Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 278 (41 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
hunt
U
صید کردن جستجو کردن در
hunted
U
صید کردن جستجو کردن در
hunts
U
صید کردن جستجو کردن در
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
service
U
برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و..
serviced
U
برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و..
surveillance
U
جستجو کردن
document
U
عمل اسکن کردن متنهای کاغذی برای ایجاد OLR روی محتوای آن و ذخیره سازی آن روی دیسک به طوری که قابل جستجو باشد
documented
U
عمل اسکن کردن متنهای کاغذی برای ایجاد OLR روی محتوای آن و ذخیره سازی آن روی دیسک به طوری که قابل جستجو باشد
documenting
U
عمل اسکن کردن متنهای کاغذی برای ایجاد OLR روی محتوای آن و ذخیره سازی آن روی دیسک به طوری که قابل جستجو باشد
ransack
U
جستجو کردن
ransacked
U
جستجو کردن
ransacking
U
جستجو کردن
ransacks
U
جستجو کردن
hunting
U
شکار کردن جستجو کردن
attempt
U
تقلا کردن جستجو کردن
attempted
U
تقلا کردن جستجو کردن
attempting
U
تقلا کردن جستجو کردن
attempts
U
تقلا کردن جستجو کردن
mouse
U
جستجو کردن
mouses
U
جستجو کردن
fish
U
جستجو کردن طلب کردن
fished
U
جستجو کردن طلب کردن
fishes
U
جستجو کردن طلب کردن
seek
U
جستجو کردن
seeking
U
جستجو کردن
seeks
U
جستجو کردن
seed
U
جستجو کردن
seeds
U
جستجو کردن
grub
U
زمین کندن جستجو کردن
grubbed
U
زمین کندن جستجو کردن
grubs
U
زمین کندن جستجو کردن
scour
U
جستجو کردن
scoured
U
جستجو کردن
scours
U
جستجو کردن
comb
U
شانه کردن جستجو کردن
combed
U
شانه کردن جستجو کردن
combing
U
شانه کردن جستجو کردن
search
U
فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
search
U
جستجو کردن
searched
U
فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
searched
U
جستجو کردن
searches
U
فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
searches
U
جستجو کردن
searchingly
U
فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
searchingly
U
جستجو کردن
inspect
U
جستجو کردن بررسی کردن کنترل
inspected
U
جستجو کردن بررسی کردن کنترل
inspecting
U
جستجو کردن بررسی کردن کنترل
inspects
U
جستجو کردن بررسی کردن کنترل
hunt after
U
جستجو کردن
hunt for
U
جستجو کردن
hunt up
U
جستجو کردن
to hunt up
U
جستجو کردن
seach
U
جستجو کردن
search and clear
U
جستجو و پاک کردن دشمن
snook
U
جستجو کردن
to feel after any thing
جستجو کردن
to hunt out
U
جستجو کردن ویافتن
to look up
U
نگاه کردن جستجو کردن
to make r. after something
U
چیزی را جستجو کردن
to scratch about
U
جستجو کردن
to seek a remedy for something
U
چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
to smell about
U
جستجو کردن
go through
<idiom>
U
جستجو وکنکاش کردن
head-hunting
<idiom>
U
جستجو کردن برای یافتن شخصی شایسته ولایق
track down
<idiom>
U
جستجو کردن
wild goose chase
<idiom>
U
ناامیدانه جستجو کردن
to seek somebody out
U
جستجو برای پیدا کردن کسی
to search
U
گشتن
[جستجو کردن]
to search
U
جستجو کردن
to dig up
U
با به هم زدن
[جستجو کردن]
از خاک در آوردن
to grub
U
جستجو کردن
[برای]
to grub about
U
جستجو کردن
[برای]
to rummage
U
جستجو کردن
to browse through
U
جستجو کردن
to search after
U
جستجو کردن
to sift through something
U
با زیر و رو جستجو کردن
to prospect
[for]
U
جستجو کردن
[برای]
Other Matches
linear
U
روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا به جواب برسد.
searchingly
U
روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا عنصر مورد نظر پیدا شود.
search
U
روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا عنصر مورد نظر پیدا شود.
searched
U
روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا عنصر مورد نظر پیدا شود.
searches
U
روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا عنصر مورد نظر پیدا شود.
backwards
U
جستجو برای دادهای که در محل نشانه گرد قرار دارد یا در انتهای فایل است و جستجو تا ابتدای فایل
distributes
U
سیستم پایگاه داده ها که داده آن در کامپیوترهای مختلف ذخیره شده است ولی جستجو در آن مشابه جستجو در یک محل انجام میشود
distribute
U
سیستم پایگاه داده ها که داده آن در کامپیوترهای مختلف ذخیره شده است ولی جستجو در آن مشابه جستجو در یک محل انجام میشود
distributing
U
سیستم پایگاه داده ها که داده آن در کامپیوترهای مختلف ذخیره شده است ولی جستجو در آن مشابه جستجو در یک محل انجام میشود
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
hunts
U
جستجو
seek
U
جستجو
seeks
U
جستجو
hunted
U
جستجو
seeking
U
جستجو
hunt
U
جستجو
searchingly
U
جستجو
prowls
U
جستجو
rummaged
U
جستجو
searched
U
جستجو
rummages
U
جستجو
rummaging
U
جستجو
searches
U
جستجو
rummage
U
جستجو
search
U
جستجو
prowl
U
جستجو
prowled
U
جستجو
prowling
U
جستجو
probes
U
جستجو
researches
U
جستجو
quest
U
جستجو
investigation
U
جستجو
query
U
جستجو
probed
U
جستجو
inquisitions
U
جستجو
database
U
جستجو
right of search
U
حق جستجو
queries
U
جستجو
look up
U
جستجو
inquisition
U
جستجو
researching
U
جستجو
querying
U
جستجو
research
U
جستجو
queried
U
جستجو
researched
U
جستجو
investigations
U
جستجو
quests
U
جستجو
on the lurk
U
در جستجو
databases
U
جستجو
probe
U
جستجو
transliterate
U
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
searchers
U
جستجو کننده
search memory
U
حافظه جستجو
search key
کلید جستجو
search cycle
U
چرخه جستجو
search and replace
U
جستجو و جایگزینی
corrective maintenance
U
عمل جستجو
disquisition
U
تحقیق جستجو
quester
U
جستجو کننده
search result
U
نتیجه جستجو
searcher
U
جستجو کننده
search results
U
نتایج جستجو
mouser
U
جستجو کننده
search string
U
رشته جستجو
hunt out
U
با جستجو یافتن
elimination
U
در حین جستجو
searchable
U
قابل جستجو
seeker
U
جستجو کننده
searching time
U
زمان جستجو
searchless
U
بدون جستجو
institutionalize
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device
U
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalizes
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploits
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
evaporates
U
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
compensated
U
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
evaporating
U
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
lubricates
U
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
endorse
U
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
endorsed
U
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
lubricating
U
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
compensates
U
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
evaporated
U
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
endorses
U
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
ascertian
U
محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
expend
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expended
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
parallelize
U
تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
justifies
U
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
endorsing
U
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
specifying
U
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
clearer
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
lubricate
U
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
mend
U
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
expending
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
compensate
U
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
evaporate
U
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
expends
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
clear
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
refers
U
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
judged
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
detach
U
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
judges
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judging
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
crush
U
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
to adapt
[to]
U
جور کردن
[درست کردن ]
[سازوار کردن]
[به]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com