Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (31 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
economizing
U
صرفه جویی در دارایی حداکثر استفاده را از دارایی موجود کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
current ratio
U
نسبت دارایی موجود به بدهی موجود
foreign attachment
U
توقیف دارایی شخص بیگانه یاغائب ازمحل دارایی
supply economy
U
صرفه جویی در مصرف اماد صرفه جویی تدارکاتی
he inherited a large fortune
U
دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
financing
U
رسته دارایی دارایی
finances
U
رسته دارایی دارایی
finance
U
رسته دارایی دارایی
financed
U
رسته دارایی دارایی
economized
U
صرفه جویی کردن
save
U
صرفه جویی کردن
economised
U
صرفه جویی کردن
saves
U
صرفه جویی کردن
scrounges
U
صرفه جویی کردن
economize
U
صرفه جویی کردن
economizes
U
صرفه جویی کردن
economising
U
صرفه جویی کردن
cut corners
<idiom>
U
صرفه جویی کردن
economises
U
صرفه جویی کردن
scrounging
U
صرفه جویی کردن
scrounged
U
صرفه جویی کردن
scrounge
U
صرفه جویی کردن
saved
U
صرفه جویی کردن
hotch
U
سرجمع کردن دارایی
to save up for something
U
برای چیزی صرفه جویی کردن
finance
U
علم دارایی تهیه پول کردن
financing
U
علم دارایی تهیه پول کردن
financed
U
علم دارایی تهیه پول کردن
finances
U
علم دارایی تهیه پول کردن
hotchpot
U
سرجمع کردن دارایی رویهم ریختن اموال
levy a sum on a person's property
U
به منظور تامین مدعی به دارایی کسی را توقیف کردن
wealth
U
دارایی
estates
U
دارایی
property
U
دارایی
fortune
U
دارایی
possession
U
دارایی
estate
U
دارایی
financing
U
دارایی
pursing
U
دارایی
purses
U
دارایی
pursed
U
دارایی
purse
U
دارایی
asset
U
دارایی
fortunes
U
دارایی
portfolios
U
دارایی
portfolio
U
دارایی
finance
U
دارایی
means
U
دارایی
holding
U
دارایی
financed
U
دارایی
finances
U
دارایی
thrift
U
صرفه جویی
economy
U
صرفه جویی
economies
U
صرفه جویی
frugality
U
صرفه جویی
saving
U
صرفه جویی
thing
U
اسباب دارایی
hereditament
U
دارایی غیرمنقول
private property
U
دارایی شخصی
personal chattels
U
دارایی منقول
assets
U
مایملک دارایی
capital goods
U
دارایی ثابت
possession
U
دارایی متصرفات
Chancellor of the Exchequer
U
وزیر دارایی
cham cell or of the e.
U
وزیر دارایی
current asset
U
دارایی جاری
current assets
U
دارایی جاری
personal state
U
دارایی منقول
equities
U
دارایی شرکاء
equity
U
دارایی شرکاء
fortunes
U
دارایی ثروت
Chancellors of the Exchequer
U
وزیر دارایی
personalty
U
دارایی شخصی
to take an inventory of
U
صورت دارایی
weals
U
ثروت دارایی
hab
U
داشتن دارایی
intendant
U
پیشکار دارایی
temporality
U
دارایی دینوی
money bag
U
دارایی دولت
installation property
U
دارایی قسمت
assets and equities
U
دارایی ودیون
inventory
U
دفتر دارایی
financial agency
U
اداره دارایی
the furniture of ones pocket
U
دارایی جیب
fortune
U
دارایی ثروت
circulating asset
U
دارایی در گردش
weal
U
ثروت دارایی
liabilities and assets
U
بدهی و دارایی
property tax
U
مالیات دارایی
circulating asset
U
دارایی جاری
ministry of f.
U
وزارت دارایی
finance ministry
U
وزارت دارایی
finance office
U
اداره دارایی
finance officer
U
افسر دارایی
economy factor
U
ضریب صرفه جویی
spareable
U
قابل صرفه جویی
parsimony
U
صرفه جویی کم خرجی
economizing method
U
روش صرفه جویی
to come into a property
U
دارایی را بدست اوردن
inventory
U
صورت دارایی موجودی
church warden
U
متصدی دارایی کلیسا
personal chattels
U
دارایی شخصی منقول
hereditaments
U
دارایی غیر منقول
immovable
U
دارایی غیر منقول
personal property
U
دارایی شخصی منقول
financed
U
قسمت مالی یا دارایی
holding
U
دراختیار داشتن دارایی
finance
U
قسمت مالی یا دارایی
real property
U
دارایی غیر منقول
disinvestment
U
خرج دارایی بی چیزی
dedicated assets
U
دارایی وقف شده
belonging
U
متعلقات واموال دارایی
financing
U
قسمت مالی یا دارایی
finances
U
قسمت مالی یا دارایی
paraphernal
U
وابسته به دارایی شخصی زن
capital account
U
حساب دارایی وسرمایه
private property
U
دارایی شخصی بلامعارض
draw up inventory
U
تنظیم صورت دارایی
property book
U
دفتر دارایی یکان
jointure
U
دارایی مشترک زن و شوهر
real account
U
حساب دارایی غیرمنقول
an economist of time
U
متخصص در صرفه جویی وقت
time saver
U
صرفه جویی کننده در وقت
economizer
U
صرفه جویی کننده انرژی
gas saving
U
صرفه جویی در مصرف بنزین
feed heater
U
دستگاه صرفه جویی درحرارت
providence
U
صرفه جویی اینده نگری
appreciations
U
افزایش ارزش دارایی و موجودی
installation property book
U
دفتر دارایی قسمت یا یکان
realty
U
دارایی غیرمنقول و نمائات و منضمات ان
realty
U
دارایی غیر منقول ملک
heir in tail
U
وارث دارایی حبس شده
assets
U
ابزار تجهیزات مایملک و دارایی
state of in her itance
U
ملک یا دارایی قابل توارث
inventorial
U
مربوط به دفتر دارایی فهرستی
benefical owner of an estate
U
مالک بهره برداریک دارایی
contents of a vessel
U
دارایی یامحتویات فرف مظروف
The ministry of economic affairs and finance
U
وزارت امور اقتصاد و دارایی
inventory reconciliation
U
تطابق موجودی با دارایی یکان
to sell up a debtor
U
دارایی بدهکاری راگروکشیدن وفروختن
appreciation
U
افزایش ارزش دارایی و موجودی
chattel
U
مال منقول دارایی شخصی
impropriator
U
تفریط کننده دارایی کلیسا
austerity package
U
بسته صرفه جویی
[اقتصاد]
[سیاست]
heirlooms
U
دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
jus mariti
U
حق مرد نسبت به دارایی منقول زنش
adventitious property
U
دارایی که بطورغیر مستقیم به ارث برسد
sell up a debtor
U
دارایی بدهکاری را گرو کشیدن و فروختن
heirloom
U
دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
capitalization unit
U
هزینهای که صرف دارایی ثابت میشود
all that property
U
تمام ان دارایی یامال داازدست دادم
i parted from
U
تمام ان دارایی یا مال را ازدست دادم
I'm saving up for a new bike.
U
من برای یک دوچرخه جدید صرفه جویی می کنم.
an economist of time
U
کسی که میتواند در وقت صرفه جویی کند
escheat
U
حق تصرف دارایی متوفی ازطرف دولت یا پادشاه درموردی که متوفی بی وارث یابی وصیت مرده باشد مصادره کردن
insured
U
کسی که زندگی و دارایی اش بیمه شده باشد
impropriation
U
دادنی دارایی کلیسا و مانند ان بغیر روحانیون
capitalized expense
U
در ضمن اصل دارایی نیز منظور میشود
to make a f.
U
دارایی یاثروت بهم زدن متمول شدن
capital assets
U
دارایی طویل المده اعم ازمالی واعتباری
chancery
U
مقام وزارت دارایی دفتر مهردار سلطنتی
onerous property
U
دارایی یا ملکی که مستلزم انجام تعهد یا التزامی است
an insolvent estate
U
دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
dowager
U
بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
dowagers
U
بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
parapherna
U
بخشی از دارایی زن که جزوجهیزیه نبود بلکه در اختیارخود زن بود
asset
U
جمع دارایی شخص که بایستی بابت دیون او پرداخت گردد
current liability
U
اقلامی از بدهی که پرداخت انها از محل دارایی جاری باشد
laborsaving
U
تقلیل دهنده زحمت کارگر صرفه جویی کننده در میزان کار
assessed value
U
ارزشی که به منظور خاص برای یکی از اقلام دارایی معین میشود
paraphernalia
U
دارایی شخصی زن که بعد ازمرگ شوهر علاوه بر جهیزیه و منضمات ان به وی می رسد
cut corners
<idiom>
U
[زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
dower
U
درCL این مقدار معادل ثلث کل دارایی مرد اعم از اعیان وعرصه است که به طریق عمری به زوجه اش واگذار میشود
gained
U
صرفه استفاده
gain
U
صرفه استفاده
gains
U
صرفه استفاده
accelerated depreciation
U
استهلاک زودرس
[روش استهلاک دارایی در مدتی کمتر از زمان مقرر]
current maturity
U
قیمت دفتری دارایی در موقع فروش یا تبدیل مظنه روز نرخ روز
library
U
و در زمان و هزینه صرفه جویی شود. 2-مجموعه توابعی که کامپیوتر نیاز دارد تا به آنها مراجعه کند ولی در حافظه اصلی ذخیره نشده اند
libraries
U
و در زمان و هزینه صرفه جویی شود. 2-مجموعه توابعی که کامپیوتر نیاز دارد تا به آنها مراجعه کند ولی در حافظه اصلی ذخیره نشده اند
inventory control
U
کنترل ذخایرموجودی انبار کنترل دارایی
capital gain
U
منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
bituminous paint
U
رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
he was proud of his wealth
U
بدارایی خود مغرور بود مست دارایی خود بود
hit
U
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hits
U
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hitting
U
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
design take off weight
U
حداکثر وزن پیش بینی شده هنگام برخاستن هواپیمابرای استفاده در محاسبات طراحی
design gross weight
U
حداکثر وزن پیش بینی شده هنگام برخاستن هواپیمابرای استفاده در محاسبات طراحی
fullest
U
که از همه صفحه موجود استفاده میکند. درون یک پنجره نشان داده نمیشود
full
U
که از همه صفحه موجود استفاده میکند. درون یک پنجره نشان داده نمیشود
design landing weight
U
حداکثر وزن پیش بینی شده هنگام فرود هواپیما برای استفاده در محاسبات طراحی
Intel
U
شرکتی که اولین ریزپردازنده موجود را ساخت . و نیز پردازنده هایی ساختند که در IBMPC و کامپیوترهای سازگار استفاده میشود
economic
U
نزدیک به صرفه مقرون به صرفه
cats
U
استفاده از کامپیوتر برای بررسی یک ابزار یا برنامه برای یافتن خطاهای موجود
cat
U
استفاده از کامپیوتر برای بررسی یک ابزار یا برنامه برای یافتن خطاهای موجود
polymorph
U
عضو یا موجود چند شکلی موجود زنده ایکه چندین مرحله تغییر ودگردیسی داشته باشد
economizing
U
صرفه جوئی کردن
To save . To economize.
U
صرفه جوئی کردن
virtual
U
که موجود نیست ولی توسط کامپیوتر شبیه سازی شده است و توسط کاربر به صورت مجازی قابل استفاده است
To pay off someone. To settle old scores with someone.
U
با کسی تسویه حساب کردن ( انتقام جویی کردن )
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com