English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
tallyho U صدای شکارچی در موقع دیدن روباه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
tallyho U فریاد شکارچی هنگام دیدن روباه که از پناهگاه بیرون دویده
view halloo U فریاد شکارچی پس ازمشاهده بیرون جستن روباه از پناهگاه
earth U حفره زیرزمینی روباه بیرون راندن روباه از سوراخ
earths U حفره زیرزمینی روباه بیرون راندن روباه از سوراخ
flash to bang time U زمان بین دیدن برق دهانه توپ تا شنیدن صدای انفجارگلوله
In the fullness lf time . U به موقع خود ( به موقع مقرر همگام با گذشت زمان )
predacious U شکارچی
gunners U شکارچی
gunner U شکارچی
predaceous U شکارچی
jaeger U شکارچی
predator U شکارچی
predators U شکارچی
huntress U زن شکارچی
huntsman U شکارچی
gatherer U شکارچی
orionis U شکارچی
hunters U شکارچی
huntsmen U شکارچی
hunter U شکارچی
orion U شکارچی
honked U صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honking U صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honks U صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honk U صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
acrophony U صدای حرف اول کلماتی که معرف خود ان کلمه باشدمانند صدای a درالف
pinged U صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
synthesizers U وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
synthesizer U وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
pinging U صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
voices U وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
synthesisers U وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
voicing U وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
pings U صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
ping U صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
voice U وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
rabbiter U شکارچی خرگوش
fowler U شکارچی پرندگان
poacher U شکارچی دزدکی
poachers U شکارچی دزدکی
delta orionis U دلتا- شکارچی
pothunter U شکارچی ایلخی
gunners U شکارچی با تفنگ
gunner U شکارچی با تفنگ
birder U شکارچی مرغان
betelgeuse U الفا- شکارچی
beta orionis U بتا- شکارچی
bellatrix U گاما- شکارچی
stand U کمینگاه شکارچی
alpha orionis U الفا- شکارچی
woodman U جنگلبان شکارچی
gamma orionis U گاما- شکارچی
contraltos U زیرترین صدای مردانه بم ترین صدای زنانه
contralto U زیرترین صدای مردانه بم ترین صدای زنانه
bow hunter U شکارچی با تیر و کمان
pot hunter U شکارچی که هر چه دید شکارمیکند
wildfowler U شکارچی پرندگان ابی
put to U بگروه شکارچی پیوستن
wildfowler U شکارچی غاز وحشی
waterfowler U شکارچی مرغان شناگر
blue fox U سگ روباه
reynard U روباه
dog fox U روباه
foxtail U دم روباه
fox U روباه
foxing U روباه
foxes U روباه
arctic fox U سگ روباه
fox brush U دم روباه
sealer U شکارچی گوساله ماهی مهردار
jaeger U علاقمند به شکار مرد شکارچی
tufter U کسی که شکار را رم میدهد شکارچی
chortled U صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
chortling U صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
chortles U صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
chortle U صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
phut U تق صدای ترکیدن بادکنک صدای گلوله
monophthong U صدای ساده وتنها صدای بسیط
hanky-panky U روباه بازی
pits U حفره روباه
vixens U روباه ماده
pit U حفره روباه
foxhole U سوراخ روباه
How did you make out? Did you succeed or fail? U شیری یا روباه ؟
guile U روباه صفتی
foxy U روباه صفت
foxholes U سوراخ روباه
foxiest U روباه صفت
foxier U روباه صفت
yoicks U صید روباه
vulpine U روباه صفت
scoria U روباه سربار
hanky panky U روباه بازی
vixen U روباه ماده
kennel U لانه روباه
kennels U لانه روباه
orion U منظومه جبار یا النسق شکارچی ماهر
whipper U همدست شکارچی که تازی ها راباشلاق میراند
fox hole U سنگر حفره روباه
silver fox U روباه نقره فام
cub hunting U شکار بچه روباه
foxhunt U شکار روباه باتازی
vixenish U شبیه روباه ماده
buck fever U هیجان شکارچی تازه کار درمقابل شکار
whipper in U کمک شکارچی برای جمع کردن تازیها
master of U سرپرست گروه شکار روباه
foxhound U تازی مخصوص شکار روباه
foxhunt U باتازی شکار روباه کردن
foxhounds U تازی مخصوص شکار روباه
to be like a fox <idiom> U مثل روباه حیله گر بودن
to rid to hounds U با تازی شکار روباه کردن
break cover U خروج روباه یا خرگوش ازپناهگاه
to ride to hounds U با تازی شکار روباه کردن
earth stopper U مامور بستن سوراخهای روباه
stalking horse U اسب یا چیزی شبیه به ان که شکارچی در پشت ان پنهان است
pass shooting U شکار مرغابی هنگام گذشتن ازبالای موضع شکارچی
skirl U صدای زیر صدای نی انبان
brushes U دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
brush U دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
masks U کلاه مخصوص شمشیربازی سر روباه شکار شده
fox-hunting U شکار روباه بطور گروهی با اسب و تازیها
The fox,being asked who his withness was ,said, my. <proverb> U به روباه گفتند شاهدت کیست گفت دمم.
fox hunting شکار روباه بطور گروهی با اسب و تازیها
mask U کلاه مخصوص شمشیربازی سر روباه شکار شده
buck fever U هیجان شکارچی تازه کار دردیدن شکار و خطا رفتن تیر
drag hunt U شکار با تازی در مسیری بابوی مصنوعی روباه بخاطرورزش
foxtail U یکجورعلف که درسران خوشه هایی ماننددم روباه دارد
Foxes when they cannot reach the grapes say they a. <proverb> U روباه دستش به انگور نمى رسد مى گوید ترش است .
twangs U صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
Susurrus U صدای آرام و ملایم، مثل خش خش یا صدای آرام باد
twang U صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twanged U صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twanging U صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
term U موقع
periods U موقع
period U موقع
at an unearthy hour U بی موقع
ill-timed U بی موقع
when U در موقع
termed U موقع
premature U بی موقع
inapposite U بی موقع
nails U به موقع
nailed U به موقع
nail U به موقع
unseasonably U بی موقع بی جا
behind time U بی موقع
terming U موقع
occasions U موقع
at the precise moment U در سر موقع
occasion U موقع
occasioned U موقع
siting U موقع
seasonably U به موقع
occasioning U موقع
inopportunely U بی موقع
unseasonable U بی موقع بی جا
nailed U به موقع پرداختن
nicks U موقع بحرانی
e. to the occasion U درخور موقع
tactless U موقع نشناس
noontime U موقع فهر
in due course U در موقع خود
post entry U ثبت پس از موقع
criticalness U اهمیت موقع
nicked U موقع بحرانی
tactlessly U موقع نشناس
nail U به موقع پرداختن
on the dot <idiom> U دقیقا سر موقع
fieldcorn U موقع جولان
on the button <idiom> U درست سر موقع
seed time U موقع تخمکاری
thitherto U تا ان موقع تاقبل از ان
the proper time to do a thing U موقع مناسب
nicking U موقع بحرانی
at a later period U در موقع دیگر
till his return U تا موقع برگشتن او
nick U موقع بحرانی
meal time U موقع خوراک
nails U به موقع پرداختن
on one occasion U دریک موقع
tactfully U موقع شناس
timed U فرصت موقع
tactful U موقع شناس
times U فرصت موقع
prudent [discreet] <adj.> U موقع شناس
discreet <adj.> U موقع شناس
payment in due cource U پرداخت به موقع
discretional <adj.> U موقع شناس
place U مکان موقع
belated U دیرتر از موقع
belatedly U دیرتر از موقع
placing U مکان موقع
situation U محل موقع
places U مکان موقع
positioning U موقع یابی
time U فرصت موقع
by this U تا این موقع
room U محل موقع
juncture U موقع بحرانی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com