Perdic | صدائی به گوشم خورد( رسید ) | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (5 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	I heard a sound . U	صدائی به گوشم خورد( رسید )

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	A voice came from beyond . U	صدائی از غیب آمد
	She doesn't eat meat, but other than that she'll eat just about anything. U	او [زن] گوشت نمی خورد اما به غیر از آن او [زن] کلا همه چیز می خورد.
	to pay against receipt U	در برابر رسید پرداختن درمقابل رسید دادن
	over- U	به گوشم
	over U	به گوشم
	roger U	شنیدم به گوشم
	My ears are ringing . U	گوشم صدا می کند
	I had a close shave . U	خطر ؟ زبغل گوشم پرید
	I hear a strange noise ( voice , sound ) . U	صدای غریبی به گوشم می رسد
	It doesnt ring true to me . U	به گوشم درست نمی آید
	The name rings at bell. U	لین اسم به گوشم آشناست
	I had a narrow escape. U	خطر از سرم ( بغل گوشم ) پرید
	He had a nast fall. U	بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
	due date U	سر رسید
	maturity U	سر رسید
	quittance U	رسید
	when it came to a push U	رسید
	receipt statement U	رسید
	receipts U	رسید
	receipt U	رسید
	encounters U	زد و خورد
	engagement U	زد و خورد
	encountered U	زد و خورد
	prize fighting U	زد و خورد
	encounter U	زد و خورد
	engagements U	زد و خورد
	punch-ups U	زد و خورد
	ate U	خورد
	feed U	خورد
	passage of arms U	زد و خورد
	feedback U	پس خورد
	feeds U	خورد
	punch-up U	زد و خورد
	encountering U	زد و خورد
	to a receipt U	رسید گرفتن
	to fall due U	سر رسید شدن
	It came home to me. U	به نظرم رسید.
	official receipt U	رسید رسمی
	summer is in U	تابستان رسید
	quittance U	رسید مفاصا
	it crossed my mind U	بنظرم رسید
	scrip U	رسید موقتی
	hand receipt U	رسید دستی
	world came that U	خبر رسید که
	the post has come U	پست رسید
	warehouse receipt U	رسید انبار
	It came home to me. U	به فکرم رسید.
	It's over. U	به پایان رسید.
	It occurred to me. U	به نظرم رسید.
	What time do we arrive? U	کی خواهیم رسید؟
	It crossed my mind. U	به نظرم رسید.
	It crossed my mind. U	به فکرم رسید.
	chitty U	یادداشت-رسید
	It occurred to me. U	به فکرم رسید.
	dock receipt U	رسید لنگرگاه
	vouchers U	قبض رسید
	voucher U	قبض رسید
	dock warrant U	رسید لنگرگاه
	binders U	رسید بیعانه
	binder U	رسید بیعانه
	debit note U	رسید بدهکار
	receipt U	قبض رسید
	matured U	سر رسید شده
	receipts U	قبض رسید
	certificate of receipt U	گواهی رسید
	misfeed U	سوء خورد
	pin feed U	خورد سنجاقی
	passage at arms U	زدو خورد
	feedback U	باز خورد
	parallel feed U	خورد موازی
	pulverizer U	خورد کننده
	cross feed U	خورد متقابل
	regulating slack U	خورد دادن
	in-fighting U	زد و خورد از فاصلهی کم
	eating U	خورد و خوراک
	waterline U	خط بر خورد اب باکشتی
	to sinister in U	خورد رفتن
	to rub a thing in U	چیزیرا خورد
	card feed U	خورد کارت
	the timber warped U	تیرپیچ خورد
	squish U	خورد کردن
	self absorbed U	در خورد فرورفته
	melec U	زدو خورد
	drank U	عرق خورد
	feedback circuit U	مدار پس خورد
	he drank himself to death U	خورد که مرد
	drank U	خورد سرکشید
	face up feed U	خورد رو به بالا
	drank U	نوشابه خورد
	face down feed U	خورد رو به پایین
	he partook of fare U	ازخوراک ما خورد
	it ran into ten editions U	ده چاپ خورد
	dock warrant U	رسید انبار بارانداز
	receipts U	دریافت رسید دادن
	He was sick to death . He was fed up to the back teeth . U	جانش به لب آمد ( رسید )
	the hour has struck U	موقع بحران رسید
	acknowledgements U	اعلام وصول رسید
	appropriation receipt U	رسید سپرده قانونی
	At this point of the conversation. U	صحبت که به اینجا رسید
	appropriation receipt U	رسیدسپرده رسید اعتبار
	air mail receipt U	رسید پست هوایی
	acknowledgement U	اعلام وصول رسید
	acknowledgments U	اعلام وصول رسید
	We just received word that . . . U	هم اکنون اطلاع رسید که …
	clean receipt U	رسید بی قید و شرط
	i am in receipt of your letter U	نامه شما به من رسید
	i am through with my work U	کارم به پایان رسید
	it was signed by his majesty the shah U	به توشیح همایونی رسید
	receipt U	رسید پیام دریافت شد
	it received royal assent U	به توشیح ملوکانه رسید
	receipt U	دریافت رسید دادن
	At that point [stage] , ... U	وقتی که موقعش رسید...
	point of intersection U	نقطه بهم رسید
	railway receipt U	رسید راه اهن
	data freight receipt U	رسید اماری حمل
	data fright receipt U	رسید اماری حمل
	he thought out a plan U	فکری بنظرش رسید
	mate's receipt U	رسید کاپیتان کشتی
	he was overtake by a storm U	طوفانی باودر رسید
	mate's receipt U	رسید معاون ناخدا
	receipts U	رسید پیام دریافت شد
	It is of no use to me. I have no use for it. U	بدرد من نمی خورد
	He is good for nothing. U	به هیچ دردنمی خورد
	My head hit the wall. U	سرم خورد به دیوار
	It wI'll pass off without one single incident U	آب از آب تکان نخواهد خورد
	overwhelmingly U	خورد کننده پرقدرت
	He sprained (twisted) his ankle. U	پایش پیچ خورد
	It melts in the mouth. U	مثل آب مشروب می خورد
	At the beginning of the month (year). U	سرش ؟ بسنگ خورد
	overwhelming U	خورد کننده پرقدرت
	warfare U	نزاع زدو خورد
	THere is not even a ripple in the water . <proverb> U	آب از آب تکان نمى خورد .
	diner U	کسی که شام می خورد
	She had three bowls of soup. U	سه کاسه سوپ خورد
	I don't believe that ... U	چشمم آب نمی خورد که ...
	I don't expect that ... U	چشمم آب نمی خورد که ...
	diners U	کسی که شام می خورد
	The stone struch me on the face. U	سنگ خورد به صورتم
	He fell on his face. U	با صورت خورد زمین
	a dog in the manger <idiom> U	نه خود خورد نه کس دهد
	the ship struck a arock U	کشتی بسنگ خورد
	I am in a good mood today. U	حالش بهم خورد
	whang U	صدای بر خورد دو جسم
	it is quite another story now U	ان دفتر را گاو خورد
	he wrenched his ankle U	قوزکش پیچ خورد
	he sprained his ankle U	قوزکش پیچ خورد
	eating disorder U	اختلال خورد و خوراک
	the ship was snagged U	کشتی بچیزی خورد
	The train was 10 minutes late. U	قطار 10 دقیقه دیر رسید
	It changed hands a few times before I got it. U	چند دست گشت تا به من رسید
	The negotiations were successful ( inconclusive ) . U	مذاکرات به نتیجه رسید ( نرسید )
	now and then a guest w come U	گاه گاهی میهمانی می رسید
	The train came in on time . U	قطار به موقع رسید ( سروقت )
	He arrived in the nick of time . U	درست به موقع رسید ( سر بزنگاه )
	forwarder's receipt U	رسید متصدی حمل و نقل
	found shipment U	کالای بدون بارنامه یا رسید
	offenders will be punished U	متخلفین بکیفر خواهند رسید
	They became estranged . They fell out . U	میانه آنها بهم خورد
	Where does this street lead on to ? U	این خیابان یکجا می خورد ؟
	abstemious U	ممسک در خورد ونوش و لذات
	they came to a rupture U	میانه انها بهم خورد
	He is as cool as a cucumber. <idiom> U	آب تو دلش تکان نمی خورد.
	You're a pain in the neck! U	اعصاب آدم را خورد می کنی!
	pain in the neck U	آدم [چیز] اعصاب خورد کن
	She eats extraordinary quantities. U	او [زن] مقدار فوق العاده ای را می خورد.
	he was given 0 lashes U	بیست ضربه شلاق خورد
	it puckered up in sewing U	درضمن دوختن چین خورد
	He eats bread at the ruling market price. <proverb> U	نان را به نرخ روز مى خورد .
	force-feeds U	به زور به خورد کسی دادن
	I wont budge an inch. U	من که از جایم تکان نخواهم خورد
	force-feed U	به زور به خورد کسی دادن
	The bell goes at 9 . U	ساعت 9 زنگ می خورد ( می زنند )
	He drank himself to death. U	آنقدر مشروب خورد تامرد
	force-fed U	به زور به خورد کسی دادن
	Appearances are deceptive. U	فریب ظاهر رانباید خورد
	force-feeding U	به زور به خورد کسی دادن
	to blow out one's brains U	اعصاب کسی را خورد کردن
	The ball hit the wall and bounced back. U	توپ خورد به دیوار وبرگشت
	window panes U	باران با صدا به پنجره می خورد
	bill falls due on U	تاریخ سر رسید اسناد مدت دار
	the bill is overdraw U	سر رسید برات منقضی شده است
	the bill will mature to morrow U	سر رسید پرداخت ان قبض فردا است
	A solution suddenly proffered itself. U	ناگهان راه حلی به نظر رسید.
	The project was terminated as of July 1. U	پروژه از اول ژولیه به پایان رسید.
	pabulum U	[هر چیزی که بشود به عنوان غذا خورد]
	we missed our mark U	تیر ما بسنگ خورد خطا کردیم
	numbly U	بی انکه حس داشته باشد یا تکان خورد
	engrain U	درجسم چیزی فروکردن خورد دادن
	cousins U	حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
	The blow made my head swin. U	در اثر ضربه سرم گیج خورد
	the door banged U	درباصدای محکم و بلندی بهم خورد
	she doesnt even cough without her husband s permission(consent) U	بدون اجازه شوهرش آب نمی خورد
	He is most suitable for brain work . U	خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
	After all that money is of no use.	تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
	He tripped and fell . U	پایش گیر کرد وزمین خورد
	A few spelling errors caught my eye. U	چند غلط املایی به چشمم خورد
	I am sceptical. I have my doubts. I am not all optimistic. U	من که چشمم آب نمی خورد ( خوشبین نیستم )
	cousin U	حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
	Luchily for me the train was late. U	خوش شانسی آوردم قطار دیر رسید
	The ceremony concluded with the recital of an apropos poem. U	مراسم با تلاوت شعر شایسته به پایان رسید.