English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
I know best where my interests lie. U صلاح کارم را خودم بهتر می دانم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
outselling U بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsell U بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsold U بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsells U بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
carme U کارم
i am through with my work U کارم به پایان رسید
I just cant drop my work and go . U نمی توانم کارم را ول کنم وبروم
I have a good mind to quit my job. U شیطان میگه کارم راول کنم
own best interest U صلاح
It is not advisable . It is inexpedient. U صلاح نیست
to deesm a U صلاح دانستن
inadvisable U دور از صلاح مضر
in one's best interest U به صلاح خود شخصی
i do know U می دانم
inadvisably U بدون اینکه صلاح باشد
common good U خیر عمومی یا صلاح همگانی
For goodness sake ,how do I know? U بابا من چه می دانم ؟
for a iknow U انچه من می دانم
As far as I know . So far as I know. U تا آنجا که من می دانم
I don't know it either! <idiom> U من هم نمی دانم!
for a iknow U تا انجا که می دانم
I appreciate the fact that ... U من قدر این را می دانم که ...
i deed it my duty to U وفیفه خود می دانم که
I dont know what is what. U نمی دانم چی به چیه
I dont exactly know. U درست نمی دانم
it is impolitic reply so soon U صلاح نیست به این زودی پاسخ داده شود
Now you're asking me one! <idiom> U من نمی دانم! [اصطلاح روزمره]
Ask me another ! <idiom> U من نمی دانم! [اصطلاح روزمره]
I dont know and I dont want to know . U نه می دانم ونه می خواهم بدانم
I dont know what became of him . U نمی دانم چه بسرش آمد
I feel morally bound to … U از نظر اخلاقی خود را مقید می دانم که ...
I have done my homework. I know how to cope . U من درسم را روان هستم (می دانم چه؟ کنم )
If I lay my hands on him. U اگر دستم به اوبرسد می دانم چکار کنم
I dont know ( dont have the faintest idea) where the hell she has gone . U نمی دانم کدام گوری رفته است
how much does a vacation cost? [American E] [when amount is indeterminate] <idiom> U من هم نمی دانم [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
How long is a piece of string? [Britisch E] [Australian E] [when length amount or duration is indeterminate] <idiom> U من هم نمی دانم [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
owns U خودم
owning U خودم
owned U خودم
own U خودم
myself U من خودم
number one U خودم
myself U خودم
adjudicated U تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicate U تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicates U تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicating U تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
on my own account U بابت خودم
for my part U از سهم خودم
for my parts U از سهم خودم
with my proper eyes U با چشم خودم
siree U اقای خودم
myself U شخص خودم
onmy own responsibility U به مسئولیت خودم
pon my life U بجان خودم
on my own account U بحساب خودم
owns U شخصی مال خودم
owning U شخصی مال خودم
it is my own U مال خودم است
With my own capital . U با سرمایه شخصی خودم
sirree U اقاجان اقای خودم
i may thank myself U گناه از خودم است
i saw it my self U من خودم انرا دیدم
owned U شخصی مال خودم
imyself saw it U من خودم انرا دیدم
own U شخصی مال خودم
I cant help it. It is beyond my control. U دست خودم نیست
in p of my statement U برای اثبات گفته خودم
on your own U خودم تنهایی [کاری را کردن]
I saw it for myself . I was an eye –witness U خودم شاهد قضیه بودم
What a mes I made of my life . U دیدی چه بروز خودم آوردم
I could pass for a Greek . U می توانم خودم رایونانی جابزنم
I have entangled myself with the banks . U خودم را گرفتار بانک ها کردم
That is my line ( field ) . U خودم این کاره هستم
I can manage that. <idiom> U خودم از پسش برمی آیم.
I wI'll get there somehow. U یکجوری خودم را آنجا می رسانم
i advised him to go there U به صلاح او دانستم که برود مصلحت دیدم که برود
I'd like to have a place of my own [to call my own] . U من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
I weighed myself today . U امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم )
I should bring you round to my way of thinking . U باید تو راهم با خودم همفکر کنم
I can manage, thank you. U خودم از پسش برمی آیم، متشکرم.
I stayed in concealment until the danger passed. U خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
I sat down with no fuss or bother . U برای خودم قشنگ گرفتم نشستم
I wI'll do that all by myself. U من خودم بتنهایی آنرا انجام خواهم داد
No one sent me, I am here on my own account. U هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم.
I wI'll do it on my own responsibility . U به مسئولیت خودم این کاررا خواهم کرد
I'm old enough to take care of myself. U من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواضب خودم باشم.
This house is my own . U این خانه مال خودم است ( اجاره یی نیست )
I wI'll try to catch up. U سعی می کنم خودم را برسانم ( جبران عقب افتادگه )
I accidentally locked myself out of the house. U من به طور تصادفی خانه ام را روی خودم قفل کردم.
I'm doing it on my own account, not for anyone else. U این را من فقط بابت خودم میکنم و نه برای کسی دیگر.
the more better the best U بهتر
better than U بهتر از
so much the better for me U بهتر من
so much the better U چه بهتر
all the better U چه بهتر
better U بهتر
ameliorated U بهتر کردن
amelioration U بهتر شدن
modifying U بهتر کردن
So much the better. U دیگه بهتر
modify U بهتر کردن
preferably U بطور بهتر
modifies U بهتر کردن
ameliorating U بهتر کردن
ameliorates U بهتر کردن
ameliorate U بهتر کردن
The more the better . U هر چه بیشتر بهتر
above rubies U بهتر از یاقوت
meliorate U بهتر شدن
to change to the better U بهتر شدن
might as well <idiom> U ترجیحا بهتر
on the mend <idiom> U بهتر شدن
the best of all U از همه بهتر
cote U بهتر بودن از
ameliorator U بهتر کننده
ameliorative U بهتر شونده
meliorative U بهتر شونده
more the merrier <idiom> U هرچی بیشتر بهتر
enhance U بهتر یا واضح تر کردن
to get back on one's feet U بهتر شدن [از بیماری]
An ounce of prevention is worth a pound of cure. <proverb> U پیشگیری بهتر از درمانه.
An ounce of prevention is worth a pound of cure. [Benjamin Franklin] <proverb> U پیشگیری بهتر از درمانه.
An ounce of prevention is better than a pound of cure. <proverb> U پیشگیری بهتر از درمانه.
I feel it is appropriate ... U به نظر من بهتر است که ...
Just as well you didnt come . U همان بهتر که نیامدی
tea is preferable to water U چایی از اب بهتر است
out act U بهتر انجام دادن از
enhanced U بهتر یا واضح تر کردن
outplay U بازی بهتر از حریف
the better plan is to U بهتر این است که .....
modification U بهتر کردن مدل
enhancing U بهتر یا واضح تر کردن
enhances U بهتر یا واضح تر کردن
it was no better U هیچ بهتر نبود
it would be preferble to U بهتر خواهد بود
ammunition modification U بهتر سازی مهمات
he works better U او بهتر کار میکند
amending U بهتر کردن بهبودی یافتن
ameliorates U بهتر شدن بهبودی یافتن
i know you better than he U من شما را بهتر میشناسم تااو
surpass U بهتر بودن از تفوق جستن
surpassed U بهتر بودن از تفوق جستن
surpasses U بهتر بودن از تفوق جستن
i should p stay at home U بهتر است در خانه بمانم
it peels better U بهتر پوست ان کنده میشود
hardening and temper U بهتر کردن تشویه ی فولاد
rounding U ایجاد دید بهتر در گرافیک
rounding U ایجاد یک حرف با فاهر بهتر
ameliorating U بهتر شدن بهبودی یافتن
to get back on one's feet U وضعیت خود را بهتر کردن
Better late then never. <proverb> U تاخیر بهتر از هرگز است .
amend U بهتر کردن بهبودی یافتن
This photo does not do you justice. U خودتان از عکستان بهتر هستید
It is better to know each others mind than to know each others language. <proverb> U همدلى از همزبانى بهتر است .
amended U بهتر کردن بهبودی یافتن
Do you have anything better? U آیا چیزی بهتر دارید؟
ameliorated U بهتر شدن بهبودی یافتن
ameliorate U بهتر شدن بهبودی یافتن
hole job U شکست دادن حریف با شروع بهتر
hole shot U شکست دادن حریف با شروع بهتر
think better of <idiom> U رسیدگی دوباره به چیزی وتصمیمگیری بهتر
She has known better days in her youth . U معلومه که در جوانی وضعش بهتر بوده
you ought to know better U شما باید بهتر از این بدانید
follow up <idiom> U بهتر کردن کار با تلاش بیشتر
Better do it than wish it done. <proverb> U شروع عمل بهتر از آرزوى انجام آن.
outshoot U تعداد بیشتر و بهتر تیراندازی نسبت به حریف
Do you have a room with a better view? U آیا اتاقی با چشم انداز بهتر دارید؟
adjustments U تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
adjustment U تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
Are you feeling any better? U آیا حال شما کمی بهتر است؟
soil improvement U بهتر کردن جنس زمین برای بارگذاری
Better late than never! <proverb> U دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است!
Better late than never. <proverb> U دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است.
He is the best physician as physicians go. U نسبت به سایر پزشکان از همه بهتر است
carbonet hardness U درجه سختی آب و عاملی جهت تعیین رنگرزی بهتر
You're improving. <idiom> U دارید بهتر می شوید [در انجام کارتان] [اصطلاح روزمره]
go-getter <idiom> U شخصی کار میکند برایبدست آوردن موقعیتی بهتر
Better to go to bed supperless than to rise in debt. <proverb> U گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
sight window U بریدگی بالای کمان برای جاگرفتن تیر و دادن دید بهتر
quick kick U کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
adjusts U تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjust U تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjusting U تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
lags U زمانی که طول می کشد تا تصویر بهتر دیده میشود و پس از نمایش آن روی صففحه CRT
lagged U زمانی که طول می کشد تا تصویر بهتر دیده میشود و پس از نمایش آن روی صففحه CRT
lag U زمانی که طول می کشد تا تصویر بهتر دیده میشود و پس از نمایش آن روی صففحه CRT
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions U این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation. U پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
letter quality printing U چاپ با چاپگر matrix-dot که نوشتار با کیفیت بهتر دارد به خوبی ماشین تایپ با افزایش فاصله بین نقاط
multipass overlap U سیستمی که چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matria-dot ایجاد میکند با تکرا خط حروف ولی تغییر مکان به آرامی
every cloud has a silver lining <idiom> U [خوش بین باش، روزهای سخت نیز جایشان را به روزهای بهتر میدهند]
acid diluent ترکیبی که با قلم زنی سطح فلز باعث اتصال بهتر لایه های پرداخت با سطح فلزمیشود
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
Half a loaf is better than no bread . <proverb> U نیم قرص نانى بهتر از بى نانى است.
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
workgroup U خصوصیتی که به بستههای نرم افزاری استاندارد اضافه میشود که باعث کارایی بهتر آن در گروه کاربران شبکه میشود
overlaps U سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlapped U سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com