English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8684 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to reseat a theatre U صندلیهای تازه برای تماشاخانهای فراهم کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
theatricalize U تماشاخانهای کردن
gagged U مانع فراهم کردن برای
gag U مانع فراهم کردن برای
gagging U مانع فراهم کردن برای
gags U مانع فراهم کردن برای
to raise the wind U پول برای مقصودی فراهم کردن
give (someone) a hard time <idiom> U لحظات سختی برای کسی فراهم کردن
arm U 1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
winds U سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
wind U سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
reenforceŠetc U نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
dress circle U صندلیهای ردیف جلوتماشاخانه
capacity U فضای فراهم برای ذخیره سازی
capacities U فضای فراهم برای ذخیره سازی
menu U لیست برنامه ها و انتخابهای فراهم برای کاربر
menus U لیست برنامه ها و انتخابهای فراهم برای کاربر
globally U حافظه فراهم برای همه برنامههای کاربردی ویندوز
global U حافظه فراهم برای همه برنامههای کاربردی ویندوز
usable U آنچه برای معرف قابل استفاده و فراهم است
poppy head U خشخاش ارایش گلدسته واردربالای صندلیهای کلیسا
powering U جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
powered U جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
powers U جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
power U جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
texts U نرم افزاری که برای کاربر امکانات ویرایش متن را فراهم میکند
text U نرم افزاری که برای کاربر امکانات ویرایش متن را فراهم میکند
newsgroup U خصوصیتی در اینترنت که امکانات ای که برای همه مسیر است را فراهم میکند
users U بخشی از حافظه که برای کاربر فراهم است و حاوی سیستم عامل نیست
providers U شرکت یا کاربری که منبع اطلاعاتی برای استفاده در سیستم ویدیویی فراهم میکند.
user U بخشی از حافظه که برای کاربر فراهم است و حاوی سیستم عامل نیست
provider U شرکت یا کاربری که منبع اطلاعاتی برای استفاده در سیستم ویدیویی فراهم میکند.
allocation U فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند
allocations U فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند
hand-held U کامپیوتر بسیار کوچک که در دست جا میشود مناسب برای ورود اطلاعات ابتدایی وقتی که ترمینالی فراهم نیست
Perl U برای تولید متنهای CGI که میتواند فراهم را پردازش کند و روی وب سرور عملیاتی انجام دهد تا وب سایت را بهبود بخشید
desqview U نرم افزاری که برای سیستم DOS-MS امکان چند منظوره بودن را فراهم میکند و به بیش از یک برنامه اجازه اجرا همزمان میدهد
bleacher U صندلیهای چند ردیفی صحرایی نیمکتهای اموزشی صحرایی
enactory U دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
new blood <idiom> U جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
to bring about U فراهم کردن
to bring a bout U فراهم کردن
to find in U فراهم کردن
effecturate U فراهم کردن
procuring U فراهم کردن
work up U کم کم فراهم کردن
procured U فراهم کردن
procure U فراهم کردن
procures U فراهم کردن
accrete U فراهم کردن
jockeys U با حیله فراهم کردن
provide U وسیله فراهم کردن
obtains U فراهم کردن گرفتن
To raise money. U پول فراهم کردن
obtained U فراهم کردن گرفتن
obtain U فراهم کردن گرفتن
provides U وسیله فراهم کردن
jockey U با حیله فراهم کردن
to obtain something U فراهم کردن چیزی
to get [hold of] something U فراهم کردن چیزی
to bring something U فراهم کردن چیزی
raise money U فراهم کردن پول
enhancing U تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhances U تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhanced U تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhance U تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
new coined U تازه بنیاد تازه سکه زده
entails U شامل بودن فراهم کردن
entailing U شامل بودن فراهم کردن
occasioned U موجب شدن فراهم کردن
entailed U شامل بودن فراهم کردن
obstructively U با قصد فراهم کردن مانع
getting U بدست اوردن فراهم کردن
gets U بدست اوردن فراهم کردن
get U بدست اوردن فراهم کردن
occasion U موجب شدن فراهم کردن
occasions U موجب شدن فراهم کردن
to gather together U جمع کردن فراهم اوردن
occasioning U موجب شدن فراهم کردن
entail U شامل بودن فراهم کردن
to mediate a result U وسیله گرفتن نتیجهای فراهم کردن
to bring a bout by intrigue U بدسیسه یا پشت هم اندازی فراهم کردن
enables U قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enabling U قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enable U قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enabled U قادر ساختن وسیله فراهم کردن
Internet U شبکه گسترده بین المللی که انتقال داده و فایل را به همراه توابع پست الکترونیکی برای میلیونهای کاربر در جهان فراهم میکند. هر کسی میتواند از اینترنت استفاده کند. و نیز مراجعه شود به HTTP
eudemonism U اخلاقیاتی که منظوران فراهم کردن خوشی وسعادت است
to turn the tables on any one U وسائل بهبودوضع خودرانسبت به وضع حریف فراهم کردن
newlywed U تازه داماد تازه عروس
to wipe the slate clean <idiom> U شروع تازه ای کردن [تخلفات قبلی را کاملا از پرونده پاک کردن] [اصطلاح]
induced U فراهم کردن تحمیل کردن
induce U فراهم کردن تحمیل کردن
induces U فراهم کردن تحمیل کردن
inducing U فراهم کردن تحمیل کردن
to make up U جبران کردن فراهم کردن
provision U شرط کردن فراهم کردن
refresh U تازه کردن
refreshes U تازه کردن
refreshed U تازه کردن
freshens U تازه کردن
freshen U تازه کردن
freshest U تازه کردن
freshened U تازه کردن
fresh- U تازه کردن
fresh U تازه کردن
freshening U تازه کردن
eudaimonism U اخلاقیاتی که منظور ان فراهم کردن خوشی و سعادت است اخلاقیات ارسطو
eudaemonism U اخلاقیاتی که منظور ان فراهم کردن خوشی و سعادت است اخلاقیات ارسطو
refresh U تازه کردن یک صفحه تصویر تجدید کردن
refreshes U تازه کردن یک صفحه تصویر تجدید کردن
reman U دارای نفرات تازه کردن مردانگی کردن
refreshed U تازه کردن یک صفحه تصویر تجدید کردن
repave U تازه سنگفرش کردن
redecorated U تزئینات تازه کردن
To catch ones breath . U نفس تازه کردن
refinish U روکاری تازه کردن
refurbish U روشن و تازه کردن
refurbished U روشن و تازه کردن
refurbishes U روشن و تازه کردن
refurbishing U روشن و تازه کردن
initiating U تازه وارد کردن
resurfaced U روکش تازه کردن
resurface U روکش تازه کردن
redecorates U تزئینات تازه کردن
resurfaces U روکش تازه کردن
redecorating U تزئینات تازه کردن
redecorate U تزئینات تازه کردن
to take breath U نفس تازه کردن
initiate U تازه وارد کردن
initiated U تازه وارد کردن
initiates U تازه وارد کردن
indexing U استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
recreating U تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreates U تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreated U تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreate U تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
hobbledehoy U کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
interpolated U باعبارت تازه تحریف کردن
respiring U امید تازه پیدا کردن
reengine U دارای موتور تازه کردن
respires U امید تازه پیدا کردن
scratch the surface <idiom> U تازه شروع به کار کردن
interpolating U باعبارت تازه تحریف کردن
hit the spot <idiom> U نیروی تازه وارد کردن
respire U امید تازه پیدا کردن
interpolate U باعبارت تازه تحریف کردن
respired U امید تازه پیدا کردن
To opev someones wound. U داغ کسی را تازه کردن
interpolates U باعبارت تازه تحریف کردن
reforests U مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforested U مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforesting U مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforest U مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
move in U به خانه تازه اسباب کشی کردن
to move in U بخانه تازه اسباب کشی کردن
refreshed U نیروی تازه دادن تقویت کردن
refresh U نیروی تازه دادن تقویت کردن
refreshes U نیروی تازه دادن تقویت کردن
reincarnate U تجسم یا زندگی تازه دادن حلول کردن
dictionaries U 1-بلاکی که کلمات و معنای آنها را لیست میکند. 2-ساختار مدیرت داده که امکان مراجعه و ذخیره سازی فایلها را فراهم میکند. 3-بخشی از برنامه آزمایش دیکته :لیست کلمات صحیح برای بررسی متن وجود دارند
dictionary U 1-بلاکی که کلمات و معنای آنها را لیست میکند. 2-ساختار مدیرت داده که امکان مراجعه و ذخیره سازی فایلها را فراهم میکند. 3-بخشی از برنامه آزمایش دیکته :لیست کلمات صحیح برای بررسی متن وجود دارند
to refresh [jog] your memory U خاطره خود را تازه کردن [ که دوباره یادشان بیاید]
proselyte U عضو تازه حزب بدین تازهای وارد کردن
converts U معکوس کردن تازه کردن
convert U معکوس کردن تازه کردن
converting U معکوس کردن تازه کردن
converted U معکوس کردن تازه کردن
personal U محدوده سیستمهای بی سیم ارتباطی که امکان رد و بدل کردن داده کامپیوتر با وسایل دیگر مثل چاپگر یا PDA را فراهم میکند
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
extends U فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extend U فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extending U فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
auto U توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
bread and point U سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
liberal education U اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
intubation U فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
personal U متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
autos U توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
potatoes and point U سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
diagnostics U اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن
turnaround time U زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
weight belt U کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
conferencing U اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
skimming U محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
ikon U نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع
piracy U کپی از چیز تازه ایجاد شده یا کپی کردن کارها
revives U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
times U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
timed U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
plenum method U طریقه تهویه مکانی بوسیله بزورداخل کردن هوای تازه دران هوای رابیرون کند
refresh buffer U یک مکان حافظه موقت که درهنگام تازه کردن یک صفحه تصویر اصلاعات نمایش صفحه را نگاهداری میکند
to send round the hat U برای کسی اعانه جمع کردن کشکول گدایی برای کسی دست گرفتن
whorls U فراهم
to the fore U فراهم
whorl U فراهم
assembles U فراهم اوردن
assemble U فراهم اوردن
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1incentive
1affixation
1gorse melatonin
1strong
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com