Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
talk up
<idiom>
U
صحبت درمورد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
hold forth
<idiom>
U
صحبت کردن درمورد
Other Matches
what about
<idiom>
U
چطور(درمورد چیزی)
in on
<idiom>
U
اطلاعاتی داشتن درمورد
use one's head/bean/noodle/noggin
<idiom>
U
عمیقا فکر کردن درمورد
get wise to something/somebody
<idiom>
U
درمورد موضوع محرمانه فهمیدن
To be biased (prejudiced).
U
درمورد چیزی تعصب داشتن
smoke out
<idiom>
U
درمورد چیزی به حقیقت رسیدن
get the goods on someone
<idiom>
U
فهمیدن اطلاعات بد درمورد کسی
monomaia
U
جنون درمورد بخصوصی وسواس در چیزی
search one's soul
<idiom>
U
کنکاش کردن درمورد بی گناهی کسی
food for thought
<idiom>
U
درمورد چیز باارزش فکر کردن
cross a bridge before one comes to it
<idiom>
U
درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
give someone the benefit of the doubt
<idiom>
U
همیشه بهترین را درمورد کسی فرض کن
bark up the wrong tree
<idiom>
[درمورد چیزی گمان اشتباه کردن]
freeboard
U
حق ادعای مالکیت درمورد زمینهای خالصه
perverse verdict
U
درمورد نکات قضایی موضوع صادر شود
To be patient with someone .
U
درمورد کسی صبر وشکیبائی نشان دادن
We must inquire into this matter.
U
درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
tie up
<idiom>
U
تمام مدت درمورد کسی حرف زدن
achloropsia
U
نوعی نابینایی درمورد رنگها مخصوصا رنگ سبز
context sensitive help key
U
کلید فهور مطالب کمکی درمورد مسئله معین
I have been deceived in you .
U
درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
demarche
U
عمل سیاسی اقدامی است که دولتی درمورد مسئله خاصی
target dossiers
U
پرونده اطلاعات جمع اوری شده درمورد هدفهای منطقه
aerostatics
U
علمی که درمورد گازها درحالت سکون و تعادل بحث میکند
let go
<idiom>
U
به حال خود گذاشتن ،هیچ کاری درمورد چیزی انجام ندادن
referendum
U
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendums
U
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referenda
U
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
cw system
U
سیستمی که از سیگنالهی امواج پیوسته برای کسب اطلاعات درمورد مسیر پروازبهره میگیرد
coroner
U
مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
full power
U
اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
coroners
U
مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
pans
U
در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pan-
U
در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pan
U
در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
immunity
U
به طوری که توقیف و اعمال مجازات درمورد چنین ماموری ممکن نیست مگر به وسیله تحویل دادنش به دولت متبوع وی
conversed
U
صحبت
converse
U
صحبت
confabulation
U
صحبت
collocutor
U
هم صحبت
mouth
U
صحبت
mouthed
U
صحبت
mouthing
U
صحبت
mouths
U
صحبت
parle
U
صحبت
colloquies
U
صحبت
colloquy
U
صحبت
chitchat
U
صحبت
converses
U
صحبت
talked
U
صحبت
conversing
U
صحبت
talk
U
صحبت
talks
U
صحبت
to talk
[to]
U
صحبت کردن
[با]
dialogue
U
گفتگو صحبت
pillow talk
U
صحبت خودمانی
chatty
U
خوش صحبت
She refused to open her oips .
U
لب به صحبت بازنکرد
speaks
U
صحبت کردن
speak
U
صحبت کردن
sniffling
U
صحبت تودماغی
sniffles
U
صحبت تودماغی
natters
U
صحبت دوستانه
nattering
U
صحبت دوستانه
my inter locvtor
U
طرف صحبت من
duologue
U
صحبت دونفری
private talk
U
صحبت خصوصی
cross talk
U
تداخل صحبت
shoptald
U
صحبت بازاری
telephone frequency
U
فرکانس صحبت
coze
U
صحبت خودمانی
conversationist
U
خوش صحبت
conversable
U
خوش صحبت
natter
U
صحبت دوستانه
nattered
U
صحبت دوستانه
confabulate
U
صحبت کردن
chitchat
U
صحبت کوتاه
sniffled
U
صحبت تودماغی
dialogues
U
گفتگو صحبت
articulate
U
ماهر در صحبت
aside
U
صحبت تنها
asides
U
صحبت تنها
chit chat
U
صحبت کوتاه
chit-chat
U
صحبت کوتاه
talk
U
صحبت کردن
conversationalists
U
خوش صحبت
conversationalist
U
خوش صحبت
talks
U
صحبت کردن
talked
U
صحبت کردن
articulates
U
ماهر در صحبت
articulating
U
ماهر در صحبت
well spoken
U
خوش صحبت
sniffle
U
صحبت تودماغی
speech
U
صحبت نطق
speeches
U
صحبت نطق
well-spoken
U
خوش صحبت
To speak elaborately.
U
با آب وتاب صحبت کردن
To speak with freedom.
U
آزادانه صحبت کردن .
to speak candidly
<idiom>
U
بی پرده صحبت کردن
geste
U
کار نمایان هم صحبت
interlocutor
U
طرف صحبت هم سخن
to switch on
U
طرف صحبت کردن
gest
U
کار نمایان هم صحبت
to speak
[about]
U
صحبت کردن
[در باره]
he was talking about me
U
درخصوص من صحبت می کرد
monolog
U
تک سخنگویی صحبت یک نفری
whispery
U
اهسته صحبت کننده
To pay money. To make a payment.
U
بی پرده صحبت کردن
To refer to implicitly. To hint.
U
درپرده صحبت کردن
weigh one's words
<idiom>
U
مراقب صحبت بودن
dialogue
U
صحبت با شخص دیگر
dialogues
U
صحبت با شخص دیگر
waste one's breath
<idiom>
U
بی نتیجه صحبت کردن
tell (someone) off
<idiom>
U
با عصبانیت صحبت کردن
take exception to
<idiom>
U
مخاف صحبت کردن
At this point of the conversation.
U
صحبت که به اینجا رسید
cramp one's style
<idiom>
U
محدودکردن صحبت یارفتارشخصی
To talk in measured terms . To talk slowly.
U
شمرده صحبت کردن
There is some talk of his resigning.
U
صحبت از استعفای اوست
Sh spoke in such a way that…
U
طوری صحبت کرد که
They have got engrossed in conversation .
U
صحبت آها گه انداخته
go on
<idiom>
U
زیادی صحبت کردن
harp on
<idiom>
U
بانارضایتی صحبت کردن
pipe up
<idiom>
U
بلندتر صحبت کردن
to speak to somebody
U
با کسی صحبت کردن
interlocutors
U
طرف صحبت هم سخن
hobnob
U
صحبت دوستانه کردن
hobnobbed
U
صحبت دوستانه کردن
blather
U
صحبت بی معنی واحمقانه
monologue
U
تک سخنگویی صحبت یک نفری
sniffling
U
تودماغی صحبت کردن
sniffles
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
hobnobbing
U
صحبت دوستانه کردن
sniffle
U
تودماغی صحبت کردن
sniffles
U
تودماغی صحبت کردن
dialog
U
صحبت با شخص دیگر
sniffled
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffle
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
hobnobs
U
صحبت دوستانه کردن
sniffled
U
تودماغی صحبت کردن
sniffling
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
monologues
U
تک سخنگویی صحبت یک نفری
ad-libs
U
بدون نوشته صحبت کردن
To strick up a conversation with somebody.
U
سر صحبت را با کسی باز کردن
To speak slowly.
U
آهسته صحبت کردن (شمرده)
sniffling
U
درحال عطسه صحبت کردن
Speaking.
[on the phone]
U
[من]
پشت تلفن صحبت می کنم.
Dont talk to all and sundry.
U
با این وآن صحبت نکن
sniffled
U
درحال عطسه صحبت کردن
talk shop
<idiom>
U
درموردکار شخصی صحبت کردن
They were stI'll talking away at midnight.
U
تا نیمه شب یک بند صحبت می کرد ند
To talk like a book .
U
لفظ قلم صحبت کردن
I had a long talk with him.
U
با ایشان مفصلا" صحبت کردم
They were talking in Spanish .
U
بزبان اسپانیولی صحبت می کردند
There is talk
[mention]
of something
[somebody]
.
U
صحبت از چیزی یا کسی است.
break in upon
U
قطع کردن صحبت کسی
throw in
U
مطلبی بر صحبت کسی افزودن
Well discuss it at dinner.
U
سر شام صحبت خواهیم کرد
He talked in this connection (vein).
U
دراین زمینه صحبت کرد
He speaks English fluently.
U
انگلیسی راروان صحبت می کند
He is a good speaker . He speaker well.
U
خیلی خوب صحبت می کند
She was talking to (with ) a friend .
U
داشت با دوستش صحبت می کرد
ad-libbing
U
بدون نوشته صحبت کردن
ad-libbed
U
بدون نوشته صحبت کردن
to speak fluently
U
بطور روان صحبت کردن
to take the floor
U
حرف زدن صحبت کردن
squeak
U
با صدای جیغ صحبت کردن
squeaked
U
با صدای جیغ صحبت کردن
kaffeeklatsch
U
صحبت دوستانه یامذاکرات غیررسمی
lisps
U
نوک زبانی صحبت کردن
lisp
U
نوک زبانی صحبت کردن
sniffles
U
درحال عطسه صحبت کردن
squeaking
U
با صدای جیغ صحبت کردن
squeaks
U
با صدای جیغ صحبت کردن
sniffle
U
درحال عطسه صحبت کردن
have a word with
<idiom>
U
بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
lisping
U
نوک زبانی صحبت کردن
break-ins
U
درمیان صحبت کسی دویدن
lisped
U
نوک زبانی صحبت کردن
ad-lib
U
بدون نوشته صحبت کردن
break-in
U
درمیان صحبت کسی دویدن
to talk shop
U
در باره کار صحبت کردن
to interrupt any one's speech
U
صحبت کسیرا قطع کردن
telephone frequency characteristic
U
منحنی مشخصه فرکانس صحبت
break in
U
درمیان صحبت کسی دویدن
talking of ...
U
حال که صحبت از...... بمیان امد
So much for theory!
<idiom>
U
به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
sound off
U
باصدای بلند صحبت کردن
phone
U
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
declaims
U
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
She had an aside with me . She took me aside and spoke to me
U
مراکنار کشید وبا من صحبت کرد
phoning
U
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
get hold of (someone)
<idiom>
U
(برای صحبت)به گیر انداختن شخص
Lets talk man to man .
U
بیا مرد ومردانه با هم صحبت کنیم
The professor knows what he is talking about.
U
استاد ازروی اطلاع صحبت می کند
bespeak
U
قبلا درباره چیزی صحبت کردن
phoned
U
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
We talked until midnight. and then separated.
U
تانیمه شب صحبت کردیم وبعد از هم جداشدیم
carp
U
از روی خرده گیری صحبت کردن
to speak fluent Farsi
U
روان صحبت کردن زبان پارسی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com