English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
time saver U صرفه جویی کننده در وقت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
economizer U صرفه جویی کننده انرژی
laborsaving U تقلیل دهنده زحمت کارگر صرفه جویی کننده در میزان کار
Other Matches
supply economy U صرفه جویی در مصرف اماد صرفه جویی تدارکاتی
economy U صرفه جویی
economies U صرفه جویی
saving U صرفه جویی
frugality U صرفه جویی
thrift U صرفه جویی
economised U صرفه جویی کردن
economising U صرفه جویی کردن
parsimony U صرفه جویی کم خرجی
spareable U قابل صرفه جویی
saved U صرفه جویی کردن
saves U صرفه جویی کردن
economizing method U روش صرفه جویی
save U صرفه جویی کردن
economises U صرفه جویی کردن
economize U صرفه جویی کردن
economy factor U ضریب صرفه جویی
cut corners <idiom> U صرفه جویی کردن
scrounged U صرفه جویی کردن
scrounge U صرفه جویی کردن
scrounging U صرفه جویی کردن
scrounges U صرفه جویی کردن
economized U صرفه جویی کردن
economizes U صرفه جویی کردن
an economist of time U متخصص در صرفه جویی وقت
gas saving U صرفه جویی در مصرف بنزین
providence U صرفه جویی اینده نگری
feed heater U دستگاه صرفه جویی درحرارت
to save up for something U برای چیزی صرفه جویی کردن
austerity package U بسته صرفه جویی [اقتصاد] [سیاست]
I'm saving up for a new bike. U من برای یک دوچرخه جدید صرفه جویی می کنم.
an economist of time U کسی که میتواند در وقت صرفه جویی کند
cut corners <idiom> U [زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
economizing U صرفه جویی در دارایی حداکثر استفاده را از دارایی موجود کردن
library U و در زمان و هزینه صرفه جویی شود. 2-مجموعه توابعی که کامپیوتر نیاز دارد تا به آنها مراجعه کند ولی در حافظه اصلی ذخیره نشده اند
libraries U و در زمان و هزینه صرفه جویی شود. 2-مجموعه توابعی که کامپیوتر نیاز دارد تا به آنها مراجعه کند ولی در حافظه اصلی ذخیره نشده اند
sparing U مضایقه کننده صرفه جو
hitting U داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hit U داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hits U داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
economic U نزدیک به صرفه مقرون به صرفه
beta leonis U صرفه
thrifty U صرفه جو
advantage U صرفه
frugal U صرفه جو
penny wise U صرفه جو
denebola U صرفه
inadvisable U بی صرفه
providential U صرفه جو
parsimonious U صرفه جو
economizer U صرفه جو
behoof U صرفه
economical U صرفه جو
housewifely U صرفه جو
frugally U با صرفه جوئی
costings U مقرون به صرفه
thrift U صرفه جوئی
he is a bad husband U صرفه جو نیست
cost-effective U مقرون به صرفه
inexpensive U معقول صرفه جو
economical U مقرون به صرفه
backstop technology U تکنولوژی با صرفه
chariness U صرفه جوئی
gain U صرفه استفاده
gained U صرفه استفاده
gains U صرفه استفاده
economization U صرفه جوئی
frugal U با صرفه اندک
economies of scale U صرفه جوئیهای مقیاس
economizing U صرفه جوئی کردن
To save . To economize. U صرفه جوئی کردن
It is not economical. U مقرون به صرفه نیست.
spillover benefits U صرفه جوئیهای خارجی
consumption economies U صرفه جوئیهای مصرفی
internal economies U صرفه جوئیهای داخلی
thriftily U از روی صرفه جوئی
external economies U صرفه جوئیهای خارجی
provident U صرفه جو اینده نگر
penny wise and pound foolish U صرفه جو در پنی و ولخرج درلیره
diseconomies of scale U عدم صرفه جوئی به مقیاس
internal diseconomies U عدم صرفه جوئیهای داخلی
economies of scale U صرفه جوئیهای تولید انبوه
advantageously U با داشتن صرفه یا سود سودمندانه
housewifely U از روی خانه داری یا صرفه جوئی
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
termagancy U ستیزه جویی
reproach U عیب جویی
sociality U جامعه جویی
incalescence U گرما جویی
cavils U عیب جویی
sedition U فتنه جویی
rocket [British E] U عیب جویی
cavil U عیب جویی
caviling U عیب جویی
barretry U مرافعه جویی
interrogation U باز جویی
cavilled U عیب جویی
interrogations U باز جویی
equilibration U تعادل جویی
offishness U کناره جویی
dissociability U انزوا جویی
disputatiousness U ستیزه جویی
caviled U عیب جویی
polled U رای جویی
malignancy U کینه جویی
reproached U عیب جویی
pugnacity U ستیزه جویی
predacity U طعمه جویی
scrappiness U فتنه جویی
adventurism U حادثه جویی
poll U رای جویی
reproaching U عیب جویی
peaceableness U صلح جویی
polls U رای جویی
currishness U ستیزه جویی
censoriousness U عیب جویی
reproaches U عیب جویی
avarice U زیاده جویی
pacifism U صلح جویی
hedonism U لذت جویی
competitions U هم چشمی سبقت جویی
cavilled U عیب جویی کردن
reproach U عیب جویی کردن از
going-over U عیب جویی شدید
reproaching U عیب جویی کردن از
nemesis U کینه جویی انتقام
reproaches U عیب جویی کردن از
reproached U عیب جویی کردن از
caviled U عیب جویی کردن
cavils U عیب جویی کردن
caviling U عیب جویی کردن
cavil U عیب جویی کردن
to make inquires into a matter U چیز ی را باز جویی
to pick on U عیب جویی کردن از
to pull to pieces U عیب جویی کردن از
to seek a remedy for something U چاره جویی کردن
to seek adventures U مخاطره جویی کردن
etymologies U ریشه جویی صرف
crambo U بازی قافیه جویی
vituperate U عیب جویی کردن
wrathful U کینه جویی کردن
goings-over U عیب جویی شدید
etymology U ریشه جویی صرف
To seak a remedy. U چاره جویی کردن
peaceably U ازروی صلح جویی
to inquire into a matter U مطلبی را باز جویی
the primrose path U عیش و نوش جویی
domineer U سلطه جویی کردن
shrewishly U از روی ستیزه جویی
errantry U دربدری حادثه جویی
disputatiously U ازروی ستیزه جویی
blame U عیب جویی کردن از
carp U عیب جویی کردن
revenge U کینه جویی کردن
revenged U کینه جویی کردن
revenges U کینه جویی کردن
revenging U کینه جویی کردن
blaming U عیب جویی کردن از
blames U عیب جویی کردن از
blamed U عیب جویی کردن از
centripetal force U قوه مرکز جویی
competition U هم چشمی سبقت جویی
impugn U عیب جویی کردن
impugning U عیب جویی کردن
impugns U عیب جویی کردن
avenges U کینه جویی کردن
avenged U کینه جویی کردن
avenge U کینه جویی کردن
impugned U عیب جویی کردن
avenging U کینه جویی کردن
queried U تحقیق و باز جویی کردن
queries U تحقیق و باز جویی کردن
finger-wagging U عیب جویی [اصطلاح روزمره]
to enter into an enquiry U وارد باز جویی شدن
reproof U عیب جویی [اصطلاح روزمره]
query U تحقیق و باز جویی کردن
to take vengeance on a person U از کسی کینه جویی کردن
querying U تحقیق و باز جویی کردن
to cut up rough U کینه جویی یا کج خویی کردن
to tick somebody off [British E] U از کسی عیب جویی کردن
to tell somebody off U از کسی عیب جویی کردن
to take somebody to task U از کسی عیب جویی کردن
to chide somebody U از کسی عیب جویی کردن
scrappiness U اوراق شدگی ستیزه جویی
censure U عیب جویی [اصطلاح روزمره]
To stint . To be cheese - paring . U گدا بازی درآوردن ( صر فه جویی زیادی )
it savours of revenge U بوی انتقام یاکینه جویی ازان می اید
nursed U شیر خوردن باصرفه جویی یا دقت بکاربردن
nurse U شیر خوردن باصرفه جویی یا دقت بکاربردن
nurses U شیر خوردن باصرفه جویی یا دقت بکاربردن
altitude/height hold U متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
propounder U ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
inhibitor U کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
marshaller U هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
quick disconnect coupling U کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor U گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primers U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primer U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network U یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
makgi boowi U نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com