Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
furbish
U
صورت تازه دادن به
furbished
U
صورت تازه دادن به
furbishes
U
صورت تازه دادن به
furbishing
U
صورت تازه دادن به
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
new blood
<idiom>
U
جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
rallied
U
سرو صورت تازه گرفتن
rallies
U
سرو صورت تازه گرفتن
rally
U
سرو صورت تازه گرفتن
formation
U
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
revivified
U
نیروی تازه دادن
refreshes
U
نیروی تازه دادن به
replenishes
U
ذخیره تازه دادن
replenishing
U
ذخیره تازه دادن
rejuvenesce
U
زندگی تازه دادن به
reseat
U
نشیمنگاه تازه دادن
replenished
U
ذخیره تازه دادن
refreshed
U
نیروی تازه دادن به
revivifying
U
نیروی تازه دادن
reinvigorate
U
نیروی تازه دادن به
revivify
U
نیروی تازه دادن
revivifies
U
نیروی تازه دادن
replenish
U
ذخیره تازه دادن
reseats
U
نشیمنگاه تازه دادن
reseating
U
نشیمنگاه تازه دادن
refresh
U
نیروی تازه دادن به
reseated
U
نشیمنگاه تازه دادن
revitalizes
U
قدرت و زندگی تازه دادن
revitalized
U
قدرت و زندگی تازه دادن
revitalize
U
قدرت و زندگی تازه دادن
revitalising
U
قدرت و زندگی تازه دادن
revitalizing
U
قدرت و زندگی تازه دادن
revitalises
U
قدرت و زندگی تازه دادن
revitalised
U
قدرت و زندگی تازه دادن
rally
U
نیروی تازه دادن به گرد امدن
refreshes
U
نیروی تازه دادن تقویت کردن
rallied
U
نیروی تازه دادن به گرد امدن
refinish
U
صیقل یا رنگ و روغن تازه دادن به
rallies
U
نیروی تازه دادن به گرد امدن
refreshed
U
نیروی تازه دادن تقویت کردن
refresh
U
نیروی تازه دادن تقویت کردن
reincarnate
U
تجسم یا زندگی تازه دادن حلول کردن
dynamic
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamically
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
effectuate
U
انجام دادن صورت دادن
inventory
U
از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
wind
U
سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
winds
U
سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
enactory
U
دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
put inpractice
U
صورت دادن
actualize
U
صورت دادن
carry ineffect
U
صورت دادن
make something happen
U
صورت دادن
to put in to shape
U
سر و صورت دادن
put ineffect
U
صورت دادن
carry out
U
صورت دادن
implement
U
صورت دادن
actualise
[British]
U
صورت دادن
carry into effect
U
صورت دادن
put into effect
U
صورت دادن
exteriorization
U
صورت خارجی دادن به
to give an examination
U
صورت امتحان دادن
organising
U
سرو صورت دادن
transfiguring
U
تغییر صورت دادن
incarnate
U
صورت خارجی دادن
transfigures
U
تغییر صورت دادن
transfigured
U
تغییر صورت دادن
organize
U
سرو صورت دادن
organises
U
سرو صورت دادن
organizes
U
سرو صورت دادن
transfigure
U
تغییر صورت دادن
organizing
U
سرو صورت دادن
epitomised
U
صورت خارجی به چیزی دادن
epitomises
U
صورت خارجی به چیزی دادن
epitomising
U
صورت خارجی به چیزی دادن
epitomizing
U
صورت خارجی به چیزی دادن
epitomize
U
صورت خارجی به چیزی دادن
epitomizes
U
صورت خارجی به چیزی دادن
epitomized
U
صورت خارجی به چیزی دادن
new coined
U
تازه بنیاد تازه سکه زده
revived
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
idealized
U
بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealize
U
بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealising
U
بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealised
U
بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealizing
U
بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealises
U
بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
exteriorize
U
بصورت فاهرفهمیدن یا فهاندن صورت فاهر یا وجودخارجی دادن
idealizes
U
بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
newlywed
U
تازه داماد تازه عروس
binds
U
چسباندن صفحات کاغذ بهم برای شکل دادن به آنها به صورت کتاب
bind
U
چسباندن صفحات کاغذ بهم برای شکل دادن به آنها به صورت کتاب
hobbledehoy
U
کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
duble option
U
خیار مشتری و بایع در موردتغییر دادن مقدار ثمن و مبیع در صورت تغییر ارزش پول
pans
U
حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan-
U
حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan
U
حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
local
U
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
locals
U
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
printers
U
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printer
U
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
usura maritima
U
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
overflows
U
بررسی پرچم سرریز در صورت رخ دادن سرریز
islamize
U
بصورت اسلامی در اوردن صورت اسلامی دادن به
overflowed
U
بررسی پرچم سرریز در صورت رخ دادن سرریز
overflow
U
بررسی پرچم سرریز در صورت رخ دادن سرریز
plastic bubble keyboard
U
صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
shift keys
U
که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ
scroll
U
حرکت دادن متن نمایش داده شده به صورت عمودی بالا یا پایین صفحه نمایش یک پیکسل یا خط در واحد زمان
scrolls
U
حرکت دادن متن نمایش داده شده به صورت عمودی بالا یا پایین صفحه نمایش یک پیکسل یا خط در واحد زمان
shift key
U
که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ
packets
U
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packet
U
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
numeric
U
که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
barrage jamming
U
تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
watts
U
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watt
U
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
discretionary
U
آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
rom
U
دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان قطعه ROM با فرفیت بالا استفاده میشود. داده به صورت دودویی ذخیره میشود به صورت سوراخهای حکاکی شده روی سطح آن که سپس توسط لیزر خوانده می شوند
line astern
U
صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
chargeable accessions
U
استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
dat
U
سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
freshest
U
تازه
recent
U
تازه
modern
U
تازه
newfangled
U
مد تازه
new born
U
تازه
newfashioned
U
تازه
newest
U
تازه
green
U
تازه
greenest
U
تازه
fresh
U
تازه
new
U
تازه
new-
U
تازه
young
U
تازه
younger
U
تازه
inchoative
U
تازه
dewy
U
تازه
new fallen
U
تازه
mint a mint condition
U
تازه تازه
dewiest
U
تازه
dewier
U
تازه
fresh-
U
تازه
new fashioned
U
تازه
the new world
U
تازه
red hot
U
تازه
newer
U
تازه
up-to-date
U
تازه
up to date
U
تازه
new laid
U
تازه
brand new
U
تر و تازه
scion
U
تازه
new-laid
U
تازه
scions
U
تازه
post glacial
U
تازه
renewed
U
تازه
fresh
U
تازه کردن
brides
U
تازه عروس
bride
U
تازه عروس
freshen
U
تازه کردن
turn over a new leaf
<idiom>
U
شروعی تازه
sup.latest or last
U
تازه گذشته
refreshment
U
تازه سازی
refreshments
U
تازه سازی
tenderfoot
U
تازه کار
beginner
U
تازه کار
beginners
U
تازه کار
freshened
U
تازه کردن
freshest
U
تازه کردن
freshening
U
تازه کردن
new-laid
U
تازه گذاشته
nascence
U
تازه پیداشدگی
new laid
U
تازه گذاشته
fresh-
U
تازه کردن
novice
U
تازه کار
late
U
تازه گذشته
greener
U
تازه کار
freshwater
U
تازه کار
sucking
U
تازه کار
rookies
U
تازه کار
verdured
U
تازه سرسبز
young ice
U
یخ تازه بسته
freshens
U
تازه کردن
ultramodern
U
بسیار تازه
rookie
U
تازه کار
novices
U
تازه کار
immigrant
U
تازه وارد
refreshed
U
تازه کردن
brand-new
U
بکلی نو یا تازه
to bring in
U
تازه اوردن
refreshes
U
تازه کردن
reprint
U
چاپ تازه
refreshing
U
تازه کننده
refreshingly
U
تازه کننده
recuperation
U
رمق تازه
recuperation
U
نیروی تازه
to innovate in
U
تازه اوردن
refresh
U
تازه کردن
juniors
U
زودتر تازه تر
junior
U
زودتر تازه تر
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com