Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
dialogue
U
صحبت با شخص دیگر
dialogues
U
صحبت با شخص دیگر
dialog
U
صحبت با شخص دیگر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
telephone
U
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoned
U
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephones
U
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoning
U
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
to get a word in edgewise
U
طرفی را میان صحبت شخص پرچانه دیگر انداختن
Other Matches
chips
U
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip
U
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise
<adv.>
U
به ترتیب دیگری
[طور دیگر]
[جور دیگر]
conversions
U
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion
U
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
references
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time
U
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
tunnelling
U
روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered
U
جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
shift
U
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts
U
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted
U
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
metafile
U
1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say
U
دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
converse
U
صحبت
conversed
U
صحبت
converses
U
صحبت
mouths
U
صحبت
mouthing
U
صحبت
mouthed
U
صحبت
mouth
U
صحبت
talks
U
صحبت
confabulation
U
صحبت
talked
U
صحبت
talk
U
صحبت
colloquy
U
صحبت
colloquies
U
صحبت
collocutor
U
هم صحبت
chitchat
U
صحبت
parle
U
صحبت
conversing
U
صحبت
confabulate
U
صحبت کردن
speech
U
صحبت نطق
conversable
U
خوش صحبت
well-spoken
U
خوش صحبت
well spoken
U
خوش صحبت
talk
U
صحبت کردن
duologue
U
صحبت دونفری
articulates
U
ماهر در صحبت
speeches
U
صحبت نطق
articulate
U
ماهر در صحبت
chit chat
U
صحبت کوتاه
articulating
U
ماهر در صحبت
to talk
[to]
U
صحبت کردن
[با]
chit-chat
U
صحبت کوتاه
chatty
U
خوش صحبت
conversationist
U
خوش صحبت
coze
U
صحبت خودمانی
pillow talk
U
صحبت خودمانی
sniffles
U
صحبت تودماغی
dialogues
U
گفتگو صحبت
dialogue
U
گفتگو صحبت
aside
U
صحبت تنها
talk up
<idiom>
U
صحبت درمورد
asides
U
صحبت تنها
telephone frequency
U
فرکانس صحبت
private talk
U
صحبت خصوصی
my inter locvtor
U
طرف صحبت من
sniffle
U
صحبت تودماغی
chitchat
U
صحبت کوتاه
sniffled
U
صحبت تودماغی
shoptald
U
صحبت بازاری
She refused to open her oips .
U
لب به صحبت بازنکرد
sniffling
U
صحبت تودماغی
speak
U
صحبت کردن
natters
U
صحبت دوستانه
nattering
U
صحبت دوستانه
nattered
U
صحبت دوستانه
natter
U
صحبت دوستانه
talked
U
صحبت کردن
speaks
U
صحبت کردن
cross talk
U
تداخل صحبت
talks
U
صحبت کردن
conversationalist
U
خوش صحبت
conversationalists
U
خوش صحبت
HTML
U
مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
tell (someone) off
<idiom>
U
با عصبانیت صحبت کردن
take exception to
<idiom>
U
مخاف صحبت کردن
blather
U
صحبت بی معنی واحمقانه
waste one's breath
<idiom>
U
بی نتیجه صحبت کردن
to speak
[about]
U
صحبت کردن
[در باره]
At this point of the conversation.
U
صحبت که به اینجا رسید
pipe up
<idiom>
U
بلندتر صحبت کردن
Sh spoke in such a way that…
U
طوری صحبت کرد که
They have got engrossed in conversation .
U
صحبت آها گه انداخته
cramp one's style
<idiom>
U
محدودکردن صحبت یارفتارشخصی
go on
<idiom>
U
زیادی صحبت کردن
harp on
<idiom>
U
بانارضایتی صحبت کردن
To talk in measured terms . To talk slowly.
U
شمرده صحبت کردن
interlocutors
U
طرف صحبت هم سخن
hold forth
<idiom>
U
صحبت کردن درمورد
weigh one's words
<idiom>
U
مراقب صحبت بودن
There is some talk of his resigning.
U
صحبت از استعفای اوست
monolog
U
تک سخنگویی صحبت یک نفری
to speak candidly
<idiom>
U
بی پرده صحبت کردن
sniffles
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffled
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffles
U
تودماغی صحبت کردن
to switch on
U
طرف صحبت کردن
sniffle
U
تودماغی صحبت کردن
whispery
U
اهسته صحبت کننده
sniffling
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
geste
U
کار نمایان هم صحبت
To speak with freedom.
U
آزادانه صحبت کردن .
To speak elaborately.
U
با آب وتاب صحبت کردن
sniffling
U
تودماغی صحبت کردن
monologue
U
تک سخنگویی صحبت یک نفری
To pay money. To make a payment.
U
بی پرده صحبت کردن
monologues
U
تک سخنگویی صحبت یک نفری
interlocutor
U
طرف صحبت هم سخن
to speak to somebody
U
با کسی صحبت کردن
hobnobbing
U
صحبت دوستانه کردن
hobnobs
U
صحبت دوستانه کردن
hobnob
U
صحبت دوستانه کردن
gest
U
کار نمایان هم صحبت
sniffle
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
To refer to implicitly. To hint.
U
درپرده صحبت کردن
he was talking about me
U
درخصوص من صحبت می کرد
sniffled
U
تودماغی صحبت کردن
hobnobbed
U
صحبت دوستانه کردن
trans shipment
U
انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
To talk like a book .
U
لفظ قلم صحبت کردن
So much for theory!
<idiom>
U
به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
have a word with
<idiom>
U
بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
to take the floor
U
حرف زدن صحبت کردن
to talk shop
U
در باره کار صحبت کردن
sniffling
U
درحال عطسه صحبت کردن
sniffle
U
درحال عطسه صحبت کردن
talk shop
<idiom>
U
درموردکار شخصی صحبت کردن
sniffled
U
درحال عطسه صحبت کردن
sniffles
U
درحال عطسه صحبت کردن
talking of ...
U
حال که صحبت از...... بمیان امد
telephone frequency characteristic
U
منحنی مشخصه فرکانس صحبت
to interrupt any one's speech
U
صحبت کسیرا قطع کردن
to speak fluently
U
بطور روان صحبت کردن
kaffeeklatsch
U
صحبت دوستانه یامذاکرات غیررسمی
sound off
U
باصدای بلند صحبت کردن
lisps
U
نوک زبانی صحبت کردن
Speaking.
[on the phone]
U
[من]
پشت تلفن صحبت می کنم.
He speaks English fluently.
U
انگلیسی راروان صحبت می کند
I had a long talk with him.
U
با ایشان مفصلا" صحبت کردم
She was talking to (with ) a friend .
U
داشت با دوستش صحبت می کرد
There is talk
[mention]
of something
[somebody]
.
U
صحبت از چیزی یا کسی است.
Well discuss it at dinner.
U
سر شام صحبت خواهیم کرد
throw in
U
مطلبی بر صحبت کسی افزودن
To strick up a conversation with somebody.
U
سر صحبت را با کسی باز کردن
He talked in this connection (vein).
U
دراین زمینه صحبت کرد
break in upon
U
قطع کردن صحبت کسی
lisp
U
نوک زبانی صحبت کردن
lisped
U
نوک زبانی صحبت کردن
lisping
U
نوک زبانی صحبت کردن
To speak slowly.
U
آهسته صحبت کردن (شمرده)
ad-lib
U
بدون نوشته صحبت کردن
ad-libs
U
بدون نوشته صحبت کردن
squeak
U
با صدای جیغ صحبت کردن
ad-libbing
U
بدون نوشته صحبت کردن
squeaked
U
با صدای جیغ صحبت کردن
He is a good speaker . He speaker well.
U
خیلی خوب صحبت می کند
squeaking
U
با صدای جیغ صحبت کردن
ad-libbed
U
بدون نوشته صحبت کردن
squeaks
U
با صدای جیغ صحبت کردن
They were talking in Spanish .
U
بزبان اسپانیولی صحبت می کردند
They were stI'll talking away at midnight.
U
تا نیمه شب یک بند صحبت می کرد ند
Dont talk to all and sundry.
U
با این وآن صحبت نکن
break in
U
درمیان صحبت کسی دویدن
break-in
U
درمیان صحبت کسی دویدن
break-ins
U
درمیان صحبت کسی دویدن
get hold of (someone)
<idiom>
U
(برای صحبت)به گیر انداختن شخص
The professor knows what he is talking about.
U
استاد ازروی اطلاع صحبت می کند
We talked until midnight. and then separated.
U
تانیمه شب صحبت کردیم وبعد از هم جداشدیم
carp
U
از روی خرده گیری صحبت کردن
i will speak to him about it
U
در این خصوص با او صحبت خواهم کرد
She had an aside with me . She took me aside and spoke to me
U
مراکنار کشید وبا من صحبت کرد
We should not indulge in personalities.
U
نبا ید راجع با شخاص صحبت کنیم
The line is busy (engaged).
U
صحبت می کند (خط تلفن مشغول است )
Lets talk man to man .
U
بیا مرد ومردانه با هم صحبت کنیم
She is the talk of the town .
U
همه راجع به او ( پشت او ) صحبت می کنند
phoning
U
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
declaimed
U
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaim
U
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
phoned
U
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
speeches
U
صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
to speak fluent Farsi
U
روان صحبت کردن زبان پارسی
phone
U
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phones
U
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
Talk a lot without saying much
U
خیلی صحبت بشود ولی کم معنی
speech
U
صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
declaiming
U
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
bespeak
U
قبلا درباره چیزی صحبت کردن
declaims
U
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
yakety-yak
<idiom>
U
صحبت زیاد درمود چیزی بیارزش
in touch
<idiom>
U
بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
To speake broken French.
U
فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
Could I have a word with you ?
U
عرضی داشتم (چند کلمه صحبت دارم )
go off half-cocked
<idiom>
U
صحبت یا انجام کاری بون آمارگی قبلی
phones
U
تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی
Talking of Europe ,please allow me …
U
حالا که صحبت از اروپ؟ است اجازه می خواهم ...
adlib
U
بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
to speak on behalf of
[as representative]
U
از طرف
[کسی]
صحبت کردن
[به عنوان نماینده]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com