English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
warrant U ضمانت کردن مجوز
warranted U ضمانت کردن مجوز
warranting U ضمانت کردن مجوز
warrants U ضمانت کردن مجوز
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
sanctioning U مجوز جریمه ضمانت اجرا
sanction U مجوز جریمه ضمانت اجرا
sanctioned U مجوز جریمه ضمانت اجرا
sanctions U مجوز جریمه ضمانت اجرا
pecuniary liability U ضمانت ضمانت جبران خسارت
answers U ضمانت کردن
vouch U ضمانت کردن
answering U ضمانت کردن
answered U ضمانت کردن
vouch for U ضمانت کردن
guarantees U ضمانت کردن
answer U ضمانت کردن
sponsors U ضمانت کردن
insure U ضمانت کردن
guaranteed U ضمانت کردن
sponsor U ضمانت کردن
guarantee U ضمانت کردن
sponsoring U ضمانت کردن
warrants U اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warrant U اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warranted U اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warranting U اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warrent U ضمانت یاتعهد کردن
act as surety U کفالت یا ضمانت کردن
to stand surety for any one U ضمانت کسیرا کردن
stand surety for a person U ضمانت کسی را کردن
bail U تضمین ضمانت کردن
sanction U ضمانت اجرایی معین کردن
guarantee U ضمانت نامه تضمین کردن
guaranteed U ضمانت نامه تضمین کردن
to vouch for any one's honesty U ضمانت درستی کسی را کردن
sanctioned U ضمانت اجرایی معین کردن
sanctioning U ضمانت اجرایی معین کردن
sanctions U ضمانت اجرایی معین کردن
guarantees U ضمانت نامه تضمین کردن
guarantee a contract U اجرای قراردادی را ضمانت کردن
guaranty U تضمین ضمانت یا تعهد کردن
vouch U ضمانت کردن مسئول واقع شدن
justification U مجوز
justifications U مجوز
permission U مجوز
warranting U مجوز
license U مجوز
licensing U مجوز
warrant U مجوز
licence U مجوز
authority U مجوز
licenses U مجوز
warranted U مجوز
warrants U مجوز
warrent U مجوز
licences U مجوز
licensee U دارنده مجوز
withdrawal warrant U مجوز برداشت
without justification U بدون مجوز
licensees U دارنده مجوز
clearance U مجوز دستیابی به یک فایل
clearance inwards U مجوز ورود کشتی
site license U مجوز درون سازمانی
software license U مجوز نرم افزار
clearance outwards U مجوز خروج کشتی
to pass one's word for another U از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
run duration U مجوز کاربر برای اجرای یک برنامه
unauthorized U آنچه باید مجوز داشته باشد
authorisations U مجوز به کاربر برای دستیابی به یک سیستم
authorization U مجوز به کاربر برای دستیابی به یک سیستم
browses U جستجو و دستیابی به پایگاه داده بدون مجوز
browsed U جستجو و دستیابی به پایگاه داده بدون مجوز
browse U جستجو و دستیابی به پایگاه داده بدون مجوز
constitute U تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constituting U تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constituted U تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constitutes U تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
ATC U مجوز ناشر نرم افزار به کاربر برای گرفتن چندین کپی از برنامه
bail U ضمانت
guarantee U ضمانت
gurantee U ضمانت
bond U ضمانت
guaranty U ضمانت
sponsion U ضمانت
sponsored by U به ضمانت
warranty U ضمانت
suretyship U ضمانت
mainprise U ضمانت
warrants U ضمانت
warranting U ضمانت
sponsorship U ضمانت
warrant U ضمانت
guaranteed U ضمانت
warranted U ضمانت
guarantees U ضمانت
pledge [archaic] [guaranty] U ضمانت
warranty U ضمانت
guarantee U ضمانت
warranties U ضمانت
guaranty U ضمانت
signatures U کد مجوز مخصوص مثل کلمه رمز که به کاربر حق تقدم برای دستیابی به سیستم یا اجرای کار میدهد.
signature U کد مجوز مخصوص مثل کلمه رمز که به کاربر حق تقدم برای دستیابی به سیستم یا اجرای کار میدهد.
bond U پیوستگی ضمانت
sanctioning U ضمانت اجرا
sanctioned U ضمانت اجرا
warranties U ضمانت نامه
pecuniary liability U ضمانت پولی
express warranty U ضمانت صریح
sanction U ضمانت اجرا
guaranty U ضمانت نامه
contract guarantee U ضمانت قرارداد
pledges U وثیقه ضمانت
guarantee period U دوره ضمانت
guarantor U ضمانت کننده
bonded U ضمانت شده
guarantors U ضمانت کننده
pledged U وثیقه ضمانت
upon bail U بقیه ضمانت
pledge U وثیقه ضمانت
assurance U ضمانت وثیقه
assurances U ضمانت وثیقه
sanctions U ضمانت اجرا
warranty U ضمانت نامه
fiduciary bond U ضمانت شرافتی
pledging U وثیقه ضمانت
bail bond U ضمانت نامه
responsibilities U ضمانت جوابگویی
suretyship U عقد ضمانت
bailable U قابل ضمانت
irrepleviable U ضمانت برندار
bank bond U ضمانت بانکی
joint and several guarantee U ضمانت تضامنی
limplied warranty U ضمانت ضمنی
bank guarantee U ضمانت بانکی
bondholder U ضمانت دار
letter of indemnity U ضمانت نامه
bilable U ضمانت بردار
irreplevisable U ضمانت برندار
responsibility U ضمانت جوابگویی
sanctions U ضمانت اجرایی قانون
the watch is warranted U ضمانت شده است
guaranteed U شخص ضمانت شده
to go bail for any one U ضمانت کسی راکردن
sanctioning U ضمانت اجرایی قانون
guarantee U شخص ضمانت شده
bailment U رهایی به قید ضمانت
i guarantee his appearance U من ضمانت می کنم که حاضرشود
bank guarantee U ضمانت نامه بانکی
joint bond U تعهد یا ضمانت مشترک
guarantees U شخص ضمانت شده
sanctioned U ضمانت اجرایی قانون
board exchange warranty U ضمانت تعویض برد
to bail out U با ضمانت از زندان دراوردن
able to justify bail U قادر به تقبل ضمانت
sanction U ضمانت اجرایی قانون
it is not protected by sanctions U ضمانت اجرایی ندارد
wages U ضمانت حسن انجام کار
average bond U ضمانت نامه جبران خسارت
waged U ضمانت حسن انجام کار
repayment guarantee U ضمانت استرداد پیش پرداخت
waging U ضمانت حسن انجام کار
wage U ضمانت حسن انجام کار
performance guarantee U ضمانت حسن انجام کار
pledgeor U دهنده ضمانت یابیعانه یا قول
good performance guarantee U ضمانت حسن انجام کار
tender guarantee U ضمانت شرکت در مزایده یامناقصه
bid bond U ضمانت شرکت در مناقصه یا مزایده
pledgor U دهنده ضمانت یابیعانه یا قول
open credit U اعتبار بدون ضمانت نامه
tender bonds U ضمانت نامههای مناقصه یامزایده
seconding U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
second U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconds U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconded U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
local parole U زندانی که به قید ضمانت محلی ازاد میشود
30% down payment against bank guaranty U ۳۰ درصد پیش پرداخت در برابر ضمانت بانکی
accommodation bill U براتی که جهت کمک یا ضمانت فردی تهیه میگردد
bareboat charter U ضمانت نامه تضمین حرکت کشتی و پرداخت مخارج پرسنل ان
del credere U ضمانت فروشنده حق العمل کار نسبت به معتبر بودن خریدار
export licence U جواز صدور مجوز صدور
considerations U وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
consideration U وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
bilable U قابل رهایی قابل ضمانت
ubi jus, ibi remedium U هر جا حقی هست ضمانت اجرا هم هست هر جا حقی است حق استیفاء ان هم وجوددارد
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com