Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
mission essential
U
ضروری برای انجام ماموریت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
mission , oriented
U
لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
Other Matches
tasking
U
سازمان بندی برای عملیات واگذار کردن ماموریت به یکانها واگذاری ماموریت تعیین ماموریت
aircraft mission equipment
U
وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
aircraft role equipment
U
تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
task component
U
بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
scratch one's back
<idiom>
U
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
party
U
گروه مخصوص انجام یک ماموریت
mission essential
U
حیاتی از نظر انجام ماموریت
what luck
U
در رهگیری هوایی یعنی نتیجه انجام ماموریت چه طور بود
judy
U
در رهگیری هوایی علامت اینست که با هواپیمای دشمن درگیر شده ام و در حال انجام ماموریت می باشم
robot
U
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots
U
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
calling sequence
U
مجموعهای مشخص ازدستورالعمل و داده که برای فراخوانی یک ریزبرنامه معین ضروری است
vacation sittings
U
جلسات دادگاه که در فاصله دو اجلاس برای کارهای مهم و ضروری تشکیل میشود
aborted
U
عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborting
U
عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborts
U
عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
foreground
U
سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
packets
U
گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
carrier company
U
تیم یا گروه چهار نفرهای که برای ماموریت خارج ازکشور انتخاب می شوند
packet
U
گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
labor of love
<idiom>
U
انجام کار برای خشنودی شخص نه برای پول
busiest
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busy
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busies
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busier
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busying
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busied
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
dual capable
U
جنگ افزار یا وسیله دو کاره وسیله یا جنگ افزاری که دونوع ماموریت انجام میدهد
practical extraction and report language
U
برای توید متنهای CGI که می توانند فرم هایی را پردازش کنند یا روی وب سرور برای بهبود وب سایت توابعی انجام دهند
task unit
U
نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
tour of duty
U
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
state tiger
U
در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی برای اجرای ماموریت رهگیری دارم
queries
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
querying
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
housekeeping
U
عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
for doing it
U
برای انجام ان
notification
U
عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
embedded code
U
کامپیوتر مخصوص برای کنترل یک ماشین . کامپیوتر مخصوص در یک سیستم بزرگ برای انجام یک تابع خاص
undertake
U
توافق برای انجام کاری
demanded
U
تقاضا برای انجام چیزی
undertaken
U
توافق برای انجام کاری
demands
U
تقاضا برای انجام چیزی
potential
<adj.>
U
[توانایی برای انجام کاری]
sit tight
<idiom>
U
صبور برای انجام کاری
demand
U
تقاضا برای انجام چیزی
undertakes
U
توافق برای انجام کاری
to have done
U
برای کسی
[دیگر]
انجام دادن
prone
U
سرازیر مستعد برای انجام کار
authorising
U
اجازه دادن برای انجام کاری
technique
U
روش با مهارت برای انجام کاری
authorizes
U
اجازه دادن برای انجام کاری
authorises
U
اجازه دادن برای انجام کاری
invoking
U
تقاضا از کسی برای انجام کاری
techniques
U
روش با مهارت برای انجام کاری
bars
U
توقف کسی برای انجام کاری
authorize
U
اجازه دادن برای انجام کاری
authorizing
U
اجازه دادن برای انجام کاری
invokes
U
تقاضا از کسی برای انجام کاری
decision
U
تصمیم گیری برای انجام کاری
operated
U
کل زمان لازم برای انجام یک کار
operates
U
کل زمان لازم برای انجام یک کار
invoke
U
تقاضا از کسی برای انجام کاری
do one's thing
<idiom>
U
انجام کار پر لذت برای شخص
turn out
<idiom>
U
رفتن برای دیدن یا انجام کاری
farm out
<idiom>
U
شخص دیگری برای انجام کار
up to one's ears in work
<idiom>
U
کارهای زیاد برای انجام داشتن
operate
U
کل زمان لازم برای انجام یک کار
help
U
روش آسانتر برای انجام کاری
bar
U
توقف کسی برای انجام کاری
invoked
U
تقاضا از کسی برای انجام کاری
set the pace
<idiom>
U
برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
decisions
U
تصمیم گیری برای انجام کاری
helps
U
روش آسانتر برای انجام کاری
helped
U
روش آسانتر برای انجام کاری
to invite somebody to do something
U
کسی را برای انجام کاری فراخواندن
authorize
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizes
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
overslaugh
U
بخشودگی از کاری برای انجام کار بزرگتر
put up to
<idiom>
U
وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
adds
U
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
adding
U
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
arithmetic
U
توانایی یک وسیله برای انجام توابع ریاضی
keep after
<idiom>
یادآوری مکرر به کسی برای انجام کاری.
processes
U
انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
add
U
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
process
U
انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
get one's own way
<idiom>
U
اجبار اشخاص برای انجام هر کاری که تو میخواهی
authorizing
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorising
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
macro
U
تابع و دستورات برای انجام عمل ماکرو
to make an effort to do something
U
تلاش کردن برای انجام دادن کاری
to try hard to do something
U
تقلا کردن برای انجام دادن کاری
twist one's arm
<idiom>
U
مجبور کردن شخص برای انجام کاری
pool
U
عده کارمند اماده برای انجام امری
authorises
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
pooled
U
عده کارمند اماده برای انجام امری
pools
U
عده کارمند اماده برای انجام امری
covenantor
U
اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
make it up to someone
<idiom>
U
انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
permanently
U
انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
validation
U
بررسی انجام شده برای معتبر بودن داده
computing
U
میزان سرعت یا توانایی کامپیوتر برای انجام یک محاسبات
egg (someone) on
<idiom>
U
خواهش کردن ومجبورکردن کسی برای انجام کاری
beside one's self
<idiom>
U
خیلی ناامید یا هیجان زده برای انجام کاری
talk into
<idiom>
U
موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
server
U
کامپیوتر مخصوص که کاری را برای شبکه انجام میدهد
go in for
<idiom>
U
شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
metacompilation
U
کامپایل که برای تولید کامپایلر دیگر انجام میشود
freedoms
U
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
freedom
U
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
to pause
U
[برای مدت کوتاهی]
در انجام کاری توقف کردن
loose ends
<idiom>
U
بدون کار معلوم وروشنی برای انجام دادن
to sign up for something
U
نام خود را درفهرست نوشتن
[برای انجام کاری اشتراکی]
manning the rail
U
گماردن پرسنل به دور ناو یاوسیله برای انجام تشریفات
office
U
استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
concerted action
U
عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند
chord keying
U
عمل انتخاب دو یا چند کلید همزمان برای انجام کاری
verification fire
U
تیرازمایشی تیراندازی که برای تشخیص خطای توپ انجام میشود
for peanuts
[and for chicken feed]
<idiom>
U
چندرغاز
[رایگان]
[مفت]
[مزد خیلی کم برای انجام کاری]
for next to nothing
<idiom>
U
چندرغاز
[رایگان]
[مفت]
[مزد خیلی کم برای انجام کاری]
offices
U
استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
size
U
محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
crunches
U
بیان فرفیت کامپیوتر برای پردازش اعداد و انجام اعمال ریاضی
sizes
U
محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
sergeanty
U
انجام خدمات مختلف در دوره ملوک الطوایفی برای تملک تیول
crunched
U
بیان فرفیت کامپیوتر برای پردازش اعداد و انجام اعمال ریاضی
to suggest it is appropriate to do so
[matter]
U
پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد
[چیزی ]
crunch
U
بیان فرفیت کامپیوتر برای پردازش اعداد و انجام اعمال ریاضی
yaght club
U
باشگاه تفریحی قایق داران برای انجام مسابقه بین اعضا
consortia
U
ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
personal assistant
فردی که کارهای دفتری و مدیریتی برای فرد دیگری انجام میدهد
electronic
U
توانایی کلمه پرداز برای انجام توابع پردازش داده مشخص
elapsed time
U
زمانی که کاربر برای انجام کاری روی کامپیوتر صرف میکند
consortium
U
ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
keystroke
U
شمارش انتخابهای کلید انجام شده برای محاسبه هزینه تایپ
consortiums
U
ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
two man rule
U
قانون حضور یاتصویب دونفره یا تصویب به وسیله دونفر برای انجام کار
introduce
U
شبکه کامپیوترهای خصوصی در یک شرکت که توابع یکسانی را برای اینترنت انجام می دهند.
introduced
U
شبکه کامپیوترهای خصوصی در یک شرکت که توابع یکسانی را برای اینترنت انجام می دهند.
cut corners
<idiom>
U
[زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
cells
U
ثباتی که حاوی محل مرجع یک خانه مخصوص برای انجام عمل است
cell
U
ثباتی که حاوی محل مرجع یک خانه مخصوص برای انجام عمل است
introduces
U
شبکه کامپیوترهای خصوصی در یک شرکت که توابع یکسانی را برای اینترنت انجام می دهند.
introducing
U
شبکه کامپیوترهای خصوصی در یک شرکت که توابع یکسانی را برای اینترنت انجام می دهند.
counter revolution
U
عملیاتی و تدابیری که بعد از وقوع انقلاب برای خنثی کردن ان انجام و اتخاذ میشود
prints
U
حروف خاص ارسالی به چاپگر که آنرا هدایت میکند برای انجام یک تابع یاعمل
device
U
کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
devices
U
کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
printed
U
حروف خاص ارسالی به چاپگر که آنرا هدایت میکند برای انجام یک تابع یاعمل
print
U
حروف خاص ارسالی به چاپگر که آنرا هدایت میکند برای انجام یک تابع یاعمل
gallium arsenide
U
ماده جدید برای ساختار قطعه که عملیات را سریع تر از قط عات سیلیکف انجام میدهد
austempering
U
تغییرات فیزیکی که در دمای ثابت برای بدست اوردن باینات از استنیت انجام می گیرد
board of conciliation
U
هیاتی که برای پیشگیری وایجاد توافق بین کارگر وکارفرما انجام وفیفه میکند
jcl
U
دستوری که مشخصات را شرح میدهد و نیز منابع لازم برای انجام کار توسط کامپیوتر
tout temps prist
U
تسلیم خوانده در برابرخواهان با اعلام این که همیشه برای تحویل یا انجام خواسته حاضر است
instruction
U
کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
program
U
نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
languages
U
دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
instructions
U
کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
language
U
دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
programs
U
نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
input/output
U
پردازندهای که ارسال ورودی /خروجی را برای CPU انجام میدهد شامل DMA و امکانات تصحیح خطا
machine
U
کامپیوتر یا سیستم یا پردازندهای که از قط عات مختلف متصل بهم برای انجام یک عمل تشکیل شده است
machined
U
کامپیوتر یا سیستم یا پردازندهای که از قط عات مختلف متصل بهم برای انجام یک عمل تشکیل شده است
machines
U
کامپیوتر یا سیستم یا پردازندهای که از قط عات مختلف متصل بهم برای انجام یک عمل تشکیل شده است
quantum meruit
U
کارفرما کاری را که برای انجام دادن به کارگر می داده و قرار می گذاشته که مزد او را برمبنای قاعده فوق بدهد
number cruncher
U
یک برنامه یا کامپیوتر که برای انجام مقادیر بزرگی ازمحاسبه و سایر دستکاریهای عددی طراحی شده است محاسبه
gestalt
U
تشکیل و ترکیب چندعامل یاپدیده فیزیکی وحیاتی وروانشناسی برای انجام کارواحدو دست داده جزئی از کل شوند
basic
U
سیستمی که برنامه یا کارهای مشخصی را برای یک کامپیوتر مرکزی انجام میدهد و با استفاده از سیگنالهای وقفه قابل کنترل است
basics
U
سیستمی که برنامه یا کارهای مشخصی را برای یک کامپیوتر مرکزی انجام میدهد و با استفاده از سیگنالهای وقفه قابل کنترل است
limit state
U
حالت خاص یک ساختمان که دیگر وفیفه خودرا انجام نمیدهد و یا شرایطی که برای ان طرح شده است جایز نمیباشد
go to sleep
U
اصطلاحی برای توقف کامیپوتریا عدم امکان انجام عملی توسط کامپیوتر به دلیل گرفتار شدن در یک حلقه نامحدود
maintenance
U
1-قرار دادن ماشین در وضعیت کارایی خوب . 2-کارهایی که برای اجرای سیستم انجام می شوند مثل ترمیم خرابی ها
Perl
U
برای تولید متنهای CGI که میتواند فراهم را پردازش کند و روی وب سرور عملیاتی انجام دهد تا وب سایت را بهبود بخشید
circuit
U
مدار منط قی که روی ورودیهای دودویی برای تولید خروجی طبق مجموعه توابع سخت افزاری عملیات انجام میدهد
circuits
U
مدار منط قی که روی ورودیهای دودویی برای تولید خروجی طبق مجموعه توابع سخت افزاری عملیات انجام میدهد
i/o
U
پردازندهای که پردازش کمی را انجام میدهد چرا که زمان آن برای خواندن یا نوشتن داده از پورت ورودی / خروجی صرف میشود
trick ski
U
اسکی کوتاه برای انجام حرکات نمایشی اسکی روی اب
bracket
U
چاپ کروشه اطراف یک موضوع برای بیان اینکه نشان دهند همان کار را انجام میدهد و از بقیه متن جدا شود
scheduled
U
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedules
U
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedule
U
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
cards
U
کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
housekeeping
U
در آغاز برنامه جدید برای انجام امور سیستم مثل پاک کردن حافظه تشخیص کلیدهای تابع یا تغییر حالت صفحه تصویر
embedded code
U
بخش ها یا توابعی که به زبان ماشین نوشته شده اند و در برنامه سطح بالا وارد می شوند برای سرعت بخشیدن یا انجام تابع خاص
electronic cottage
U
مفهوم اجازه دادن به کارگران برای اینکه در خانه بمانند و کارها را توسط بکارگیری ترمینالهای کامپیوتر که به یک دفترمرکزی متصل میباشد انجام دهند
card
U
کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
imperative
U
ضروری
essentials
U
ضروری
expeditious
U
ضروری
essential
U
ضروری
emergencies
U
ضروری
imperatives
U
ضروری
emergency
U
ضروری
acute
<adj.>
U
ضروری
urgency
U
ضروری
inalienable
<adj.>
U
ضروری
unalterable
<adj.>
U
ضروری
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com