English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
out door U صحرایی در هوای ازاد انجام شده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
the open U هوای ازاد
out of door U در هوای ازاد
open air U در هوای ازاد
out of doors U در هوای ازاد
out door court U زمین هوای ازاد
open exercise U ورزش در هوای ازاد
genie U موشک هوا به هوای ازاد باکلاهک اتمی
genies U موشک هوا به هوای ازاد باکلاهک اتمی
blast valve U سوپاپ ازاد کننده هوای گرم برای صعود بالن
serenade U ساز واواز شبانه و عاشقانه در هوای ازاد و در استانه معشوق
serenaded U ساز واواز شبانه و عاشقانه در هوای ازاد و در استانه معشوق
serenades U ساز واواز شبانه و عاشقانه در هوای ازاد و در استانه معشوق
serenading U ساز واواز شبانه و عاشقانه در هوای ازاد و در استانه معشوق
bleacher U صندلیهای چند ردیفی صحرایی نیمکتهای اموزشی صحرایی
plenum method U طریقه تهویه مکانی بوسیله بزورداخل کردن هوای تازه دران هوای رابیرون کند
fog lookouts U دیدبانهای هوای نامساعد دیدبان هوای بد
glide path U مسیر حرکت ازاد یا پرواز ازاد هواپیما یاموشک
turbocharger U گرم کننده هوای کاربوراتور انباره هوای کاربوراتور
turbojet U توربین هوای فشرده کمپرسور هوای فشرده
effluvium U پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
free gyroscope U نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
fails U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
outdoor U صحرایی
campestral U صحرایی
qui facit per alium facit perse U کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
like a duck takes the water [Idiom] U کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
automates U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
pavilions U چادر صحرایی
field exercise U خدمات صحرایی
field archery U تیراندازی صحرایی
field work U کار صحرایی
fiedl fortifications U استحکامات صحرایی
field atrillery U توپخانه صحرایی
field army U ارتش صحرایی
fieldartillery U توپخانه صحرایی
landrail U ابچلیک صحرایی
field exercise U تمرین صحرایی
field hospital U بیمارستان صحرایی
field laboratory U ازمایشگاه صحرایی
field maintenance U نگهداری صحرایی
field radio U بی سیم صحرایی
call boxes U تلفن صحرایی
call box U تلفن صحرایی
field stockade U ذخایر صحرایی
field notes U یادداشتهای صحرایی
field shop U تعمیرگاه صحرایی
field shop U کارگاه صحرایی
field ration U جیره صحرایی
abutilon U خطمی صحرایی
field hospitals U بیمارستان صحرایی
fieldmice U موش صحرایی
crab apple U سیب صحرایی
field glass U دوربین صحرایی
voles U موش صحرایی
prison camps U زندان صحرایی
prison camp U زندان صحرایی
crab apples U سیب صحرایی
vole U موش صحرایی
field wire U سیم صحرایی
orienteering U مسابقهی دو صحرایی
field gun U توپ صحرایی
field kitchen U اشپزخانه صحرایی
fieldmouse U موش صحرایی
mentha piperita U نعناع صحرایی
scabiosa U مامیثای صحرایی
can U مستراح صحرایی
artillery U توپخانه صحرایی
out guard U گشتی صحرایی
field glasses U عینک صحرایی
corn parsley U جعفری صحرایی
gerbil U موش صحرایی
gerbils U موش صحرایی
caracal U گربه صحرایی
gerbille U موش صحرایی
cans U مستراح صحرایی
canning U مستراح صحرایی
oat U جو صحرایی یولاف
outsentry U پاسدار صحرایی
corn mayweed U بابونه صحرایی
latrine U توالت صحرایی
ratton U موش صحرایی
english mercury U اسفناج صحرایی
rat U موش صحرایی
pavilion U چادر صحرایی
good henry U اسفناج صحرایی
drumhead court martial U محاکمه صحرایی
good king U اسفناج صحرایی
bindweed U نیلوفر صحرایی
high sea U دریای ازاد دریای ازاد خارج از مرزکشور
failure U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
fields U زمینه رزمی صحرایی
field U زمینه رزمی صحرایی
hunter's round U نوعی مسابقه صحرایی
fielded U زمینه رزمی صحرایی
convertible table U میز صحرایی تا شونده
dodders U کتان صحرایی لرزیدن
field arrow U تیرهای تیراندازی صحرایی
hudson seal U خز موش صحرایی امریکا
field manual U ائین نامه صحرایی
field round U یک دور تیراندازی صحرایی
fieldpiece U تفنگ یا توپ صحرایی
tare U ویسیای صحرایی ماشک
dodder U کتان صحرایی لرزیدن
field officer U افسر عملیات صحرایی
robot U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
gurantee U عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
field operating U فعال درصحرا رده صحرایی
field radio U رادیوی قابل حمل صحرایی
hock U گیاهان پنیرک شاهدانه صحرایی
lemmings U موش صحرایی قطب شمال
coyote U گرگ صحرایی امریکای شمالی
field commands U یکانهای صحرایی فرماندهیهای رزمی
coyotes U گرگ صحرایی امریکای شمالی
land girl n U دختری که کارهای صحرایی میکرد
lemming U موش صحرایی قطب شمال
field events U ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
field event U ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
fieldwork U کارهای صحرایی :زمین پیمایی ومانندان
ess U دو پیچ در سمت مخالف درمسیر صحرایی
peafowl U قوقاول بزرگ صحرایی جنوب اسیا
equestrian events U مسابقه کنترل اسب و پرش درمسافت صحرایی
steeplechases U اسب دوانی باپرش از مانع اسبدوانی صحرایی
field expedient U روشهای اضطراری اخراجات در صحرا تدابیر صحرایی
steeplechase U اسب دوانی باپرش از مانع اسبدوانی صحرایی
cross country U خارج از جاده وشارع اصلی در فضاهای بازدهات صحرایی
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
moist air U هوای تر
air blast U هوای دم
petticoatsfever U هوای زن
free enterprise U اقتصاد ازاد اقتصاد بازار ازاد
raininess U هوای بارانی
emergency air U هوای اضطراری
stable air U هوای پایدار
exhaust air U هوای خروجی
compressed air U هوای متراکم
drippy U هوای گرفته
agglutinant U هوای التیام
dead air U هوای راکد
adverse weather U هوای نامساعد
carburetor air U هوای کاربراتور
air breathing U هوای تنفسی
broken weather U هوای بی قرار
secondry air U هوای ثانویه
temperate climate U اب و هوای معتدل
circulationg air U هوای در گردش
compressed air U هوای فشرده
blast roasting U تشویه با هوای دم
queen's weather U هوای باز
foul weather U هوای نامساعد
aired U هوای دم هوا
air U هوای دم هوا
swelter U هوای گرم
heavy weather U هوای طوفانی
swelters U هوای گرم
forced draft U هوای با فشار
sweltered U هوای گرم
foul weather U هوای خراب
low air pressure U فشار هوای کم
humid air U هوای شرجی
humid air U هوای نمناک
passion U هوای نفس
heavy weather U هوای خراب
marine climate U اب و هوای دریایی
marsh malaria U هوای مردابی
hot blast U هوای دم داغ
intake air U هوای ورودی
In the open air. U در هوای آزاد.
liquid air U هوای مایع
airs U هوای دم هوا
secondary airflow U جریان هوای فرعی
caisson foundation U پی سازی با هوای فشرده
warm fronts U جبهه هوای گرم
cold front U جبهه هوای سرد
cold front U پیشان هوای سرد
warm front U جبهه هوای گرم
blow hot U هوای گرم دمیدن
bleed air U هوای کمپرس شده
cold fronts U جبهه هوای سرد
dusk U هوای گرگ ومیش
blasts U هوای دم کوره بلند دم
blast U هوای دم کوره بلند دم
lowers U هوای گرفته وابری
lowering U هوای گرفته وابری
cooling air U هوای سرد کننده
lowered U هوای گرفته وابری
lower U هوای گرفته وابری
mouthpiece U لوله هوای غواص
saturated air U هوای اشباع شده
owl light U هوای گرگ و میش
cooling blower U دمنده هوای سرد
torchlight U هوای گرگ ومیش
free living U تسلیم هوای نفس
mouthpieces U لوله هوای غواص
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com