Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 178 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
close-knit
U
صمیمی و متحد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
true hearted
U
صمیمی
households
U
صمیمی
bighearted
U
صمیمی
chummier
U
صمیمی
chummiest
U
صمیمی
chummy
U
صمیمی
household
U
صمیمی
privy
U
صمیمی
sincere
U
صمیمی
heart-to-hearts
U
صمیمی
heart-to-heart
U
صمیمی
heart to heart
U
صمیمی
warms
U
صمیمی
warmest
U
صمیمی
warmed
U
صمیمی
warm
U
صمیمی
trueheartedness
U
صمیمی
cordial
U
صمیمی
cordials
U
صمیمی
heartfelt
U
صمیمی
inseparables
U
دوستان صمیمی
real
U
بی خدشه صمیمی
cobber
U
دوست صمیمی
cater cousin
U
دوست صمیمی
wholehearted
U
صمیمی یکدل
hand in glove
U
خیلی صمیمی
hand and glove
U
خیلی صمیمی
hail fellow
U
صمیمی نزدیک
hail fellow
U
دوست صمیمی
crony
U
دوست صمیمی
cronies
U
دوست صمیمی
intimating
U
صمیمی محرم
comradely
U
دوستانهو صمیمی
truehearted
U
صمیمی بی ریا
intimates
U
صمیمی محرم
unaffected
U
بی تکلیف صمیمی
intimado
U
دوست صمیمی
wholeheartedly
U
صمیمی یکدل
intimate
U
صمیمی محرم
intimated
U
صمیمی محرم
chums
U
صمیمی رفیق بودن
chum
U
صمیمی رفیق بودن
i remain yours truly
U
دوست صمیمی شما
near
U
صمیمی نزدیک شدن
nearest
U
صمیمی نزدیک شدن
nearer
U
صمیمی نزدیک شدن
nears
U
صمیمی نزدیک شدن
neared
U
صمیمی نزدیک شدن
insincere
U
غیر صمیمی بی صداقت
near-
U
صمیمی نزدیک شدن
one's second self
U
دوست صمیمی شخص
nearing
U
صمیمی نزدیک شدن
bosom friend
U
دوست محرم یا صمیمی یاهمدم
To keep one s distmce from some one .
U
از کسی فاصله گرفتن ( زیاد صمیمی نشدن )
federated
U
متحد
federates
U
متحد
federating
U
متحد
confederate
U
متحد
conjunct
U
متحد
in league
U
متحد
federate
U
متحد
confederates
U
متحد
associate
U
متحد
federal
U
متحد
allied
U
متحد
corporate
U
متحد
unified
U
متحد
associated
U
متحد
ones
U
متحد
united
U
متحد
associating
U
متحد
married
U
متحد
associates
U
متحد
one
U
متحد
unifying
U
متحد کردن
realign
U
متحد شدن
unifies
U
متحد کردن
realigned
U
متحد شدن
nexus
U
گروه متحد
unify
U
متحد کردن
uniforms
U
متحد الشکل
to make common cause
U
متحد شدن
concentric
U
متحد المرکز
unified
U
متحد شده
unified command
U
فرماندهی متحد
unifier
U
متحد کننده
feudist
U
متحد دشمن
unitive
U
متحد کننده
uniform
U
متحد الشکل
realigning
U
متحد شدن
ally
U
متحد کردن
federate
U
متحد کردن
band
U
متحد شدن
federating
U
متحد کردن
band
U
متحد کردن
uniting
U
متحد کردن
federates
U
متحد کردن
allying
U
متحد کردن
bands
U
متحد کردن
unites
U
متحد کردن
unite
U
متحد کردن
realigns
U
متحد شدن
bands
U
متحد شدن
running mates
U
متحد انتخاباتی
federated
U
متحد کردن
running mate
U
متحد انتخاباتی
accrete
U
متحد کردن
u.n.
U
سازمان ملل متحد
realigned
U
مجددا متحد شدن
joined
U
گراییدن متحد کردن
leagues
U
اتحاد متحد کردن
join
U
گراییدن متحد کردن
trigraph
U
سه حرف متحد التلفظ
realigning
U
مجددا متحد شدن
reassociate
U
دوباره متحد کردن
joins
U
گراییدن متحد کردن
realign
U
مجددا متحد شدن
United Nations
U
سازمان ملل متحد
herd
U
متحد کردن گروه
herded
U
متحد کردن گروه
herding
U
متحد کردن گروه
herds
U
متحد کردن گروه
realigns
U
مجددا متحد شدن
league
U
اتحاد متحد کردن
charter of the united nations
U
منشور ملل متحد
consociate
U
متحد کردن پیوستن
united nations organization
U
سازمان ملل متحد
federalization
U
تشکیل کشورهای متحد
unified
U
یکپارچه فرماندهی متحد
to unionise
[British E]
U
متحد کردن
[مثال کارگران]
federates
U
تشکیل کشورهای متحد دادن
to unionize
[American E]
U
متحد کردن
[مثال کارگران]
federated
U
تشکیل کشورهای متحد دادن
federate
U
تشکیل کشورهای متحد دادن
federative
U
مبنی بر سازمان کشورهای متحد
federating
U
تشکیل کشورهای متحد دادن
unionize
U
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionization
U
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
annulus
U
فضای بین دوایر متحد المرکز
unionised
U
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionises
U
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
general assmbly of the united nations
U
مجمع عمومی سازمان ملل متحد
unionized
U
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
leagues
U
مجمع جامعه متحد کردن یا شدن
league
U
مجمع جامعه متحد کردن یا شدن
security council
U
شورای امنیت سازمان ملل متحد
federate
U
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federating
U
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federates
U
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
unionizing
U
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionizes
U
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
federated
U
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
unionising
U
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
peace force
U
نیروهای حافظ صلح سازمان ملل متحد
united nations high commissioner
U
مامور عالی ملل متحد برای اوارگان
hominy grits
U
ذرت پوست کنده با دانههای متحد الشکل
united court of customs
U
appeals patent and دادگاه متحد استیناف و امورگمرکی و ثبت اختراعات
homage
U
اعلام رسمی بیعت از طرف متحد یا متفقی نسبت به پادشاه
trust territory
U
ناحیه تحت قیمومت شورای امنیت سازمان ملل متحد
dumbarton oaks conference
U
شوروی و چین ضمن مذاکراتی شالوده سازمان ملل متحد را ریختند
unified command
U
نیروهای متحد فرماندهی متحده یکانهای متحده متشکل از چندنیرو یا کشور
sodalist
U
عضو دسته برادران مذهبی عضو متحد ویکرنگ
international court of justice
U
دیوان دادگستری بین المللی رکن قضایی سازمان ملل متحد که وفیفه اش رسیدگی به دعاوی مطروحه دول عضو علیه یکدیگر است
league of nations
U
تاسیس جهانی مشهور که بین دو جنگ جهانی فعالیت داشت و درواقع مقدمهای بود برای تشکیل سازمان ملل متحد
unesco (= united nations educational
U
ه افزایش احترام ملل نسبت به عدالت و حکومت قانون وحقوق انسانی و ازادیهای اساسی انچنان که موردتصویب منشور ملل متحد است بشود
ibi
U
Informatics of IntergovermentalBureauسازمانی متشکل از اعضای سازمان ملل UNESCO یانمایندگی سازمان ملل متحد
combines
U
ملحق شدن متحد شدن
uniting
U
متحد کردن ترکیب کردن
unite
U
متحد کردن ترکیب کردن
unites
U
متحد کردن ترکیب کردن
combining
U
ملحق شدن متحد شدن
combine
U
ملحق شدن متحد شدن
vetoing
U
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoes
U
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
veto
U
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoed
U
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
economic and social council
U
شورای اقتصادی و اجتماعی یکی از ارکان ششگانه سازمان ملل متحد که وفیفه اش انجام امور اقتصادی واجتماعی و فرهنگی و تربیتی مربوط به سازمان ملل
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com