English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (626 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to marshal one's creditors U صورت بستانکاران خود را ازلحاظ تقدم و تاخر منظم کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
transposition U تقدم و تاخر جابجاشدگی
primacy recency effect U اثر تقدم - تاخر
ladder tournament U مسابقه برحسب مقام و قدرت بازیگر در جدول تقدم و تاخر
to overrun one's creditors U از دست بستانکاران فرار کردن
onion skin architecture U طراحی سیستم کامپیوتری به صورت لایهای طبق کارایی یا حق تقدم
background processing U کار با حق تقدم پایین که وقتی اجرا میشود که دیگر کاری با حق تقدم از آن بیشتر موجود نباشد
creditors U بستانکاران
eurythmy U ضربان منظم نبض حرکات منظم بدن
eurhythmy U ضربان منظم نبض حرکات منظم بدن
to overrun one's creditors U از پیش بستانکاران خودگریختن
migration U انتقال داده بین وسیله با تقدم بالا یا line-on با تقدم پایین یا line-off
foreground program U برنامهای که تقدم بالایی داشته و بنابر این بر برنامههای فعال جاری در یک سیستم کامپیوتری که ازروش چند برنامهای استفاده میکند تقدم دارد
posteriority U تاخر
recency U تاخر
law of recency U قانون تاخر
in the eye of U ازلحاظ
presumption of survivorship U فرض تاخر موت
regulater U منظم کردن
regularizes U منظم کردن
regularized U منظم کردن
regularize U منظم کردن
shipshape U منظم کردن
regularising U منظم کردن
regularizing U منظم کردن
regularises U منظم کردن
order U منظم کردن
regularised U منظم کردن
to set to rights U منظم کردن
arrays U منظم کردن
to set in order U منظم کردن
array U منظم کردن
preempt U حق تقدم پیدا کردن
departmentally U ازلحاظ اداری
functionally U ازلحاظ وفیفه
ethnically U ازلحاظ نژادشناسی
gymnastically U ازلحاظ ورزش
fiscally U ازلحاظ مالی
rank U اراستن منظم کردن
tidied U پاکیزه منظم کردن
pick up U کندن منظم کردن
tidier U پاکیزه منظم کردن
systemmatize U منظم یامرتب کردن
tidies U پاکیزه منظم کردن
tidiest U پاکیزه منظم کردن
ranks U اراستن منظم کردن
ranked U اراستن منظم کردن
shipshape U مرتب کردن منظم
tidy U پاکیزه منظم کردن
tidying U پاکیزه منظم کردن
stocked U عادی ازلحاظ مدل
industrially U ازلحاظ کار و صنعت
genetically U ازلحاظ پیدایش واصل
stock U عادی ازلحاظ مدل
inventory U از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
alphameric U مرتب کردن حروف و اعدادبترتیب تقدم
numeric U که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
stacked U جمع اوری و منظم کردن وسایل
stacks U جمع اوری و منظم کردن وسایل
grade U شیب منظم دادن تسطیح کردن
to kern a letter U فاصله دخشه ای را با کاهش منظم کردن
stack U جمع اوری و منظم کردن وسایل
grades U شیب منظم دادن تسطیح کردن
hard as nails <idiom> U ازلحاظ جسمانی قوی درشت وسخت
sentence fragment U جملهای که ازلحاظ دستوری کامل نیست
make the grade <idiom> U منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
dispatching priority U شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
speleology U مطالعه غارها ازلحاظ زمین شناسی وتاریخی
public spiritedly U ازلحاظ خیر خواهی مردم میهن پرستانه
fcc U CommunicationCommision Federalسازمان امریکایی مسئول منظم کردن ارتباطات
qualify U منظم کردن کنترل کردن
qualifies U منظم کردن کنترل کردن
heterology U عدم تجانس بین اعضای مختلف ناهمگنی اعضاء ازلحاظ ساختمانی
grader U ماشینی که برای درجه بندی کردن مواد و محصول بکارمیرودو بانها شیب منظم میدهد
queue U فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queued U فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queues U فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queueing U فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
privacy act of قانونی که در کنگره آمریکا برای منظم کردن ذخیره داده در پایگاه های داده آژانس فدرالی به تصویب رسید
local U چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
locals U چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
printer U وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printers U وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
plastic bubble keyboard U صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
packets U روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packet U روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
precedency U حق تقدم
precession U تقدم
priorities U تقدم
priorship U حق تقدم
preferences U تقدم
priorities U حق تقدم
preference U تقدم
right of priority U حق تقدم
better hand U تقدم
right of way U تقدم
precedence U حق تقدم
right of way U حق تقدم
precedence U تقدم
priority U تقدم
rights of way U حق تقدم
priority U حق تقدم
primacy U تقدم
leads U تقدم
preferment U حق تقدم
lead U تقدم
anteriority U تقدم
rights of way U تقدم
preemimence U تقدم
priorship U تقدم
pas U حق تقدم
antecedence U تقدم
pre existence U تقدم وجود
priority of fires U تقدم اتشها
lead U سرمشق تقدم
precedence U تقدم پیامها
preexistence U تقدم وجود
emergency priority U تقدم اضطراری
emergency priority U تقدم فوری
urgent priority U تقدم حیاتی
priority of check U تقدم کیش
rating U ترتیب تقدم
precedence U ترتیب تقدم
leads U سرمشق تقدم
time priority U تقدم زمانی
major road U راه با حق تقدم
urgent priority U تقدم فوری
priority intersection U تقدم باراهفرعی
valve lead U تقدم سوپاپ
ratings U ترتیب تقدم
to give priority to U تقدم دادن به
precession of the equinoxes U تقدم اعتدالین
to give preference to U تقدم دادن بر
law of primacy U قانون تقدم
burdened U فاقد حق تقدم
precendence rules U قواعد تقدم
to give place to U تقدم دادن
list U صورت کردن
invoiced U صورت کردن
invoice U صورت کردن
invoicing U صورت کردن
invoices U صورت کردن
methodical U منظم
businesslike U منظم
proper <adj.> U منظم
well-ordered <adj.> U منظم
symmetric U منظم
first string U منظم
decent <adj.> U منظم
steady <adj.> U منظم
tidy <adj.> U منظم
trim <adj.> U منظم
uncluttered <adj.> U منظم
regulars U منظم
in good order <adj.> U منظم
fair <adj.> U منظم
orderlies U منظم
straight <adj.> U منظم
business like U منظم
kelter U منظم
systematic U منظم
pitched U منظم
orderly U منظم
ordered U منظم
regular <adj.> U منظم
in kelter U منظم
neat <adj.> U منظم
presentable <adj.> U منظم
preexistent U دارای تقدم در وجود
issue priority U ترتیب تقدم توزیع
rights of way U حق تقدم در عبوروسائط نقلیه
background U کار با حق تقدم پایین
priority targets U هدفهای دارای تقدم
system priorities U تقدم های سیستم
issue priority U تقدم توزیع اماد
right of way U حق تقدم در عبوروسائط نقلیه
law of prior entry U قانون تقدم ورود
backgrounds U کار با حق تقدم پایین
prolepsis U تقدیم یا تقدم امری
roster U وارد صورت کردن
rosters U وارد صورت کردن
to strike off the rolls U از صورت حذف کردن
regular polymer U بسپار منظم
tidily <adv.> U بطور منظم
squares U منظم حسابی
orderly <adv.> U بطور منظم
duly <adv.> U بطور منظم
regular expression U مبین منظم
lattices U توری منظم
lattice U توری منظم
duly <adv.> U بصورت منظم
neatly <adv.> U بصورت منظم
regular set U مجموعه منظم
orderly <adv.> U بصورت منظم
systematic irrigation U ابیاری منظم
tidily <adv.> U بصورت منظم
square U منظم حسابی
well ordered U مرتب و منظم
standing army U ارتش منظم
squared U منظم حسابی
neatly <adv.> U بطور منظم
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com