Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
The people protested vocally.
U
صدای مردم درآمد ( اعتراض )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
yodel
U
صدای اواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی دراواز خود تکرارمیکنند
yodeled
U
صدای اواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی دراواز خود تکرارمیکنند
yodelled
U
صدای اواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی دراواز خود تکرارمیکنند
yodelling
U
صدای اواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی دراواز خود تکرارمیکنند
yodels
U
صدای اواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی دراواز خود تکرارمیکنند
yodeling
U
صدای اواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی دراواز خود تکرارمیکنند
challenges
U
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenged
U
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenge
U
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
protestingly
U
بطور اعتراض ازروی اعتراض
democracies
U
مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
democracy
U
مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
popular
U
مردم پسند و مناسب حال مردم
plebiscite
U
مردم خواست رای قاطبه مردم
plebiscites
U
مردم خواست رای قاطبه مردم
to never let yourself get to thinking like them
<idiom>
U
نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند
[اصطلاح روزمره]
protests
U
اعتراض اعتراض کردن
protesting
U
اعتراض اعتراض کردن
protest
U
اعتراض اعتراض کردن
protested
U
اعتراض اعتراض کردن
return
[on something]
U
درآمد
Inc
U
درآمد
(a) come-down
<idiom>
U
درآمد
home rule
U
حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
honks
U
صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honk
U
صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honked
U
صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honking
U
صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
I had a terrible (hard) time of it.
U
پدرم درآمد
He came out of the house.
U
از منزل درآمد
meal ticket
U
ممر درآمد
meal tickets
U
ممر درآمد
he went aboard the ship
به کشتی درآمد
It turned out well.
U
خوب از آب درآمد
acrophony
U
صدای حرف اول کلماتی که معرف خود ان کلمه باشدمانند صدای a درالف
pings
U
صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
voices
U
وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
voice
U
وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
pinging
U
صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
voicing
U
وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
ping
U
صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
synthesizer
U
وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
synthesizers
U
وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
pinged
U
صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
synthesisers
U
وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
populations
U
تعداد مردم مردم
population
U
تعداد مردم مردم
underclass
U
طبقهی اجتماعی کم درآمد
absolute income hypothesis
فرضیه درآمد مطلق
lower class
U
طبقه اجتماعی کم درآمد
subclass
U
طبقه اجتماعی کم درآمد
underclass
U
طبقه اجتماعی کم درآمد
income accounts
حساب های درآمد
contraltos
U
زیرترین صدای مردانه بم ترین صدای زنانه
contralto
U
زیرترین صدای مردانه بم ترین صدای زنانه
Whichever way I did it ,It came out(turned out)wrong.
U
هر طور کردم غلط درآمد
I have a steady monthly income.
U
درآمد ماهیانه ثابتی دارم
net factor income from abroad
خالص درآمد عوامل از خارج
She made a good wife.
U
اوزن خوبی ازآب درآمد
yuppies
U
جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
yuppie
U
جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
The employer deducts taxes from the salary.
U
کارفرما مالیات را از درآمد کم می کند.
attachable earnings
U
درآمد ضبط شدنی
[قانون]
chortles
U
صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
chortling
U
صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
chortle
U
صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
monophthong
U
صدای ساده وتنها صدای بسیط
chortled
U
صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
phut
U
تق صدای ترکیدن بادکنک صدای گلوله
lay off (someone)
<idiom>
U
کاری رابه علت درآمد کم کنارگذاشتن
I had a hell of a time to fix the engine.
U
پدرم درآمد موتور رادرست کردم
to rely on somebody for your income
U
از لحاظ درآمد وابسته به کسی بودن
I am just a pen – pusher .
U
قلم صد تا یک غاز می زنم (کارهای دفتری یا نگارشی کم درآمد )
When drink enters, wisdom departs.
<proverb>
U
آنگه که شراب از در درآمد ,هوش و عقل و اختیار از کف برفت .
skirl
U
صدای زیر صدای نی انبان
Susurrus
U
صدای آرام و ملایم، مثل خش خش یا صدای آرام باد
twanged
U
صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twang
U
صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twanging
U
صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twangs
U
صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
condemnation
U
اعتراض
condemnations
U
اعتراض
challenge
U
اعتراض
challenged
U
اعتراض
exceptions
U
اعتراض
power of reservation
U
حق اعتراض
remonstrance
U
اعتراض
objections
U
اعتراض
objection
U
اعتراض
exception
U
اعتراض
protesting
U
اعتراض
protests
U
اعتراض
protestations
U
اعتراض
protestation
U
اعتراض
contestation
U
اعتراض
protest
U
اعتراض
impeachment
U
اعتراض
protested
U
اعتراض
impugnment
U
اعتراض
impugnation
U
اعتراض
animadversion
U
اعتراض
challenges
U
اعتراض
unquestionable
U
غیرقابل اعتراض
protest
U
اعتراض کردن
impugns
U
اعتراض کردن
unobjectionable
U
اعتراض ناپذیر
protested
U
اعتراض کردن
protests
U
اعتراض رسمی
squawked
U
اعتراض کردن
protesting
U
اعتراض رسمی
squawks
U
اعتراض کردن
impugn
U
اعتراض کردن
impugned
U
اعتراض کردن
protesting
U
اعتراض کردن
impugning
U
اعتراض کردن
unlikely
U
قابل اعتراض
fussed
U
اعتراض کردن
protests
U
اعتراض کردن
contested
U
اعتراض کردن
protested
U
اعتراض رسمی
squawk
U
اعتراض کردن
exceptionable
U
اعتراض پذیر
to enter a protest
U
اعتراض کردن
remonstrance
U
تعرض اعتراض
disputable
U
اعتراض پذیر
objectionable
U
قابل اعتراض
exept
U
اعتراض کردن
fuss
U
اعتراض کردن
contesting
U
اعتراض کردن
contesting
U
اعتراض داشتن بر
impugnable
U
قابل اعتراض
contested
U
اعتراض داشتن بر
contest
U
اعتراض کردن
protest for non acceptance
U
اعتراض نکول
kicker
U
اعتراض کننده
contest
U
اعتراض داشتن بر
obtest
U
اعتراض کردن
fussing
U
اعتراض کردن
objectors
U
اعتراض کننده
contests
U
اعتراض داشتن بر
demurrer
U
اعتراض کننده
to e. a protest
U
اعتراض کردن
to a on or upon
U
اعتراض کردن بر
protest
U
اعتراض رسمی
take exception to
U
اعتراض کردن به
implicit
U
بلا اعتراض
unquestioning
U
غیرقابل اعتراض
appose
U
اعتراض کردن
defiance
U
مقاومت اعتراض
bill of exception
U
اعتراض نامه
challengeable
U
قابل اعتراض
condemnable
U
قابل اعتراض
contestable
U
قابل اعتراض
contests
U
اعتراض کردن
controvertible
U
قابل اعتراض
objector
U
اعتراض کننده
demurrable
U
اعتراض پذیر
demurrant
U
اعتراض کننده
fusses
U
اعتراض کردن
objecting
U
اعتراض کردن
indirect objects
U
اعتراض کردن
indirect objects
U
اعتراض داشتن
fulminate
U
اعتراض کردن
fulminated
U
اعتراض کردن
direct objects
U
اعتراض کردن
fulminates
U
اعتراض کردن
direct objects
U
اعتراض داشتن
object
U
اعتراض داشتن
object
U
اعتراض کردن
objects
U
اعتراض داشتن
objects
U
اعتراض کردن
objected
U
اعتراض کردن
objected
U
اعتراض داشتن
objecting
U
اعتراض داشتن
except
U
اعتراض کردن
tu whit tu whoo
U
صدایی شبیه صدای جغد صدای جغد
tu-whit tu-whoo
U
صدایی شبیه صدای جغد صدای جغد
objected
U
کالا اعتراض کردن
impugned
U
مورد اعتراض قراردادن
And exactly what do you mean by that ?
U
مقصود ؟( درمقام اعتراض )
condemnation
U
محکوم کردن اعتراض
Whoever else that may object .
U
هر کس دیگه که اعتراض کند
condemnations
U
محکوم کردن اعتراض
confrontational
U
رفتار همراهبا اعتراض
adhominem
U
حمله یا اعتراض به اشخاص
impugn
U
مورد اعتراض قراردادن
objects
U
کالا اعتراض کردن
objecting
U
کالا اعتراض کردن
objectionably
U
بطور قابل اعتراض
to protest against something
U
به چیزی اعتراض کردن
to cry shame upon
U
اعتراض سخت بر...کردن
demurrer
U
اعتراض بصلاحیت دادگاه
disputability
U
قابل اعتراض بودن
direct objects
U
کالا اعتراض کردن
impugns
U
مورد اعتراض قراردادن
indirect objects
U
کالا اعتراض کردن
retour sans protet
U
اعاده بدون اعتراض
to take exception to anything
U
به چیزی اعتراض کردن
impugning
U
مورد اعتراض قراردادن
object
U
کالا اعتراض کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com