضمیمه ذیل
arrangement U ضمیمه قرارداد
codicil U ضمیمه وصیتنامه
attached <adj.> <past-p.> U ضمیمه شده
affixed <adj.> <past-p.> U ضمیمه شده
annexed <adj.> <past-p.> U ضمیمه شده
extrinsic U جزئی ضمیمه
attributed <adj.> <past-p.> U ضمیمه شده
enclosed <adj.> <past-p.> U ضمیمه شده
tags U ضمیمه شدن به
attachment U ضبط ضمیمه
attachment U ضمیمه الصاق
an a to a dictionary U ضمیمه فرهنگ
given in U ضمیمه شده
tag U ضمیمه شدن به
affected [added] <adj.> <past-p.> U ضمیمه شده
adjuncts U ملازم ضمیمه
adjunct U ملازم ضمیمه
adjoint U مشوق ضمیمه
annex U پیوستن ضمیمه سازی
annexes U پیوستن ضمیمه سازی
cirrate U دارای زائده و ضمیمه
additions U اسم اضافی ضمیمه
the a invoice U صورت حساب ضمیمه
annexation U ضمیمه سازی انضمام
annexing U پیوستن ضمیمه سازی
pendant U بی تکلیف ضمیمه شده
pendants U بی تکلیف ضمیمه شده
adjunction U ضمیمه مشاع سازی
addition U اسم اضافی ضمیمه
glossary U واژه نامه ضمیمه کتاب
tagged U بر چسب زده ضمیمه دار
glossaries U واژه نامه ضمیمه کتاب
attachment U ضمیمه اثاث جمع اوری
copy of his letter is here with enclosed U رونوشت نامه وی ضمیمه است
return account U صورتحسابی که به برات رجوعی ضمیمه میشود
attachment U توقیف و ضبط شخص یا مال به دلایل قانونی ضمیمه
chyron [American E] U قسمت پائین صفحه تلویزیون [برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
Lower third U قسمت پائین صفحه تلویزیون [برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
aston [British E] U قسمت پائین صفحه تلویزیون [برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
accession book U فهرست کتب یک کتابخانه که به سایر کتب ضمیمه شود
appendicitis U اماس ضمیمه روده اماس اپاندیس
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
transliterate U عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
cipher device U وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalizing U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploits U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
lubricates U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
clears U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
mended U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
refers U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
referred U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
refer U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
justifying U تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com